ویرگول
ورودثبت نام
csocialpolicy
csocialpolicyتحریریه برداشت‌ های سیاست‌گذاری اجتماعی?? ما ویرگول رو انتخاب‌کردیم برای معرفی رشته سیاست‌گذاری اجتماعی. رشته ای تازه و جذاب برای علاقه مندان به علوم اجتماعی.لینک کانالمون تو تلگرامcsocialpolicy@.
csocialpolicy
csocialpolicy
خواندن ۱۸ دقیقه·۶ سال پیش

خلاصه فصل سوم کتاب طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران

طبقات اجتماعی؛ دولت و انقلاب در ایران
طبقات اجتماعی؛ دولت و انقلاب در ایران

فصل سوم

طبقات اجتماعی درعصر پهلوی

✍هیئت تحریریه برداشت‌های سیاست‌گذاری اجتماعی

نابرابری طبقاتی

« ایران در دوران حکومت پهلوی(۵۷-۱۳۰۴) به دولتی متمرکز و توانمند تبدیل شد که دارای بخش عمومی گسترده‌ای بود که تا سال ۱۳۵۵ خورشیدی یک سوم نیروی کار شهر‌نشین را در استخدام داشت. در آن دوران، اقتصاد ایران به ویژه بخش خدمات آن بی‌وقفه رشد کرد و جذب اقتصاد جهانی شد» (اشرف و بنو عزیزی، ۱۳۸۶: ۷۵). در نتیجه‌ کنترل‌ها و سیاست‌های از بالا به پایین توسط دولت، همواره فرهنگ و سبک زندگی غربی در میان طبقات مختلف نفوذ پیدا کرد؛ که باعث تحول اساسی در نظام طبقاتی ایران شد.

طبقات اجتماعی در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ به سه دسته تقسیم می‌شدند:

۱) اقشار مسلط شامل متخصصان غرب‌گرا و کارمندان دولت.

۲) اقشار متوسط و متوسط پایین شهری که به صورت کارمند مشغول به کار بودند.

۳) طبقات متوسط و متوسط پایین سنتی که شامل اکثریت علما، تاجران خرد و کسبه بود.

۴) طبقه کارگر بسیار ناهمگون بود و از جمله کارگران ماهر، نیمه ماهر صنعتی ترکیب می یافت (همان:۷۶).

اقشار اجتماعی دوران پهلوی

اقشار مسلط

در دوران عصر قاجاری اقشار مسلط جزء افراد با نفوذ و ثروتمند بودند؛ در دوران پهلوی تغییرات مهمی در این طبقه چه به لحاظ کمیت و چه به لحاظ اندازه و حجم به وجود آمد. این تغییرات شامل جایگزینی تحصیل کرده‌ها و نخبگان تازه‌کار به جای سیاست‌مداران گذشته که اغلب صاحبان زمین و جزء طبقه ثروتمند جامعه بودند می‌شد. در این دوره مناسبات اداری با مناسبات سنتی ادغام گردید. مالکان زمین‌های کشاورزی در اواخر سال ۱۳۱۰ گسترش یافتند و نظام اداری و تجاری جدید را در برگرفت. در آوان حکومت رضا شاه از قدرت زمین‌داران بزرگ کاسته شد اما «تا اواخر دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ نقش فعال و فزاینده‌ای در عرصه سیاست محلی و ملی ایفا کردند. چرا که آنها طی این دوره بیشتر کرسی‌های مجلس را اشغال کردند و حتی از قدرت سیاسی بیشتری در سطح محلی برخوردار شدند » (همان:۷۷). در زمان اعلام برنامه اصلاحات ارضی، اکثر صاحبان زمین بزرگان دولت بود و اکثر زمین‌های کشاورزی را در دست داشتند. به دنبال اصلاحات ارضی روابط ارباب رعیتی در روستا‌ها از میان رفت و روند تازه‌ای را به وجود آورد.

پیدایش نخبگان اداری جدید

این طبقه به لحاظ وجود افراد تحصیل‌کرده و آشنا به علم در اکثر زمینه‌ها نفوذ پیدا کرده بودند و علیرغم تعداد کم‌شان از قدرت روز افزونی برخوردار می‌شدند. سطح تحصیلات میان نخبگان بر اساس بررسی های انجام شده در دهه ۱۳۴۰/ ۱۹۶۰و دهه۱۳۵۰/۱۹۷۰ نسبتاً بالا بود؛ حدود ۹۰ درصد از مدیران بنگاه‌های دولتی، بیش از ۷۰ درصد از نمایندگان مجلس، و تقریباً همه اعضای دولت حداقل دارای مدرک کارشناسی بودند» (همان:۸۰).

تحولات اجتماعی اقشار در دوران پهلوی

بورژوازی جدید

این طبقه که از اوایل سال ۱۳۰۰ پدید آمده بودند، شامل صاحبان صنایع و قدرت‌مندان صادرات و واردات بودند. این طبقه «به طور عمده برخواسته از طبقه تجار قدیمی بود که اغلب به فعالیت‌های تجاری اولیه ادامه می‌دادند. نخستین کوشش‌ها برای صنعتی کردن ایران از دهه ۱۳۱۰/ ۱۹۳۰ آغاز شد. در این میان رده‌های بورژوازی تجاری بیش از پیش از یکدیگر تفکیک شدند» (همان:۸۰)، چرا که در کشور روند واردات کالاهای صنعتی و تولیدی در کنار سایر اعلام مصرفی آغاز شده بود. صنعتی شدن ایران و ادغام گردیدن در بازار جهانی موجب تقویت تجار گردید که اغلب از روش‌ها و سیاق سنتی خود پیروی می‌کردند. تجار همواره در سیاست‌ها و اجرای آن‌ها نقش بسزایی را ایفا نموده‌اند به گونه‌ای که در زمان رضا‌شاه تجار با حمایت از سلطنت وی توانستند به قدرت روز افزونی دست یابند که در نهایت امر در تصمیم‌گیری‌های گوناگون اقتصادی و دیگر تصمیم‌گیری‌ها نقش مؤثری ایفا می‌نمودند. این طبقه اجتماعی همچنین «در سال ۱۳۰۱/ ۱۹۲۶ اتاق بازرگانی را تأسیس کردند» (همان:۸۱). پس از جنگ جهانی دوم و با تمرکز تاجران و دولت بر واردات خارجی و حمایت دولت از آنها فرصتی مناسب جهت افزایش ثروت و بهبود طبقه اجتماعی تاجران پدید آمد چرا که وام‌های کلان از سوی دولت به تاجران موجب بهبود فعالیت آنها گردید. با افزایش درآمد نفت نیز وام‌های کم بهره، ثروت تاجران را بیش از پیش نمود و همواره روند خصوصی سازی سرعت شتابانی پیدا نمود. به دنبال سیاست های دولت مبنی بر جایگزینی تولیدات داخلی به جای واردات خارجی فرصت تازه و مناسبی را جهت خصوصی‌سازی بیشتر توسط تجار فراهم نمود که سود حاصل از تولید محصولات کارخانه‌ها موجب وارد شدن این طبقه به عرصه خرید و فروش زمین گردید و سرمایه دوچندان را برای آنها به ارمغان آورد. «همه این عوامل منجر به افزایش سهم بخش خصوصی در تشکیل سرمایه در صنعت و ساختمان‌سازی شد که از ۷۵۰ میلیون دلار در سال ۱۳۳۸/ ۱۹۵۹ به ۷/۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶/ ۱۹۷۷ افزایش یافت. تعداد کارخانه‌های با ده کارگر یا بیشتر از ۱۴۰۰ کارخانه در سال ۱۳۵۵/۱۹۷۶ به تقریباً ۴۰۰۰۰۰ کارگر رسید که ۹۶ درصد آن در اختیار بخش خصوصی بود» (همان:۸۲).

