پول؟ من عاشق پولم. از بچگی همینطور بودم. حتی توی تولدم به جای کادو فقط دلم میخواست بهم پول بدن. بیشتر از اون عاشق پس انداز بودم. تا جایی که یادمه اون روزا وقتی 12 سالت میشد، میتونستی توی بانک برای خودت حساب پس انداز باز کنی و این دقیقا اولین کاری بود که با پول های تولد 12 سالگیم کردم. همین الان هم بیشتر از اینکه از اضافه شدن لباسهای جدید توی کمدم ذوق کنم، از بزرگتر شدن رقم حساب بانکیم لذت میبرم.
هیچوقت نتونستم آدمایی رو که تو اوج جوونی به جای اینکه برای پول دراوردن تلاش کنند، وقتشون رو تلف میکنند (که اساسا تیکه کلامشون اینه: ای بابا! دنیا دو روزه. از کجا معلوم همین فردا نمردم. بذار خوش بگذرونم) درک کنم. همین آدما اگه نمردن و رسیدن به جایی که زندگیشون به چند میلیون ناقابل بستگی داشت، کل زمین و زمان رو به ناسزا آغشته میکنن و از بدعهدی روزگار و اقبال سیاه می نالند. به خاطر همین تو زندگیم از هر فرصتی استفاده میکردم که پول دربیارم و پسانداز کنم و در حد نیاز معمولم خرج کنم. البته گاهی وقتا هم برای دل خودم یهو نصف پسانداز رو برای یه دلخوشی از نظر دیگران ابلهانه خرج میکنم که به نظر خودم کاملا حق دارم. ای بابا! دنیا دو روزه. از کجا معلوم همین فردا نمردم. بذار خوش بگذرونم...
الان اما یه سری روابط پیچیده بین افکارم و معشوقهی قدیمیم به وجود اومده . به نظرم آدم باید در حد یه زندگی معمولی از کاری که ازش لذت میبره پول دربیاره یا اینکه به حدی درآمد داشته باشه که اصلا نتونه خرجش کنه که خب در اینصورت نوع کارش چندان مهم نیست (میلیاردری که دیگه این لوس بازیا رو نداره بابا). خودم شخصا هر دو مدل زندگی رو ایده آل میدونم هرچند تا الان هیچکدومشون نصیبم نشده. در حال حاضر مشغول به کاری هستم که علاقه ای بهش ندارم و یه درآمد متوسط رو به پایین دارم و این رو یک فاجعه میدونم. فاجعه ای که هر چه زودتر باید با فعال شدن یکی از آپشن های بالا به پایان برسه. شاید اصلا گمشده ی من یکی از همین دوتا باشه...