این مقاله یکی از پست های سایت کلاسی فیلم (Classifilm.com) است که در بخش کوله پشتی آن سایت منتشر شده است. برای مطالعه مقالات مشابه به سایت اصلی مراجعه کنید.
در جهانی زندگی میکنیم که زنان خواسته یا ناخواسته، خوب یا بد، در کنار مردان خواهان حقوق برابر هستند. شاید حدود صد سال پیش در غرب بود که نیاز به نیروی کار ارزان و احتمالا عوامل اجتماعی دیگر سبب شد حضور زنان در جامعه پررنگ تر شود. از آن زمان به تدریج احساس شد که زنان نیاز به حقوق اجتماعی و حقوقی برابر هستند. پس خصوصا غربیان تلاش کردند در تمام عرصهها زنان را فعال کنند. از جمله در سینما نیز زنان باید نقش برابر ایفا کنند. اگر چه هنوز این قله توسط آنها فتح نشده و بهترین فیلمهای سینما هنوز مرد محور هستند اما آزمونی طراحی شد که این شاخص را در سینما ارزیابی کند. این شاخص به نام مبدع آن آلیسن بکدل (Alison Bechdel) به آزمون بکدل شناخته شد. بکدل هنرمندی کارتونیست است که اولین بار این آزمون را به شکل یک کارتون کمیک معرفی کرد.
آزمون بکدل سه شرط ساده دارد. اول اینکه حداقل دو شخصیت زن در فیلم حضور داشته باشند (گاهی گفت میشود که آن دو باید نام مشخصی نیز داشته باشند). شرط دوم آن است که این زنان با یکدیگر حرف بزنند و بالاخره اینکه مکالمه آنها درباره موضوعی غیر از مردان باشد. در وهله اول شرایط آزمون ساده به نظر میآیند، اما در واقع بسیاری از فیلمها نمیتوانند این آزمون را بگذرانند. تحقیقات بسیاری درباره فیلمهای تاریخ سینما انجام شده است و همه آنها بدون تردید به این نتیجه رسیده اند که نقش مردان در فیلمها بیشتر بوده و آزمون بکدل در بیشتر آنها موفقیت آمیز نبود است. به عنوان مثل در مطالعهای روی ۷۰۰ فیلم پر فروش بین سالهای 2014 تا 2017 تنها ۳۰ درصد شخصیتهایی که صحبت می کنند زن هستند. جالب تر اینکه در همین مطالعه نشان داده شد که هیچ زن بالای ۴۵ سالی در فیلمهای سال ۲۰۱۴ شخصیت اصلی یا مکمل نداشته است!
اصلاحات بسیاری در شکل و شرایط آزمون بکدل انجام شده است. به عنوان مثال برخی معتقدند این آزمون تنها نشانگر حضور زنان است و چیزی در مورد نوع حضور آنها نمیگوید (اینکه آنها شخصیت های مثبت یا منفی دارند). نکته دیگر اینکه یک فیلم می تواند آزمون بکدل را پاس کند در حالی که دو شخصیت زن، هیچ نقش مهمی در فیلم ایفا نمیکنند. یک آزمون اصلاح شده به جای آزمون بکدل، آزمون ماکو موری (Mako Mori) است که شرایط آن از این قرار است: حداقل یک شخصیت زن در داستان وجود داشته باشد، که نقطه عطف داستانی داشته باشد، و این نقطه عطف تداخلی با نقطه عطف داستان یک مرد نداشته باشد.
یک سوال مهم درباره آزمون بکدل این است که نتیجه غالبا منفی آن نشانگر چیست؟ عوامل مختلفی در پاسخ به این سوال ذکر شده است. به عنوان مثال کایل اسمیت معتقد است روایتهای سینمایی در مورد شخصیتهای خاص جامعه مانند تبهکاران، پلیسها و ابر قهرمانها است و این شخصیتها غالبا مرد هستند، لذا کم بودن شخصیتهای زن در فیلمها و متعاقبا رد شدن در آزمون بکدل امری طبیعی است. من معتقدم نه تنها سخن اسمیت صحیح است بلکه فیلمهای سینمایی تصویرگر جامعه هستند. در جامعه ای که زنان هنوز با مردان برابر نیستند، نباید انتظار برابری آنها را در فیلمها داشت. این بسیار طبیعی است. من در مورد خوبی یا بدی برابری زن و مرد قضاوت نمی کنم (که این بحثی طولانی و دامنه دار است) اما معتقدم سینما در این مورد حقیقت (که همان نابرابری حضور زنان در جامعه است) را نمایش میدهد. البته این نکته را نیز درک میکنم که بیشتر نویسندگان و کارگردانها مرد هستند و لذا فیلمهای آنها از منظر مردان ساخته می شود، اما همین امر نیز نشان می دهد که هنوز زنان به عنوان نویسنده یا کارگردان جایگاه برابری ندارند. البته برخی معتقدند سینما علاوه بر نقش توصیفی، نقش هنجاری نیز دارد. یعنی سینما باید جامعه را به شکل مورد پسند نشان دهد، تا مردم با دیدن فیلم ها الگوگیری کرده و آن گونه تربیت شوند. به بیان دیگر تلاش برای موفقیت در آزمون بکدل نوعی طراحی جامعه به شکلی برابر است. به این می گویند مهندسی اجتماعی!
همان طور که می دانید آلیسون بکدل یک کارتونیست است، به همین دلیل اجازه دهید در انتهای این مقاله به تقلید از هنرمندان این حوزه یک کمیک کارتون درباره آزمون بکدل (معلومه که خودم درست کردم) را با شما به اشتراک بگذارم: