ویرگول
ورودثبت نام
زِئوس؛
زِئوس؛هر پایان شروعیست که در لباس پایان آمده.
زِئوس؛
زِئوس؛
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

نامه‌نوشت‌روزِسی‌ودوم.

روزِسی‌ودوم جراحت‌ِ‌سوخته'


گوشتِ تن، ورقی چرک‌نوشته، سطرهایی از زخم، مرکبش خون، قلمش ناخن‌های تعزیر. حروفِ درد، حک‌شده بر پوست، جاودانه، بی‌فراموشی، بی‌پایان نامه‌ای با عنوان سی‌ودوم جراحتِ‌سوخته'

استخوان، بندبند شکسته، چونان طوماری پوسیده در مشتِ دوزخ، هر ترک، روایتی از تازیانه، از ناله‌ای که میان دیوارها حبس، پژواکی که راه به خلا نمی‌برد.

چشم‌ها، دو کهکشان بی‌ستاره، سیاهچاله‌ای بلعنده‌ی نور، هر پلک زدن، ثانیه‌ای که درون خود فرو می‌کشد، لحظه‌ای که نمی‌گذرد، گویی زمان، شکنجه‌گری که بی‌رحمانه، بی‌وقفه، تازیانه‌ی خود را بر روان می‌کوبد.

دهان، دوخته با نخِ فریاد، هر حرف، خنجری که گلو را می‌درد، زبان، گورستانِ واژه‌های نگفته، آه‌های در گلو شکسته، قصه‌هایی که هرگز روایت نخواهند شد.

دیوارهای خیس، آغشته به اشکِ قربانیانِ فراموش‌شده، صدای خراش ناخن‌ها بر سنگ، گویی درد را درون خود بلعیده‌اند، خاطره‌ها را در دل حبس کرده‌اند.

سایه‌ها، خمیازه‌ی شب، سرگردان میان زنجیرها، بوسه می‌زنند بر زخم‌ها، زمزمه می‌کنند لالایی مرگ، در گوش‌هایی که دیگر صدایی نمی‌شنوند.

پایان؟ توهمی بی‌معنا، مرگ؟ افسانه‌ای محو، زندگی؟ تنی که نفس‌هایش را چون سرب داغ فرو می‌برد، روحی که در قفسِ استخوانی خود پوسیده، بوی عفونتِ زخم، عطرِ جاودانگی‌اش.







روزشنبه۱۴۰۴.۱.۹
ساعت۲:۳۰دقیقۀ‌بامداد.
به‌قلم:ف.ب
دردمرگمتننوشتهتوهم
۲۵
۴
زِئوس؛
زِئوس؛
هر پایان شروعیست که در لباس پایان آمده.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید