ویرگول
ورودثبت نام
خانواده توانمند همیار کودکان با نیازهای ویژه
خانواده توانمند همیار کودکان با نیازهای ویژه
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

حسادت مادرانه


ساعت ده و نیم شب گوشیم زنگ خورد. قصد جواب دادن نداشتم اما با خودم فکر کردم نکنه:

دوباره یکی از مامانست که راه جدید برای درمان و آموزش بچه اش پیدا کرده از سر ذوقش زنگ میزنه!!!

یا نکنه مادر یا پدر دل نگرانه که از تشخیص بچه اش( بچه کم توان ذهنی یا اوتیسم یا و...) تازه سایت خانواده توانمند پیدا کرده !!!

معمولا مادر بچه های استثنایی آخر شبا که باباها میان یکم وقت پیدا می کنند تا تو اینترنت و شبکه های اجتماعی دنبال راه چاره برای حل مشکلات خودشون و بچه هاشون باشند. برای همین زیاد برای من این قضیه تعجب آور نبود اما انقد خسته بودم گفتم: بی خیال، جواب نده، ولی نشد!!!

جواب دادم!!!

پرستار نگار از بهبان بود!!!

نگار 9 سالش بود از 7 سالگی عضلات دست و پاش به مرور از کار میفتند تا اینکه تو 9 سالگی چشماش از کار میفته فقط گوش، بویایی و چشایش کار میکنه، زندگیش الان شبیه زندگی آدمای نباتیه!!

پرستار از طرف بهزیستی برای نگه داری از نگار و کمک به والدینش معرفی شده بود!!!

پرستار تازه کار بو،د نحوه کار با نگار نمیدونست!!!

پرستار نگار گفت: مامان نگار خیلی اذیت میشه، چون نگار با باباش رابطه بهتری داره!!!

گفتم: مگه نمیگی، نگار زندگی شبیه آدما نباتیه ؟

پرستار گفت: نگار وقتی باباش میاد حالت صورتش تغییر میکنه، یه حالت کشیدگی تو صورتش ایجاد میشه!!!

مامانش میگه: اگر باباش قایمکی خونه بیاد تا یه مدارکی یا چیزی برای مغازه ببره، نگار متوجه حضور پدر میشه!!!

در ضمنا فقط با باباش دستشویی میره، یعنی اگر مامانش بغلش کنه و دستشویی ببره کارش انجام نمیده اما اگر با باباش بره، کارشو انجام میده!!!

نگار هر دو، سه روز یکبار ،دستشویی میبرند!!!

پرستار میگفت: بابای نگار یک هفته ست که پاش شکسته، تو این هفته مامان نگار غصه اش چندبرابر شده میگه، حالا چیکار کنم؟

پرستار میگفت: عموهای نگار برای دستشویی بردن کمک می کنند.

بابای نگار چهار شانه ست و هیکل درشتی داره، عموها به زحمت اول بابا رو دستشویی میبرند بعد نگار بغل میکنند و میزارن تو بغل باباش تا کارش انجام بده!!!

مامان نگار وقتی این وضع مبینه فقط زار زار گریه میکنه!!!

وسط گریه هاش میگه: من از صبح تا شب زحمت تو رو میکشم اما تو باید بابات بیشتر از من دوست داشته باشی؟

خندهات واسه باباته( بابای نگار همین که در میزنه نگار تشخیص میده و صورتش شبیه یه لبخند میشه )؟

چرا آبروی منو پیش عموهات میبری الان اونا با خودشون فکر می کنند من تو رو دوست ندارم، کاری برات نمیکنم که انقد به بابات وابسته ای!!!

اطرافیان به مامان نگار میگن که ما شاهد زحماتت هستیم، بچه ست دیگه خودت ناراحت نکن!!!

اما مادر به این حرفا گوش نمیده و خودش سرزنش می کنه!!!

پرستار نگار ازم پرسید: من چطوری بهش کمک کنم تا آروم بشه؟

بهش گفتم: این یه جور حسادت مادرانه است که معمولا به شکل های مختلف خودش نشون میده!!!