حکومت محلی و سیاست‌های طبقه متوسط

در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه اعمال قدرت بر نخبگان و صاحبان ثروت موجب دخالت کمتر در سیاست‌ها می‌گردید و سعی بر کترل آنها داشتند؛ که به این منظور به نخبگان سیاسی فقط اجازه دوره‌های شبانه یا لژهای فراماسونری مخفی می‌دادند. هر دو پادشاه از افراد انعطاف پذیر به جای سیاستمداران کار بلد در امور مشاوره‌ای خود استفاده نمودند که این مسئله در مسائل و مشکلات داخلی و خارجی به بحرانی بدل می‌گردید. فضای نسبتاً باز سیاسی در سال های۳۲-۱۳۲۰/ ۵۳-۱۹۴۱ الیگارشی متشکل از صاحبان سرمایه، سیاستمداران کهنه کار، تجار بزرگ و افراد مذهبی با نفوذ توانستند در مجلس، دولت و مقام‌های دولتی در استان‌ها تسلط یابند. نیز از یک سو روشنفکران و کارگرانی که توسط حزب توده بسیج شده بودند و از سویی دیگر جبهه ملی با ائتلافی گسترده شامل طبقه متوسط جدید و بازاریان میانه حال سنتی و طبقات متوسط پایین تحت رهبری محمد مصدق این اقشار صاحب نفوذ را به چالش کشیدند، که این امر موجب مقابله نخبگان سیاسی کهنه کار به رهبری دربار با جنبش ملی گرای طبقه متوسط و جنبش چپ‌گرای کارگران گردید (همان:۸۳). از سال ۱۳۳۲به مدت ۸ سال اقشار مسلط از چالش‌های طبقه متوسط در امان ماندند و طبقه متوسط همواره در معرض محدودیت های شاه و نخبگان دولتی بودند. علیرغم حفظ شدن قدرت اقشار مسلط در بدنه دولت به علت تغییرات سیاسی مداوم در بدنه اقتصادی و سیاسی دولت اهداف سیاسی بورژوازی مدرن تحقق نیافت و به صورت مستقل نتوانستند فعالیت های خود را سازماندهی کنند. از سویی دیگر منقطع شدن رابطه میان بورژواهای جدید و توده موجب گردید تا به قدرت های سیاسی و امتیازاتی که طبقه زمین دار از آن ها بهره مندبودند نائل نیایند. «کارفرمایان صنعتی نیز مجبور بودند تا خود را با سیاست‌های اجباری دولت وفق دهند، سیاست‌هایی همچون فروش اجباری سهام شرکت‌هایشان به کارکنان یا به بازار آزاد، تشکیل بازار‌های سرمایه از طریق سرمایه‌گذاری مشترک و برنامه‌های تقسیم سود میان کارگران که دولت به آنان تحمیل کرده بود» (همان:۸۵-۸۴)، موجب حفظ شدن قدرت شاه و تقسیم قدرت میان صاحبان سرمایه و دیگر طبقات بود. سیاست‌های حکومت علیه گران فروشی و تضعیف روز به روز موجب گردید تا کارفرمایان و تجار بزرگ ثروت خود را به کشور های دیگر که سیاست هایشان موافق قدرت آن ها بود منتقل کنند. به دنبال سیاست شاه برای افزایش و حفظ قدرت خود و محدود نمودن سیاستمداران کهنه کار و کارفرمایان سرمایه و نیز طبقات نوظهور جدید در بدنه دولت، شاه را به تمسخر آنها به منظور کاهش بیش از پیش قدرت آنها و محدود نگه داشتن‌شان واداشت که عدم تعهد ایدئولوژیکی گروه‌ها نسبت به حکومت و شاه را منجر شد.


طبقه متوسط جدید

رشد نظام اداری در کشور و نیز گسترش سواد به سبک غربی منجر به پیدایش طبقه متوسط شد که اکثر نخبگان در این طبقه قرار می‌گرفتند. علیرغم توانایی های افراد این طبقه همواره در تصمیمات مهم و استراتژیک نادیده گرفته می‌شدند و انگیزه مخالفت با حکومت را در این طبقه تقویت می‌نمود. با گسترش و توسعه ارتش به سبک مدرن توسط رضا شاه و همچنین به دلیل واگذار شدن هسته اصلی ارتش از افسران قزافی به افسران بومی و نیز پیروزی هایی که بیانگر درست بودن ساختار ارتش بود به تدریج طبقه متوسط جدید از میان افسران ارتشی بیرون آمدند. از سویی دیگر با گسترش اندازه دولت تعداد افراد بیشتری از این طبقه به خدمت دولت در آمدند. در راستای توسعه آموزش مدرن در کشور و نیز به منظور تأمین نیروی انسانی ماهر در همه زمینه‌ها رضا شاه اقدام به توسعه دادن مدارس در سراسر کشور نمود «و مواد درسی مدرن شد. بین سال‌های ۱۳۲۰-۱۳۰۰/ ۱۹۴۱-۱۹۲۴، تعداد مدارس ابتدایی از ۴۳۲واحد به ۲۴۰۷ مدرسه و تعداد دبیرستان‌ها از ۳۳ به ۲۹۹ واحد افزایش یافت. در سال ۱۳۱۴/ ۱۹۲۵، دانشگاه تهران با به هم پیوستن پنج دانشکده مجزا و با ۸۸۶ دانشجو تشکیل شد. به هنگام کناره‌گیری رضا شاه در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰، تقریباً ۵۰۰۰ فارغ التحصیلی دانشگاهی در ایران وجود داشت که یک پنجم از آنها تحصیل کرده اروپا بودند، بیش از ۱۰۰۰۰دانش آموز دیپلم گرفته بودند، ۲۵۰۰۰ نفر سیکل اول دبیرستان را به اتمام رسانده بودند و بیش از ۶۵۰۰ نفر تصدیق ششم ابتدایی داشتند» (همان:۸۷). طبقه متوسط جدید به لحاظ فرهنگی همواره به فرهنگ سنتی و بومی ایرانی وفادار بودند و ارتباط خود را با آن حفظ کردند اگر چه نسل‌های پس از سلطنت رضا شاه روز به روز از این فرهنگ فاصله می‌گرفتند و فهم بهتری از غرب کسب می‌کردند.


