بایدنوشت! غزه کربلاست؛ بایدنوشت! برای کودک خردسالی که پدرش قطعه قطعههای بدن فرزندش را در یک کیسه پلاستیکی در روبه روی بیمارستان ویران شده المعمدانی جمع میکرد و خون میگریست، باید نوشت برای زنان ومادران زخم خورده از آتش دیو سیرتان صهیون؟
باید نوشت از کودکان شیرخوارهای که خودشان را در کنار جنازهها پنهان کرده بودند و از فرط تشنگی و گرسنگی زیر خروارها آوار مانده بودند.
باید نوشت از بیمارستان المعمدانی به خون خفته، که آجر پارهای از آن باقی نمانده بود و جنازههای قطعه قطعه شده کودکان و نوجوانان آن دل هر آزاده ای را بدرد میآورد.
باید نوشت برای پیرمردان و سالخوردگان غزه که خودشان را در هجوم پیکرهای غیرقابل تشخیص و پاره پاره شده مراکز درمانی تخریب شده غزه پیچانده بودند.
باید نوشت برای ماجرای غم انگیز و پرتراژدی غزه، خان یونس و جنین که نوجوانان و جوانانش، در برکهای از خون، آرمیده بودند، برای آن مادر جوانی که با جگر پاره پاره و صورت خونین و چشمان پر از اشک در کنار نوزاد شهیدش آخرین بوسهها را نثار پیکر بی جان او کرده بود. همان مادری که دوان دوان برای نجات کودکش، سینه او آماج گلوله شد و خون بدنش در پیادهرو پخش شده بود و از دیدن فرزندش ناکام ماند.
باید نوشت برای تاریخ غزه، برای کرانههای ساحلی و دشتهای خونین آن که دیگر صدای خنده و هلهله کودکانش را بر سینه پردردش نخواهد دید؛ اما دید چگونه بدنهای پاک نوجوانان معصوم، روی سنگ فرشهای زخم خورده و کوچهها و خیابانهای پرخاطره غزه مظلوم که به رنگ گلهای لاله و شقایقهای پاره پاره به رنگ خون بر سنگفرش ها نقش بسته بود، و کسی نبود تا حتی پیکرهای آنها را به سردخانههای بیمارستانهای ترک خورده غزه برساند.
برادرم! این سینه مملو از آتش و این دیده پر از اشک تاب و توان را از من گرفته است؛ اینکه از چه بنویسم؟ از اینکه همه چیز سوخت و ویران شد و به تلی از خاکستر مبدل گردید، راستی! از چه بنویسم؟ از جوانان رشید محله مسکونی شجاعیه و زیتون و تفاح و رفح و خان یونس بگویم!
نمی دانم آیا شما خبری از آنان دارید؟ آیا شما دیگر خنده و شادی آن جوانان رشید و رعنا را در هیچ کافه و مغازهای خواهید دید و آیا شما دیگر تصویری از قهرمانان ورزشی را بر دیوارهای ویران شده و خانههای مخروبه، کوچه ها و خیابانهای پر از آتش و دود خواهید دید؟
آیا تاریخ از مهربانی و صمیمیت و بزرگ منشی و مظلومیت آنها خواهد گفت؟ آیا از قصاب و جلادان بیرحم و گرگ صفت خواهد گفت یا اینکه پیاده نظامهای آنها در شبکههای ضد انقلاب و ماهواره ای تاریخ مظلومیت غزه را تحریف و جای ظالم و مظلوم را عوض خواهند کرد، هرچه باشد با اطمینان میگویم، هر چند اکنون روح بزرگ و بلند شما سروقامتان مقاومت در آسمان خونین غزه نظاره گر به خاک و خون کشیده شدن پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستانتان است، اما شما برای همیشه ماندگارید برای همه عصرها ونسلها.
هر چند شما دستانتان را در تله ویرانهها و خرابههای غزه جا گذاشتید تا سنگی بر این شیاطین رجیم و خونخوار پرتاب کند. آری برادران وخواهرانم! اکنون غزه کربلاست، دختران بیسرپرست، ناز دانههای به خون خفته در آغوش مادر، مادران به خون غلتیده در کنار فرزند، به کدامین گناه و حکم قانونی باید تاوان جنایت وحشیانه یهود بن شمر را بدهند؟
غره کربلا است که مادران و کودکانشان را به مسلخ میبردند از ظلم هیتلر نماها و بن گورین ها و نتانیاهوهای وحشی؛ باید نوشت از خانوادههای مظلومی که به یکباره با خاک یکسان شدند و بدنهای پاکشان جزغاله شد، از کودکان مظلوم و زنان آواره ای که جانشان را از دست دادند و جوانان و نوعروسانی که قبل از به حجله رفتن مثل گل پرپر شدند.
بایدنوشت از مردان و زنانی که شاهد مرگ و مجروحیت فرزندان و دلبندان خود بودند و یا اکنون آواره در غزه به دنبال جنازهها و یا فرزندان گم شده خویشند؟ کجایند مدعیان بی غیرت و کذابان حقوق بشر؟
مگر نمی بینند که زندگی به یکباره چهره تلخ خود را به این مظلومان تاریخ نشان داده است و در این شرایط مرگبار تنها و غریب بی هیچ فریادرسی در رنج و غمی اندوهبار گرفتار شدهاند.
سردمداران تروریست در غرب و آمریکا باید این نسل کشی را در گینس ثبت کنند، هر چند حافظه نسل کشیهای تاریخی آنان در لفافه شعارهای فریبنده شان فراموش میشود اما تاریخ فراموش نخواهد کرد و قطعا آزاد مردانی هستند که با قلم خونین، برگرفته شده از پیکر کودکان و زنان مجروح المعمدانی این تراژدی غمبار و جانسوز را ثبت خواهندکرد و این تابلو و آلبوم چقدر زیبا میشود با تراژدی خونباری از خون شهدای مظلوم غزه در تاریخ خونبار فلسطین و جبهه مقاومت وحماس قهرمان.