تو باید رفتار نگار حسابی ارزیابی بکنی ببینی کجا ها رفتارش با مامانش متمایز هست تا به مادر نشون بدی!!!

از پرستار نگار پرسیدم: مامان و بابای نگار از نظر اخلاقی و رفتاری چه تفاوتی باهم دارند؟

پرستار بعد یه مکث طولانی گفت: بابای نگار آدم شوخ طبعیه، معمولا کارهای نگار رو با هیجان انجام میده، اما مادر به خاطر فشار کاری زیادش، زیاد حس و حال نداره!!!

با استفاده از این تفاوت مادر و پدر، به پرستار پیشنهاد دادم برای کمک به مادر و نگار میتونید کارهای روزمره نگار رو متفاوت انجام بدید!!!

به مامانش نحوه بازی کردن یاد بده!!!

پرستار گفت: مادرش چطور با این بچه بازی بکنه؟ شدنیه؟

بهش گفتم: نگار قدرت واکنش دادن رو از دست داده اما میتونه درک بکنه همون طور که وقتی باباش میاد متوجه میشه و یه جوری واکنش نشون میده!!!

در ضمنا مادر نگار مثل همه مامان ها دنبال اینکه یه جوری مادری بکنه با بچه اش بازی بکنه، باهاش حرف بزنه!!!

مادر با اینکه نگار تو این وضعیت قرار داره تو ذهنش براش رویا سازی میکنه و امید داره که نگار خوب میشه !!!

این مسائل به مامان نگار خیلی فشار میارن!!!

برای کمک به مادر و نگار باید بهشون یاد داد که چطور میتونن با این وضعیت کنار بیاند!!!

حرف زدن با مادر نگار، تاثیری نداره باید بهش الگوی عملی نشون بدید تا بتونه خودش آروم بکنه و شرایط زندگیش بپذیره!!!

به پرستار نگار انواع بازی و فعالیت های سرگرم کننده معرفی شد تا بتونه به طور غیر مستقیم به مادر آموزش بده تا مادر به مرور یاد بگیره که تو رفتار با بچه اش یکم مثل پدر خلاقانه تر رفتار بکنه از طرفیم یکم راحت تر با مشکلات کنار بیاد!!

به پرستار انواع بازی حسی برای جلوگیری از زخم بستر نگار معرفی شد تا کارهای مختلف جابه جایی رو در قالب بازی باهاش انجام بده تا به نگار خوش بگذره!!!

به پرستار نگار گفتم: موقع لباس پوشیدن نگار همه مراحل کار رو به شکل شعر یا آواز خوانی بهش توضیح بده تا بدونه دور و براش چه خبره!!!

براش قصه بخونید، ازش سوال بپرسید و....

اسباب بازی های نگار با کمک هم لمس کنید، باهاشون به شیوه های جدید بازی کنید.به همون حالت درازکشی که نگار روی تخت هست با توپ های رنگی بازی کنید. مثلا با توپ های رنگی میتونید تمرین های دست ورزی شو انجام بدید تو این بازی شبیه عادل فردوسی پور گزارش بدید: مثلا توپ قرمز داخل سبد نیفتاد یا با هم تونستیم توپ آبی رو داخل سبد بندازیم و...

این طوری مادر، نیاز خودش رفع میکنه در ضمن نحوه تعامل کردن با زندگی رو یاد میگیره تا از پا نیفته، از طرفیم نگار میتونه لحظات جذاب تر و قشنگ تری داشته باشه!!!

تجربه زیسته ام با این بچه ها بهم یاد داد: آدما وسط یه عالمه کار تکراری و خسته کننده یاد می گیرند که چطور خلاقانه زندگی بکنند تا بهشون وسط یه عالمه چالش خوش بگذره. البته زندگی با تکرار یه پیش نیاز مهم داره، اونم اینکه نحوه تعامل کردن با زندگی رو یاد بگیریم( پذیرش درست این بچه ها).







استارتاپتربیت کودکانخانواده ها متخصصان و کودکان استثنایی
خانواده توانمند با شعار همیار کودکان با نیازهای ویژه فعالیت خود را از سال 1399 به طور جدی شروع کرده و همچنان ادامه دار است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید