این مقاله یکی از پست های سایت کلاسی فیلم (Classifilm.com) است که در بخش کوله پشتی آن سایت منتشر شده است. برای مطالعه مقالات مشابه به سایت اصلی مراجعه کنید.
ایدئولوژی به طور ساده به معنای مجموعه ای از باورها و ارزش ها است که زندگی و جهان بینی مردم را شکل می دهد. در این مقاله گزارشی از یک نظریه سینمایی می دهم که مطابق آن سینما به شکل تمام قد، ابزاری در راستای اهداف ایدئولوژیک است. این نظریه گرچه صریح و افراطی می نماید، اما در دنیای امروز بیشتر قابل لمس است. همین.
ایدئولوژی حاکم بر فیلم «انگل» ساخته بونگ جون هو چیست؟ آیا فیلم های هالیوودی در راستای یک ایدئولوژی واحد هستند یا ارتباط بین سینما و ایدئولوژی توهمی بیش نیست؟ در این نوشتار سعی می کنم به طور مختصر به نظریه ای بپردازم که معتقد است «تمام فیلم ها سیاسی هستند» یا «سینما و هنربه صورت گریزناپذیر شاخه هایی از ایدئولوژی هستند». اما پیش از اینکه به ارتباط (تاثیر) ایدئولوژی و سینما بپردازم باید منظور از «ایدئولوژی» را به صورت شفاف بیان کنم، چرا که به نظر می رسد «سینما» کمابیش برای مخاطبان شناخته شده است. طبق یک تعریف ساده و غیردقیق ایدئولوژی مجموعه ای از باورها و ارزش ها است که توسط گروهی از مردم پذیرفته شده است[1]. اما ویژگی مهم ایدئولوژی آن است که باورها و ارزش هایش را خنثی، طبیعی و بدیهی تلقی می کند. به همین خاطر مردمی که تحت تاثیر یک ایدئولوژی هستند غالبا نسبت به آن غافل هستند، یا آن را همه فهم و جهان شمول می دانند.
حال با این تعریف تقریبی به ارتباط سینما و ایدئولوژی می پردازیم. در این حوزه نظرات مختلفی در دو سر طیف وجود دارد، اما در اینجا تنها به نظریه ای می پردازیم که معتقد است سینما و هنر به طور کامل یک ابزار ایدئولوژیک است. ماجرای این نظریه از میانه سال 1968 در پاریس آغاز می شود که جنبشی دانشجویی-کارگری علیه سلطه ایدئولوژی هایی مانند امپریالیسم، کاپیتالیسم یا به طور کلی آمریکایی شدن پدیدار شد. این ناآرامی ها ریشه های چپی (اعم از مارکسیستی) داشت و تاثیر بزرگی روی هویت جوانان فرانسوی و سپس مردم جهان داشت. از آن زمان به بعد همه چیز برای جوانان فرانسوی رنگ سیاسی به خود گرفت و تاریخ و جامعه را با رویکرد نقد ایدئولوژیک می نگریستند. فیلسوفان بسیاری در این زمان مقاله و کتاب نوشتند، اما فیلسوفی که در زمینه رسانه و سینما اثرگذار واقع شد، لوئی آلتوسر بود. گرچه عمده مطالب او در زمینه مارکسیسم است و اشاره های مختصری به هنر و رسانه دارد، اما همین اشاره ها سبب تاثیرگذاری روی دو منتقد سینما به نام های ژان_لوک کومولی[2] (Jean-Louis Comolli) و پُل ناربونی (Paul Narboni) شد. آنها مقاله مهم خود با عنوان «سینما/ایدئولوژی/نقد» را در سال 1970 در نشریه معتبر «کایه دو سینما» منتشر کردند[3].
کومولی و ناربونی صراحتا متاثر از آلتوسر هستند و معتقدند ایدئولوژی تمام شئون زندگی ما را احاطه کرده است. به همین شکل سینما و تمام محصولاتش ابزاری در دست ایدئولوژی های حاکم است[4]. دلیل این ادعای کومولی و ناربونی این است که فیلم های سینمایی (به طور ویژه هالیوود) در یک بستر ایدئولوژیک تولید و توزیع شده است. آنها می نویسند «بیشتر فیلم ها… توسط سیستم اقتصاد کاپیتالیستی تولید و توزیع می شوند و اینها درون یک ایدئولوژی غالب حضور دارند» (1970، ص 28). در واقع خلاصه دلیل کومولی و ناربونی این است که محصولی که از یک سیستم بیرون می آید، به شکل طبیعی ارزش های آنها را حفظ و ترویج می کند، چرا که در غیر این صورت مورد حمایت آن سیستم قرار نمی گیرد.
