در جامعه سنتی ایران باکره بودن دختر یک اصل مهم و حیاتی برای خانواده های ایرانی است و هم این موضوع برای خانواده دختر مهم هست و هم خانواده پسر. از این رو گاها خانواده ها مخصوصا خانواده پسر، دختر را برای معاینه بکارت به دکتر زنان برده و از دکتر گواهی بکارت یا به اصطلاح گواهی دختر بودن میگیرند اما اگر به هر علتی یا دختر را به نزد پزشک زنان نبرده و یا هر علتی بعد از ازدواج مشخص شود که آن دختر،دختر نبوده تکلیف آن ازدواج چیست؟ آیا آن پسر میتواند آن ازدواج را فسخ کند یا خیر؟ ما در این نوشتار از مجله حقوقی دادمان ابتدا مفهوم لغوی و فقهی بکارت را توضیح داده و سپس به تاثیر عدم آن در ازدواج میپردازیم.
بکارت از ریشه «ب ـ ک ـ ر» است و بکر در لغت به معنای هر چیز تازه و نو، ابتدا و آغاز هر چیز، هرکار جدید که مانند آن انجام نشده، فرزند نخستین، زن و مردی که با کسی همخوابی نکردهاند و… آمده است.
درباره مفهوم فقهی بکارت دیدگاه های متفاوتی ذکر شده است که برخی از آنان را اینجا ذکر میکنیم:
پس از بررسی معنای لغوی و معنای فقهی بکارت حال باید بررسی کنیم که اگر فردی در اثر مثلا در اثر ورزش یا عمل جراحی یا یک حادثه غیر عمد موجب ازاله بکارت شود،آیا میتوان همچنان به او صفت باکره بودن دختر را اطلاق کرد؟
اگر براساس یک اتفاق مثل ورزش یا یک حادثه موجب ازاله بکارت فرد شود،این فرد با مراجعه به پزشک زنان میتوان گواهی بکارت بگیرد.طبق قانون آنچه موجب ازاله بکارت میشود رابطه جنسی است اعم از مشروع یا غیر مشروع و صرف رابطه جنسی و دخول موجب سقوط ولایت پدر است اعم از رابطه مشروع یا نا مشروع.
طبق ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی برای ازدواج دختر باکره اذن پدر لازم و ضرورری است و اگر پدر در دسترس نبود باید جدپدری رضایت دهد اما اگر چه پدر و چه جد پدری بدون دلیل موجه اجازه ازدواج ندهند،دختر میتواند با معرفی کامل مردی که میخواهد با او ازدواج کند از دادگاه مدنی خاص اجازه ازدواج بگیرد.در نتیجه در حالت کلی برای ازدواج دختر باکره اذن پدر لازم است مگر بدون دلیل موجه که دادگاه مدنی خاص اجازه ازدواج دختر را صادر می کند.
در خصوص ازدواج موقت قانونگذار برای اذن پدر سکوت کرده است اما در مجموع میتوان گفت که اجازه پدر در عقد موقت دختر باکره لازم است اما اگر نباشد خللی در صحت عقد موقت وارد نمیشود زیرا صحت عقد موقت منوط به دو شرط زیر است:
۱.مدت دار بودن عقد موقت.
۲.تعیین مهریه در عقد موقت.
بنابراین نبود اذن پدر در صحت ازدواج موقت خللی وارد نمی کند ولی عقد کامل نیست و با اذن پدر و یا جدپدری کامل میشود.
تا به اینجا با مفهوم لغوی و عرفی بکارت و باکره بودن دختر و اذن پدر در ازدواج دختر باکره آشنا شدیم.ذاما مبحث اصلی اینجاست که اگر بعد ازدواج پسر یا خانواده او بفهمند که دختر باکره نیست تکلیف آن ازدواج چیست؟و حالا تکلیف مهریه که از آثار مهم عقذ نکاح است چه میشود؟ آیا بازگردانده میشود یا خیر؟
در سوال اول ما باید دو فرض را در نظر بگیریم:
۱.اگر همسر به واسطه ازدواج سابق که در اثر فوت یا طلاق جدایی حاصل شده است و با همسر سابق خود رابطه زناشویی برقرار کرده است و این موضوع را از همسر جدیدش پنهان کند،شوهر میتواند به استناد ماده ۱۱۲۸ قانون مدنی به واسطه تخلف از شرط بنایی عقد ازدواج را فسخ کند یعنی دادخواستی با عنوان فسخ نکاح به علت تخلف از شرط بنایی ازدواج به دادگاه خانواده صالحه تقدیم کند و خواستار فسخ نکاح شود.
شرط بنایی به معنای این است که شرط در قرارداد ذکر نشده است اما به صورت عرف زیربنای قرارداد است و در کشور ایران و سایر جوامع سنتی و اسلامی باکره بودن دختر شرطی بنایی است یعنی در قرارداد نکاح ذکر نمی شود اما عقد نکاح بر اساس آن بسته می شود.
۲.همسر(زن) به واسطه عمل نامشروع سابق یا زنا غیر باکره باشد که در این حالت اخلاق و منطق حکم می کند که دلیلی ندارد زن این موضوع را به شوهر خود بازگو کند زیرا در روایات بسیار به پنهان کردن گناه نزد مردم،سفارش شده است و شخص گناهکار تنها باید گناه خود را نزد پروردگار خود بازگو کند و از آنها توبه کند.
بنابراین اگر دختری در سابق در اثر غفلت عمل نامشروع جنسی یا زنا کرده نیازی به بازگو کردن ندارد و از جهت پنهان کردن ازاله بکارت و ترمیم آن با عمل جراحی شوهر حق فسخ نکاح ندارد اما بایدتوجه داشت که اگر همسر جدیدش از او در مورد این موضوع بپرسد اما او دروغ بگوید و بعد این دروغ فاش شود،شوهر میتواند به علت تدلیس زن نکاح را فسخ نماید.یعنی به دادگاه خانواده صالحه دادخواست فسخ نکاح به علت تدلیس زن تقدیم نماید.
تدلیس بر وزن مصدر عربی تفعیل و از ریشه کلمه(د-ل-س)است و معنای لغوی آن مشاطه گری است و در اصطلاح حقوقی یعنی چیزی را به دروغ نمایش دادن در واقع یعنی آن فرد یک ویژگی را که چه در شرط بنایی قرارداد و چه در شرط ضمنی و مذکور بین طرفین است را به دروغ بگوید که آن صفت را دارا است اما در واقع آن صفت را ندارد.
در این موارد قانونگذار ساکت است و بین فقیهان و استادان حقوق اختلاف نظر است:
۱.اگر شوهر نخواهد یا نتواند فسخ کند می تواند تفاوت بین مهر زن غیر باکره و زن باکره را به عنوان خسارت ناشی از تدلیس بگیرد و بقیه را به او بپردازد البته این در صورتی است که بین زن و شوهر نزدیکی واقع نشده باشد.
۲.اما اگر نزدیکی بینشان واقع شده باشد و مرد بخواهد عقد را فسخ کند،کمترین میزان مهریه یا مال برای زن صدق می کند زیرا نکاح صحیح بوده و نزدیکی حلال و مشروع نباید بدون مهر باشد و از سوی دیگر مرد هم باید از تدلیس کننده خسارت بگیرد.بهتر است در این مورد رویه قضایی دنبال شود که در این مورد رویه قضایی زن را به صرف یکبار عمل زناشویی کمترین میزان مهر توسط کارشناس پرداخت میشود.
اما نکته جالب توجه این است که اگر مردی در عقد نکاح دچار تدلیس شود یعنی خود را دارای صفتی ذکر کند که فاقد آن است مثلا خود را فاقد دارای روابط جنسی معرفی کرده اما اگر مشخص شود این چنین نبوده است،در صورت برقراری رابطه زناشویی،زن می تواند تمام مهر خود را از مرد بگیرد و همچنین طبق اصل ۴۰ قانون اساسی(هیچکس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد) میتواند خسارت روحی و مادی ناشی از تدلیس را از مرد بگیرد.