آرمان خادمی/ دانشجوی دورهی کارشناسی ارشد رشتهی مهندسی مکانیک دانشگاه تهران
گوستاو لوبون مورخ و جامعهشناس فرانسوی (1931-1841) پس از سفرهای مختلف به کشورهای عربنشین و تحقیق خود، کتابی دربارهی تاریخ و تمدن عرب و اسلام تحت عنوان «تمدن اسلام و عرب» نوشته است. در این نوشته قصد دارم قسمتی از نظریات وی را در مورد عرب پیش از اسلام که در این کتاب آورده است شرح دهم.
به طور کلی گوستاو لوبون معتقد بود که هر حادثهای در تاریخ نتیجهی فراهمآمدن بستر آن در طول نسلهای گذشته است و همهی رخدادهای تاریخی معلول شرایط و رخدادهای قبل از خود هستند؛ به عبارت دیگر هیچ اتفاقی در تاریخ بشر رخ نخواهد داد مگر اینکه بستر آن توسط یک سیر تاریخی قبل از آن فراهم شده باشد. او در مورد وضع اعراب پیش از اسلام، شدیداً به این نظریه که «اعراب پیش از اسلام، قومی وحشی بودهاند و بعد از اسلامْ تاریخ آنها رقم خورد و متمدن شدند» خرده گرفته است و آن را قضاوتی نادرست میداند. بعد از بیان این نظریه در ابتدای مخالفت خود، قبل از هر بررسی تاریخی، تأکید میکند که حتی اگر هیچ اطلاعی هم از اعراب قبل از اسلام نداشتیم باز هم این نظریه صحیح نبود. او میگوید:
«این بود نظریهی دانشمندان، ولی به نظر من بر فرض که هیچگونه اطلاعاتی هم از گذشتهی اعراب نداشتیم این نظریه صحیح نبود؛ زیرا اگر زبان و تمدن یک ملتی ناگهان در صفحهی تاریخ خودنمایی کرد، این خودنمایی ناگهانی نتیجهی پرورشیافتن آن در یک دوران بسیار طولانی است. تحول افراد، نظامهای اجتماعی و معتقدات همیشه به تدریج حاصل میشود و هرگاه در بهترین مدارج ترقی خودنمایی کرد، نشان میدهد که درجات ابتدایی و متوسطه را پشت سر گذاشته است.
اگر ما آشکارشدن یک ملت را با عالیترین مراتب تمدن روی صفحهی تاریخ مشاهده کنیم، خواهیم گفت که این تمدن میوهی رسیدهی یک درخت ریشهدار و نتیجهی تحولات زیادی است که بر این ملت گذشته و البته این زمان دراز، که برای مدارج اولیهی تمدن بر ملتی گذشته است، برای ما در ابتدای امر نامعلوم است، ولی غالباً کاوشهای علمی، آن برههی زمان را برای ما روشن و آشکار میسازد»
اگر زبان و تمدن یک ملتی ناگهان در صفحهی تاریخ خودنمایی کرد، این خودنمایی ناگهانی نتیجهی پرورشیافتن آن در یک دوران بسیارطولانی است.
او در ادامه میگوید که چیزی که باعث این قضاوت نادرست درمورد اعراب شده است فقط کمبود اطلاعات تاریخی نیست، بلکه درنظرنگرفتن تقسیمبندی اعراب به دو دسته بَدوی و متمدن نیز یک از دلایل این اشتباه است. گوستاو لوبون در کتاب خود اعراب را به دو دسته بدوی (بیاباننشین) و متمدن(شهرنشین) تقسیم میکند، و به طور مفصل از تاریخ، تمدن، ویژگیها وخلقیات هر کدام از این دستهها سخن میگوید:
«... و این قضاوت نادرست که راجع به وحشیگری عرب پیش از اسلام کردهاند، از روی سکوت تاریخ به تنهایی نیست. بلکه جهت دیگری هم در کار بوده و آن این بوده است که میان عرب بدوی و متمدن فرق نگذاشتهاند و همه را به چشم عرب بدوی نگاه کردهاند؛ در صورتی که اعراب بدوی چه پیش از اسلام و چه بعد از اسلام مردمانی دور از تمدن بودهاند و مانند بیابانگردها و چادرنشینان سایر ملتها تاریخ و تمدنی از ایشان به جای نمانده است، و باید دانست که عرب بدوی شاخهای از درخت عربیت است؛ و در کنارش شاخهی دیگری از عرب وجود دارد و آن عربهای متمدن و شهرنشینی بودهاند که در امور کشاورزی بسیار زبردست بوده و مهارت کاملی در این باره داشتهاند و برای ما اثبات وجود تمدن عظیم برای همین عربهای شهرنشین چندان مشکل نیست، اگرچه تفصیل آن را ندانیم.»
لوبون بر روی ادبیات و زبان عرب و همچنین روابط تجاری عرب با متمدنترین ممالک جهان تأکید دارد و این دو مورد را از دلایل واضح و روشن برای اثبات تمدن عرب میداند. او در جایی میگوید: «به طور مسلم ادبیات و زبان ریشهدار و عمیق از چیزهایی است که ممکن نیست به طور ناگهانی وجود پیدا کند، بلکه آن نشانه و راهنمای یک گذشتهی طولانی است.»