حکومت و سیاست های طبقه متوسطه جدید

طبقه متوسط جدید در دوران سلطنتی رضا شاه و محمد رضا از سبک زندگی مطلوبی برخوردار بودند و پایبندی به ارزش‌ها و هنجار‌های غربی این طبقه را با حکومت در یک جبهه قرار می‌داد اما با این حال دولت فرصت حضور و مشارکت در تصمیمات مهم کشوری را به این طبقه نمی‌داد. «با خروج رضا شاه از کشور در سال ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱ به ناگاه فعالیت‌های سیاسی در بین اعضای طبقه متوسط جدید شیوع پیدا کرد. بیشتر این فعالان سیاسی، دربار سلطنتی را هدف قرار داده بودند که عمدتاً از سوی سیاستمداران کهنه کار ونمایندگان طبقات ملاک حمایت می شد. پس از کودتای ۱۳۳۲/ ۱۹۵۳، حکومت پهلوی همچنان در کسب حمایت طبقه ی متوسط جدید با مشکل روبرو بود» (همان:۸۹). نویسندگان، معلمان و فرهنگیان یا به صورت آشکار مخالف سیاست‌های دولت بودند و به حزب چپ توده و یا بقایای جبهه ملی می‌پیوستند و یا اینکه در مخالفت یا موافقت خود مردد بودند. از سویی دیگر افزایش دانشجویان در داخل و خارج از کشور و رادیکال شدن جوانان موج جدیدی از مخالفت‌ها را با حکومت پدید آورد و با تأسیس «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» (همان:۹۰) این مخالفت‌ها وجهه آشکاری به خود گرفت.

قشر‌های متوسط سنتی

این طبقه که شامل مذهبیون سنتی و بازاریان محلی می شد همواره از انعطاف پذیری برخوردار بودند و مأمنی برای اجرای سیاست ها و اعتراضات بودند.

خرده بورژوازی سنتی

این گروه که شامل کسبه و مغازه‌داران محلی بود با حمایت روحانیون و پشتوانه ارزش‌های دینی، حافظ «ارزش‌های سنتی شهری» (همان) بودند و این ارزش‌ها را به دیگران نیز منتقل می‌کردند. با رشد شهر نشینی دامنه این طبقه وسعت یافت و «مغازه‌های خرده فروشی و کارگاه‌های صنعتی در داخل و خارج از بازار گسترش یافت» (همان).