در اینجا می توان شاهدی آشکار برای تایید نظر کومولی و ناربونی ذکر کرد. حدود سال 1930 مجموعه قواعدی نانوشته و غیررسمی بین تولید کنندگان فیلم های آمریکایی رواج پیدا کرد که حاوی مجموعه قواعدی اخلاقی و عرفی برای ساخت فیلم بود. این قواعد چند سال بعد به صورت جدی تبعیت می شد و برای سه دهه (که دقیقا منطبق بر دوره طلایی هالیوود بود) بر روی تمام فیلم های هالیوودی اعمال می شد. این قواعد خود سانسوری فیلم های پیش و پس از این دوره را به وضوح مجزا می کند. به عنوان مثال در فیلم های این دوره حساسیت ویژه ای روی مفهوم ازدواج، جنگ های آمریکا، احترام به قانون، صحنه های جنسی و به طور کلی «استانداردهای صحیح زندگی» (correct standards of life) وجود داشت. به عنوان مثال داستان فیلم «ربکا» (1940) ساخته آلفرد هیچکاک چنین بود که ربکا زن خائن و شرور فیلم توسط همسرش کشته می شود، اما هیچکاک مجبور شد انتهای فیلم را به نوعی تغییر دهد که شوهر این قتل را انجام نداده باشد (مثال های متنوعی در این حوزه وجود دارد). مجموعه این قوانین که توسط دفتری مرکزی هدایت و اجرا می شد، به نام بنیان گذار آن قواعد هیز (The Hays Code) خوانده شد.
کومولی و ناربونی فیلم های ایدئولوژیک سینما را به هفت دسته تقسیم می کنند. دسته اول که شامل اغلب فیلم های سینمایی می شود «ابزار مستقیم و غیرخودآگاه ایدئولوژی حاکم» هستند. در واقع این فیلم ها کاملا در راستای تقویت و تشکیل باورهای ایدئولوژیک عمل می کنند، گرچه خود این را ندانند. دسته دوم فیلم های با موضوع سیاسی و فرم سیاسی هستند که یک ایدئولوژی را مورد حمله قرار می دهند. دسته سوم فیلم هایی است که موضوع آن چیزهای متنوعی غیر از امور سیاسی است، اما فرم آن سیاسی است. دسته چهارم فیلم های درباره امور ایدئولوژیک (سیاسی) هستند اما بدون فرم ایدئولوژیک است. کومولی و ناربونی معتقدند این فیلم ها تاثیر کمی در ترویج یا تقبیح ایدئولوژی دارند. دسته پنجم فیلم هایی هستند که ظاهرا مروج یک ایدئولوژی هستند ولی تناقض ها یا خللی نیز دارند. (بسیاری از فیلم ها را می توان در این دسته دید). در واقع این فیلم ها تنها به صورت مبهم متعلق به یک ایدئولوژی هستند. دسته های ششم و هفتم مربوط به اجراهای زنده یا مستندها است که برخی از آنها ادعای بی طرفی و نمایش واقعیت عریان دارند و برخی ندارند. هر دوی این دسته ها به نحوی در ارتباط با ایدئولوژی شکل می گیرند. وینسنت روکیو استاد دانشگاه دارتموث برای هر یک از 5 دسته اول فیلم هایی معاصر را مثال می زند که در مقاله اصلی وجود ندارد. او معتقد است فیلم «راکی» (1976) مثالی از دسته اول، فیلم «گزارش» (1967) مثال دسته دوم، فیلم «سفر ما به آفریقا» (1966) مثال دسته سوم، «همه مردان رئیس جمهور» (1976) نماینده دسته چهارم و «راننده تاکسی» (1976) نماینده دسته پنجم است. ما نیز می توانیم مثال های زیادی را پیدا کنیم که فراتر از امور سیاسی، ایدئولوژی آمریکایی را ترویج می کند. مثلا فیلم های آخر الزمانی که قهرمان آمریکایی نجات بخش جهان است.
کومولی و ناربونی در نهایت نتیجه می گیرند که یک نقد سینمایی باید این مسائل ایدئولوژیک را لحاظ کند، چرا که آنها لایه پنهان موجود در متن فیلم هستند. در واقع نقد صحیح فیلم اغلب کشف علت های نامرئی است که سبب تصاویری است که روی پرده سینما دیده می شوند. به همین خاطر به نظر می رسد نظریه فیلم کومولی و ناربونی شباهت زیادی با هرمنوتیک تعلیق (Hermeneutics of Suspension) در تفسیر متون دارد. این اصطلاح توسط پل ریکور ابداع شد و به معنای تکنیک مطالعه متن در بین خطوط و حروف است: آن چیزی که نمی گویند ولی گفته می شود. این شباهت در آنجا ظاهر می شود که کومولی و ناربونی درباره نقد صحیح فیلم می نویسند: «باید تحلیلی کاملا واقعی و استوار از عوامل تولید (مانند شرایط اقتصادی، ایدئولوژیک، عرضه و تقاضا) و معنا و فرم های ظاهر شده در فیلم باشد که هر دو به یک اندازه قابل لمس هستند» (1970، ص 34).
نظریه فیلم کومولی و ناربونی یک نمونه جدی و صریح از ارتباط ایدئولوژی و فیلم است. طبق این نظریه «تمام فیلم ها سیاسی هستند» یا «سینما و هنربه صورت گریزناپذیر شاخه هایی از ایدئولوژی هستند» (همان، ص 30). با معنای همه جانبه و وسیعی که کومولی و ناربونی از ایدئولوژی به دست می دهند (و همین طور نیز هست)، تمام فیلم ها به نوعی در راستای ترویج ایدئولوژی های مولف آن هستند. شاید بتوان مثال های استثنایی در این کلیت پیدا کرد، یا شاید بتوان گفت ایدئولوژی ای که در تولید و توزیع فیلم نقش حمایتی دارند، در محتوای اثر نقشی ندارند، اما نمی توان انکار کرد که هنرمند نیز یک انسان است و انسان ها هیچ گاه اثر خود را از درون خلا تولید نمی کنند. آنها همیشه گران بار از نظریات و ایدئولوژی هایی هستند که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه آنها را احاطه کرده است. امروز در جهانی سکولار زندگی می کنیم که ایدئولوژی های دینی کمتر اجازه تاثیرگذاری در تولیدات سینمایی را دارند، اما ایدئولوژی هیچگاه محدود به دین نبوده است. ایدئولوژی امروز می تواند علم مدرن یا سیستم سرمایه داری آمریکایی باشد. پل ریکور معتقد است: «با زوال جایگاهی که مذهب به عنوان روساخت مسلط جامعه داشت، دیگر گفتمان ها هستند که به عنوان ابزار ایدئولوژیک… نظام های جدید سلطه ایفای نقش می کنند. در عصر مدرن اغلب علم است که نقش [مشروعیت بخشی] ایدئولوژیک را به عهده دارد» (1395، ص24). امروز با شکوفایی محصولات جدیدی به نام سریال ها که مخاطبان خود را به صورت درازمدت درگیر می کنند و رسانه هایی مانند نتفلیکس، یوتیوب، فیسبوک یا حتی مانیتورهای خیابانی که امکانات نمایش گسترده ای را در اختیار تولیدکنندگان قرار می دهند، ارتباط ایدئولوژی و سینما پررنگ تر شده است. پیشتر در همین پروژه تحقیقی درباره جنبش گیاه خواری در سینما کردیم و نشان دادیم که چگونه کارتل های اقتصادی صنعت غذا و دارو مانع از تولید محصولات هنری در حمایت از گیاه خواری و تقبیح گوشت خواری می شوند. اندکی آشنایی با سینما به ما می آموزد که رسانه سینما امروز ابزاری قدرتمند (شاید قوی ترین ابزار) در دست ایدئولوژی های حاکم است.
ریکور، پل (1395) «ایدئولوژی، اخلاق، سیاست» ترجمه مجید اخگر، نشر چشمه، چاپ اول، تهران
Comolli, J. and Narboni, P. (1971) “Cinema/Ideology/Criticism”. Translated to English by Susan Bennett, Screen, Volume 12, Issue 1, 1 March 1971, Pages 27–38
-------------------------------------------------------------------
[1] مفهوم ایدئولوژی اولین بار توسط ناپلئون و به معنای نوعی سلاح مبارزه استفاده شد. معنایی که شاید نباید آن را فراموش کرد. (ریکور 1395، ص 92)
[2] کومولی از سال 1966 تا 1971 ویراستار نشریه کایه دو سینما بود.
[3] این مقاله سال بعد توسط خانم سوزان بنت (Susan Bennett) ترجمه و در نشریه Screen منتشر شد، رجوع کنید به منابع انتهای مقاله.
[4] پیش از این کومولی و ناربونی، والتر بنجامین فیلسوف آلمانی اوایل قرن بیستم نیز به ایدئولوژیک بودن رسانه اشاره کرده بود، اما بدیع بودن کار کومولی و ناربونی به تمرکز روی سینما و صراحت لهجه آنها است.