بعد از آن او به بررسی تاریخی اعراب و تمدن آنها پیش از اسلام میپردازد و مثالهایی از منابع گوناگون میآورد، او در ابتدا منابعی که برای این کار در دست هست را معرفی میکند: «منابع تاریخ عرب پیش از اسلام عبارت است از کتابهای عبری (چون تورات و غیره)، روایات و داستانهایی که خود اعراب نقل کردهاند، برخی مطالب که در تألیفات مورخین یونان و روم دیده میشود، آنچه از خطوط آشوریان به ما رسیده و کتیبههایی که اخیراً در «الصفا»ی دمشق کشف شده است.» و سپس از آنها استفاده میکند. چند بریده از متن به عنوان نمونه در زیر آورده شده است :
«هرودوت (مورخ یونانی) حدود چهارصد سال پیشازمیلاد سرزمینهای عربی را از زرخیزترین نقاط جهان توصیف کرده است و میگوید: در شهر «مأرب»، یعنی سبائی که در تورات نامش ذکر شده است، قصرهای بسیار عالیایبوده که دربهای آن آراسته به انواع جواهرات بوده است. در آن قصرها ظرفهای طلا و نقره و تختخوابهای گرانبهایی از فلزات قیمتی موجود بوده است.»
«زیبایی و عظمت شهرهای یمن را از تجارت قدیمی و وسیع آن نیز میتوان استنباط نمود؛ زیرا بسیار مشکل است به عنوان نمونه جایی را پیدا کرد که معاملات تجاری مهمی در آن انجام گیرد ولی مردم آن متمدن نباشند و روی آثار و نشانههایی که در دست است، تجارت عرب همه جای دنیا را فرا گرفته بود و دوهزار سال ادامه داشت؛ تا به جایی که در تورات نیز نام تجارت عرب ذکر شده است. از اینها گذشته عرب قدیم در میدان تجارت به چنان پیشرفتی نائل شد که بندقیان (رومیها) در زمان عظمت خویش بدان رسیدند.
به طور مسلم ادبیات و زبان ریشهدار و عمیق از چیزهایی است که ممکن نیست به طور ناگهانی وجود پیدا کند، بلکه آن نشانه و راهنماییک گذشتهی طولانی است.
عرب در زمان قدیم واسطهی ارتباط تجاری بین اروپاییان و خاور دور بود و چنین نبوده که تجارت عرب منحصر به صادرات شهرهای عربی خودش باشد، بلکه اجناسی از آفریقا و هند نیز وارد میکردند و بصورت کالای تجارتی به بازارهای دنیا صادر مینمودند. مهمترین تجارت عرب روی اشیا نفیس و قیمتی انجام میگرفت، مانند انواع عطریات، دواجات خوشبو، جواهرات، طلای شمش، برده و امثال آن.»
لوبون پس از بررسی تاریخ و تمدن اعراب قبل از اسلام، در انتهای کار، مذاهب آنها را نیز کمی بررسی میکند. او میگوید که در کنار بتپرستیهای گوناگون در اعراب یکتاپرستیهایی نیز وجود داشته است.
«در میان خدایان گوناگونی که اعراب میپرستیدند و مذاهب مختلفی که در آنها وجود داشت، گاهگاهی برخی از مردم موحد و یکتاپرست نیز در میان ایشان به چشم میخورد و همان تخم توحید را که در میان ایشان پاشیده شده بود، پیغمبر اسلام آبیاری کرد و بصورت درختی بارور تربیت نمود.»
«گذشته از یهود و نصاری که در عربستان بسیار بودند، گروهی یکتاپرست نیز وجود داشتند که نام ایشان را «حنفاء» گذارده بودند و پیغمبر اسلام نیز این نام را دوست داشت. امتیاز حنفاء تنها به این نبود که به یکی از ارکان مهم قرآن و اسلام، یعنی توحید اعتقاد داشتند، بلکه مطابق گفتار قرآن، که پس از آن آمد، معتقد بودند که انسان باید در برابر قضا و قدر پروردگار تسلیم باشد. چنانچه ابراهیم هنگام سربریدن فرزندش تسلیم بود؛ از این رو صحت گفتار پیغمبر اسلام که از وجود مسلمانانی پیش از خود خبر داده است، روشن میشود.»
نشانههای زیادی در دست است که هنگام ظهور اسلام، عرب آمادگیزیادی برای یک اتحاد سیاسی و دینی داشت.
او معتقد است که در زمان ظهور اسلام همهی بستر برای این کار فراهم شده بود، بتها دیگر تأثیر سابق را نداشتند و شرایط آمدن اسلام و یکتاپرستی را سیر تاریخی فراهم کرده بود:
«از این که زبان عرب متحد شده بود و خدایان و بتهای آنها نیز یکجا فراهم شده بود، کار یگانهپرستی و تبدیل این پرستشهای گوناگون و منفرق را بصورت پرستش واحد آسان کرد، و خلاصه زمان آن رسیده بود که کسی بیاید و عرب را به یک کیش دعوت کند. این مطلبی بود که برای پیغمبر اسلام آشکار شده بود و موجب پیشرفت کار تبلیغات آن حضرت گردید؛ برخلاف آنچه برخی میگویند ایشان خیال تأسیس آیین تازهای نداشت و از اینرو به مردم میگفت که این خدای یگانه همان خدای ابراهیم سازندهی خانهی کعبه است یعنی همان ابراهیمی که عرب با دیدهی احترام به او مینگریست و او را بزرگ میدانستند.
نشانههای زیادی در دست است که هنگام ظهور اسلام عرب آمادگی زیادی برای یک اتحاد سیاسی و دینی داشت، و همان انقلابی که در زمان امپراتوریهای روم بر علیه بتها شد، در جزیرةالعرب نیز انقلابی مانند آن صورت گرفت؛ زیرا معتقدات قدیمی سست شده بود و بتها دیگر نفوذ سابق خود را از دست داده بودند، و پیری و فرسودگی در بتها پدید آمده بود.»
مراجع:
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.