سلسله مراتب روحانیت

روحانیت همواره به دنبال حفظ استقلال خود از حکومت پهلوی بود و در این امر، نسبت به حکومت نیز موفق عمل نمود. اگر چه همواره یکی از ارکان سیاست‌های دولت رویارویی با اقدامات این گروه بود و اصلاحات بنیادین و تحمیلی بر افراد این طبقه اعمال می‌شد اما با این وجود این طبقه نفوذ خود را در جامعه حفظ نمودند. از جمله سیاست‌هایی که بر این طبقه اعمال شد عبارت بود از: تغییر (فرم) لباس‌ها، عدم معافیت روحانیون از خدمت سربازی و تعیین درجه آموزش و سواد به وسیله امتحان. «افول منزلت اجتماعی علما و کاهش تدریجی اشتغال سود آور درنقش‌های سنتی آنها، بسیاری از علما و طلاب را وادار ساخت تا لباس خود را تغییر دهند و در جستجوی یافتن شغلی در نهاد‌های مدرن از قبیل مدارس دولتی، وزارت دادگستری و دفتر‌های ثبت اسناد باشند» (همان:۹۳). با این حال، روحانیون از فعالیت‌های خود باز نأیستادند و پس از چندی در سال ۱۳۲۰ توانستند به تدریج قدرت خود را بیابند. عده‌ای لباس‌های سنتی خود را پوشیدند و به تدریج این روند شیوع پیدا کرد و میزان استقبال از حوزه‌ها افزایش یافت. از سویی دیگر آموزش مدرن از سوی روحانیون پذیرفته شد و طلبه‌های سطح بالای حوزه‌ها امکان ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها را داشتند. به دنبال عزیمت مستمر طلاب به مناطق مختلف کشور بدنه بسیج اجتماعی موافق این طبقه مستحکم و قدرت نفوذ آنها در میان مردم افزایش یافت.

حکومت و جهت سیاسی آن در قبال علما

شیوه رفتار و روحانیت در قبال حکومت در سال ۱۳۱۰ به شیوه مسالمت‌آمیز بود و از شیوه آیت‌الله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، پیروی می‌شد و تا سال ۱۳۴۰ این پیروی ادامه پیدا کرد. «در مواجهه با چالش‌های جدیدی که روشنفکران مارکسیست و لیبرال‌های ملی‌گرای غربی شده از خود بروز می‌دادند. در دهه ۱۳۲۰/۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰/۱۹۵۰، اکثریت علما در جناح دربار سلطنتی و طبقه ملاک قرار داشتند. با این حال برخی از آن‌ها در مرحله اولیه جنبش ملی صنعتی شدن نفت/۵۹-۱۹۵۰ ۳۱-۱۳۲۰از آن حمایت کردند. در سال‌های پس از مرگ آیت الله العظمی سید حسن بروجردی در سال ۱۹۶۱/۱۳۴۰ ، رهبر قدرتمند، محافظه کار و مصلحت اندیش شیعیان ایران، نهاد روحانیت بر روی عقاید و رهبری جدید گشوده شد و به سه جناح عمده تقسیم شد. بزرگترین جناح آن که شامل علمای طراز اول بود، همان شیوه مصلحت جویانه حائری و بروجردی را حفظ کردند. دومین جناح به طور فعالانه‌ای با رژیم پهلوی همکاری کردند و شاه برخی از اعضای این گروه را به امامت جمعه تهران و سایر شهرهای بزرگ منصوب کرد؛ برخی دیگر در سازمان اوقاف استخدام شدند و برخی دیگر در مقام مشاوران و مقام‌های سیاه دین انجام وظیفه می‌کردند که بخشی از برنامه انقلاب سفید محمد رضا شاه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰/ ۷۰-۱۹۶۰ بود. این روحانیون اغلب توسط آیت‌الله خمینی و طرفدارانش به عنوان آخوند‌های درباری محکوم می‌شدند. در اوایل دهه۱۹۵۰/۱۳۴۰ گروه اندکی از روحانیون مبارز در چارچوب روحانیت شیعه در قم جناح سومی را شکل دادند » (همان:۹۵-۹۴).

طبقه کارگر صنعتی و عمل جمعی

تحریک‌های حزب کمونیست موجب درگیر شدن اقلیت کارگران در مسائل سیاسی و جنبش‌های رادیکال گردید به گونه‌ای که حکومت پهلوی در آخرین دهه سلطنت خود، سیاست خود را با بازداشت سران جنبش‌های کارگری و زندانی کردن آنها برای آرام کردن اوضاع اعمال نمود. « از ۱۹۴۱/۱۳۲۱ تا ۱۹۵۳/۱۳۳۲ فعالیت اتحادیه‌های کارگری به اوج خود رسید. این اتحادیه‌ها تحت رهبری حزب توده بود که شورای متحده مرکزی اتحادیه‌های کارگران و زحمت‌کشان ایران را تشکیل داد که رهبری آن به عهده رضاروستا از سیاستمداران کمونیست با سابقه و از سازمان دهندگان اتحادیه‌های کارگری بود. در سال‌های ۳۰-۱۳۲۵/ ۱۹۴۶-۱۹۵۱ اتحادیه‌های کارگری سرکوب شدند و اتحادیه‌های طرفدار دولت سازماندهی شدند. با این حال اتحادیه های کارگری در دوران مصدق ( ۳۲-۱۳۳۰/ ۵۳-۱۹۵۱) دوباره فعال شدند» (همان:۱۰۱).

طبقات زراعی

افراد این طبقه بر زمین‌های کشاورزی متکی بودند و معاش خود را از طریق محصولات زمین و نگهداری برای مصرف خود یا فروش تأمین می‌کردند. از اوایل دهه ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ شاهد کاهش چشم‌گیری در میزان جمعیت روستا‌ها و نیز عشایر و کوچ‌نشینان هستیم. از سویی دیگر با فرایند صنعتی شدن کشاورزی و رشد مهاجرت روستاییان به شهر وضعیت افراد به لحاظ معیشتی ضعیف آنها را به فکر سبک زندگی دیگری می‌انداخت که گاهی موجب مهاجرت و روی آوردن به مشاغل دیگر می‌گردد. در آغاز دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰، جمعیت روستایی ایران در حدود دو سوم از کل جمعیت را در بر می‌گرفت که به سه طبقه عمده تقسیم می‌شد: دهقانان مالک و خرده مالکان؛ سهم‌بران و خانوار‌های مستأجر (به معنی واقعی کلمه رعیت) و روستاییان بدون زمین معروف به خوش‌نشین که در آخرین ساختار طبقاتی روستا قرار داشتند. این قشر‌ها به ترتیب در حدود ۲۵ درصد، ۴۰ درصد و ۳۵ درصد از جمعیت روستا را تشکیل می‌دادند» (همان:۱۰۳). برنامه اصلاحات ارضی که در دهه ۱۳۴۰ اجراء گردید موجب کاهش فاصله طبقاتی میان صاحبان زمین و رعیت‌ها گردید؛ بدین ترتیب به تدریج رعیت‌ها نیز صاحب زمین گردیدند و طبقه جدید روستائیان زمین‌دار پدید آمدند. رعیت‌ها اگر چه صاحب زمین کشاورزی گردیدند اما فاصله این طبقه با طبقات دیگر به وسیله زمین‌های بیشتر خرده مالکان حفظ می‌گردید. گروه دوم طبقه بالای روستا بود که شامل رباخواران و اجاره‌دهندگان لوازم کشاورزی می‌شدند. «پس از اصلاحات ارضی، روستاییان مرفه که پیش از آن پایین‌تر از اربابان سنتی و مباشران آنها رده بندی می‌شدند قشر فوقانی ساختار اجتماعی روستا را تشکیل دادند. علاوه بر این، آنها موقعیت خود را از طریق مناسبات کاری با مأموران و کارگران دولتی در سازمان‌های تازه تأسیس روستایی همچون شوراهای روستایی، شرکت‌های تعاونی، خانه‌های انصاف، واحد‌های فرهنگی و سهمیه‌های حزبی وابسته به دولت تثبیت کردند که تمامی این نهاد‌ها بلافاصله در سال‌های پس از اصلاحات ارضی توسط دولت ایجاد شده بود» (همان:۱۰۵).

نابرابری اجتماعی و فقر

در دوران پهلوی با توجه به تغییرات گسترده در زمینه‌های آموزش، بهداشت و درمان، تأمین معاش و نیز حضور یافتن زنان در برخی صحنه‌های اجتماعی وضعیت زندگی اکثر طبقات جامعه در نسبت به گذشته بهبود یافت. در ۱۵ سال آخر حکومت پهلوی و با توجه به رونق اقتصادی میزان فاصله طبقاتی مجدد روند صعودی خود را پیش گرفت که بخشی از این مسئله به نابرابری‌های بنیادین در آن زمان باز می‌گردد.

۸
۰
csocialpolicy
csocialpolicy
تحریریه برداشت‌ های سیاست‌گذاری اجتماعی?? ما ویرگول رو انتخاب‌کردیم برای معرفی رشته سیاست‌گذاری اجتماعی. رشته ای تازه و جذاب برای علاقه مندان به علوم اجتماعی.لینک کانالمون تو تلگرامcsocialpolicy@.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید