روزِنوزدهم اختناقِممتد'
تنگنای حنجره، دیوارههایی سخت و انعطافناپذیر، هر دم بر خویش فشردهتر، هر لحظه محصورتر، گویی دستهایی نامرئی، بیهیچ لرزش، بیهیچ رحمی، در هم پیچیده، مجراهای نای را بستردهاند نامهای با عنوانِ نوزدهم اختناقِممتد'
نفَس، همان اندک باقیماندهی جان، در حصاری ناپیدا به تقلّا، گریز را جسته، رهایی را طلبیده، اما دریچهها بسته، مسیرها مسدود، هوا سنگین، زهرآلود، لبریز از گرههایی که هیچگاه از هم نگشوده.
قفسهی سینه، محبوس در پنجههای اندوه، هر تپش قلب، ضربهای بیحاصل بر دیواری بیگوش، هر دم فروخورده، وزنهای بر نای، فروکشندهی هر آنچه به رهایی اشارت کند. زبان، در کام بسته، واژهها، استخوانهایی مدفون در شنزارِ سکوت، گلو، گودالی خشک، ملتهب، لبریز از بغضی که زاده شد، ریشه دواند، اما هرگز مجال شکستن نیافت.
تاریکی، لایهلایه، گسترده بر ششها، بر سینه، بر گردن، گویی مرزی نامرئی، دروازهای که هوا را به درون راه نمیدهد، نفسی که نیمهراه بازمیگردد، از بیمِ عبور، از هراسِ گرفتار شدن در سیاهچالی که جز خفگی، سرانجامی نخواهد داشت.
روزسهشنبه۱۴۰۳.۱۲.۷
ساعت۰۰:۴۲دقیقۀبامداد.
بهقلم:ف.ب