آمریکای نخستین یا American Primeval مینی سریالیه در ۶ قسمت که توسط نتفلیکس منتشر شده و داستان مادر و فرزندی رو روایت میکنه که دارن به سمت غرب آمریکا حرکت میکنن در جستجوی زندگی بهتر، ولی به این سادگی نیست سفر اونها در برههای از تاریخ آمریکاست که قتل و غارت و وحشیگری در اوج خودش قرار گرفته. بطور مشخص در سریال به سال ۱۸۵۶ اشاره میشه یعنی دقیقا ۵ سال پیش از آغاز رسمی جنگ داخلی آمریکا، فاصله استقلال آمریکا تا جنگ داخلی خیلی برهه عجیبی از تاریخ آمریکاست، سالهای منتهی به جنگ هم که دایما درگیریها تشدید میشه بدتر هم هست من متخصص و تاریخ دان نیستم (البته متخصص و ناقد آثار سینمایی هم نیستم) ولی خب در حد سواد خودم سعی میکنم فضای فیلم رو شرح بدم و تطبیقها و تداعیهای خودمو بگم!
هشدار: متن پیش رو حاوی اسپویل!
سفر مادر و پسر داستان ما از منطقه ای در یوتا شروع میشه و قراره که با کمک راه بلدی به غرب برن. میدونیم در طول دههها به شکل طبیعی تمدن از شرق آمریکا به غربش گسترش پیدا کرده بود. حسن مناطق غربی در اون برهه تاریخ بکر بودن اون مناطق هست پس گزینه اوله برای کسانی که میخوان زندگی رو از نو شروع کنن و "رویای آمریکایی" رو بسازن ولی افتاد مشکلها!! گروههای مذهبی افراطی، راهزنها، سرخپوستهای غارتگر و فرمانداران ایالتهایی که سر ناسازگاری و بعضا خودمختاری دارند رو بزارید در کنار ضعف دولت مرکزی و ارتش از هم گسیخته آمریکا و حدیث مفصل رو بخونید، قتل غارت تجاوز و هر آنچه که نشانگر پستی نوع بشره در اوج خودش قرار داره به جای قاضی هفت تیر حکم میکنه و جان آدمیزاد کم ارزش ترین متاعی هست که هر روز معامله میشه از همون ابتدا مشخص میشه کارگردان از به نمایش گذاشتن عریان خشونت ابایی نداره. کاراکتر سارا به عنوان یک مادر خیلی قوی و مصمم نقششو به خوبی اجرا میکنه هم ترسش و هم شجاعتش بیننده رو مجذوب میکنه از طرفی کاراکتر رید که اول بنظر نمیاد نقش محوری ای در داستان داشته باشه وقتی از سر دلسوزی به دنبال این مادر و پسر میره خیلی برای من نقش "سگ شکاری" در بازی تاج و تخت رو تداعی میکنه از طرفی این رید که در نگاه اول صرفا یه یاغی هفت تیرکش هست به مرور که گذشته ش عیان میشه میفهمیم که این یاغی روزگاری زن و فرزندش بر اثر حمله مهاجمین کشته شدن، زخمی بودن این کاراکتر بار احساسی فیلم رو یکمی بالا میبره ولی خیلی روش مانور داده نمیشه چون فیلم میخواد بیشتر وسترن−اکشن باشه و اتفاقا همین وجه تمایزش با فیلمی 3:10 to yuma هست (اون فیلم رو هم اگر ندیدید حتما توصیه میکنم)! در یکی از سکانس ها کاراکتر سارا از روی دل رحمی میخواد به بچهای که به ظاهر گم شده کمک کنه و وقتی با مخالفت رید مواجه میشه با زبون بی زبونی اونو به سنگدلی متهم میکنه در ادامه وقتی به تله افتاد فهمید رحم و مروت جایی در غرب وحشی نداره و واقعیت هم همینه در جایی که بقای انسان به خطر بیفته گزارههای اخلاقی بی معنی میشن و وجه صرفا حیوانی انسان نمایان میشه! با این وجود نویسنده بیشتر از یه حدی روی این دوگانه اخلاقی مانور نمیده چون همونطور که گفتیم بیشتر میخواد فیلم رو در ژانر اکشن پیش ببره!
دختر سرخپوستی که وارد سفر این گروه میشه بنظر میاد فقط یجوری توی داستان جا شده که یه جاهایی
داستانو بند بزنه ولی نمیشه کارگردانو بابت یه همچین کاراکتری سرزنش کرد خصوصا که بهرحال کاراکتر ضعیفی نیست در مورد دنی پسر سارا هم نمیشه چیزی بیشتر از این گفت. کاراکترهای فرعی مثل صاحب فورت بریج هم به خوبی از پس نقششون برآمده بودن. کاراکتری که یکمی بیشتر توجهمو جلب کرد فرماندار بود طعنه آمیز بود که به عنوان یه کشیش مورمون و یک به ظاهر معتقد مسیحی دستور کشتار و توطیه و ... میداد و پشت بندش همونو میرفت کلیسا موعظه میکرد. خط موازی روایت داستان متعلق به کاراکتر "ابیش" هست که اتفاقا اون هم نقش یه زن نترس رو خیلی خوب ایفا میکنه و برای من موفقترین کاراکتر فرعی فیلمه یه ایراد کوچکی که شاید بشه گرفت یه مقداری سردرگمی در بیان روایت سارا هست و روایت موازی با محوریت ابیش و پیوستنش به سرخ پوستها از طرفی ما سروان ارتشی رو میبینیم در حالی که داره دست نوشته های سوزانه شو مثل خاطرات برامون میخونه در حالی که اصلا از اول فیلم بنا بر این نبوده که او راوی داستان باشه بنظر میاد نویسنده از اون طریق سعی کرده به شکل خام اطلاعات و ذهنیت سروان ارتشی رو به بیننده منتقل کنه! با تمام این اوصاف سریال آمریکای نخستین سریال جالبیه و قطعا ارزش دیدن داره هیچکدوم ایرادهایی که گفته شد ایرادهای بزرگ و توی ذوق زننده ای نیستن! بازی ها قابل قبول و در مجموع فیلمنامه منسجمه و البته شاید دری باشه برای کنجکاوی بیشتر در اون برهه از تاریخ آمریکا!
آمریکای نخستین برای ما چند ساعت فیلمه و احساسی به جا میزاره و میره ولی باید بدونیم این بخشی از تاریخه مردمان بسیاری در همچین وضعیتی که ما فکرشم نمیتونیم بکنیم زندگی کردن و مردن در اوج قتل و غارت و جنگ و البته امید که بشر رو تا اینجا نگه داشته! در جایی از فیلم ابیش در مورد لباسش میگه همه رنگهاش خوب نیست مادربزرگ قبیله شوشونی جواب میده: خب زندگی همینه! و واقعا زندگی همینه زمین بی وقفه میچرخه و زمان بی وقفه میگذره و فنا و نابودی سراغ همه میاد و تاریخ، نسلها رو میبلعه و میره جلو و به قول حضرت خیام:
فردا چو از این دیر فنا در گذریم با هفت هزار سالگان سربسریم!