زیگموند فروید (به آلمانی: Sigmund Freud، تلفظ آلمانی: ˈzi:kmʊnt ˈfʁɔʏ̯t نام تولد: Sigismund Schlomo Freud، ۶ مه ۱۸۵۶ – ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) یک متخصص اعصاب و الهیات برجسته اتریشی بود. دانش روانکاوی به عنوان یک روش درمانی روانشناسی در سال 88 فروید در دانشگاه وین پذیرفته شد و سپس در رشته های انسفالوپاتی، گفتار درمانی و نوروآناتومی میکروسکوپی کمیاب آروشا، در بیمارستان عمومی وین شروع به تحقیق کرد. او در سال 885 به عنوان استاد دانشگاه نوروپاتولوژی منصوب شد و در سال 90 به عنوان استاد شناخته شد. فروید در توسعه روانکاوی و روش های بالینی برخورد با دانش آسیب شناسی روانی از طریق گفتگوی بیمار- روانکاو، از تکنیک هایی مانند استفاده آزاد استفاده کرد. انجمن می گوید این راهی است برای بیماران برای بیان هر چیزی که به ذهن می رسد. ذهن و کشف انتقال انتقال به این معناست که مراجع درمانگر خود را در دوران کودکی خود فردی مهم می داند، از طرفی به تدریج احساسات و عواطفی را که نسبت به امور مهم مانند والدین دارد به درمانگر خود منتقل می کند. او همچنین روش های روانشناسی تحلیلی یا پویا را نشان می دهد. تعریف جدید فروید از جنسیت، که شامل اشکال نوزادی بود، به او اجازه داد تا ادیپ (احساسات جنسی کودک نسبت به والدین خود از جنس مخالف) را به عنوان یک مفهوم اصلی نظریه روانشناختی پیچیده کند. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارش در حال تحقق، او را به مدلی از تشخیص بالینی و مکانیسم های سرکوب هدایت کرد و او از آن برای توسعه نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه مرکزی است استفاده کرد. فروید معتقد بود که وجود یک ماده بیولوژیکی (لیبیدو) خاص است به عقیده او میل جنسی یک انرژی ذهنی است. منبع آن اروس است که مجموع غرایز زندگی است. لیبیدو با مرگ مبارزه می کند و سعی می کند مردم را به سمت غلبه بر همه سوق دهد. این نیرو نیز یک شور و اشتیاق است، به آن زیست توده می گویند، این نیرو بیش از هر چیز دیگری اهمیت جنسی دارد. در مورد بیشتر مفاهیم فروید تصورات نادرست زیادی وجود دارد، از جمله مفهوم "لیبیدو" که با میل برابری می شود، یعنی "فروید به گونه ای نسبت داده می شود که گویی همه چیز را بر اساس جنسیت می دانست." در حالی که فروید "به جای" اصطلاح عشق عرفانی و شاعرانه اصطلاح فنی و حرفهایتر جنسیت را برگزید.»«در واقع، او بارها اظهار داشت که کلمات عشق، حسگرایی، اروتیسم و اروس را به جای یکدیگر به کار میبرد. لیبه فرویدی به معنای عشق، اشتیاق و لذت است. انتقال یکی دیگر از مفاهیم نادرست است. فروید کشف کرد که این علامت با کمک انتقال روانکاوانه می شود. او همچنین کشف کرد که انتقال موتور روانکاوی و در عین حال مانعی برای آن است. انتقال عشق است، عشق واقعی و هیچ عشق واقعی به دنبال دانش نیست. انتقال چیزی است که روانکاو را تفسیر کند .
راهنمای مطالعه : 10 نفر از ثروتمند ترین افراد جهان
فروید در یک خانواده یهودی گالیسیایی در موراویا، بخشی از جمهوری چک به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده هشت فرزندی است. پدرش یاکوب فروید (85-896) یک تاجر پوست بود و از ازدواج قبلی دو پسر داشت: امانوئل (833-94) و فیلیپ (836-9). خانواده یعقوب یهودیان حسیدی بودند، اگرچه خود یعقوب سنتی نبود. او به علم تورات مشهور است. او و مادر زیگموندور در 9 سالگی به عنوان همسر سومش توسط خاخام یهودی آیزاک مانهایمر در 9 ژوئیه 855 ازدواج کردند. آنها مشکلات مالی داشتند و هنگامی که زیگموندور به دنیا آمد در یک اتاق اجاره ای در خانه یک قفل ساز زندگی می کردند. در شهر آشلاساگاسا7 او با حجاب نازکی که دور بدنش پیچیده بود از رحم بیرون آمد که مادرش آن را نشانه خوبی دانست. او از آینده پسرش خبر دارد.
در سال 859 خانواده فروید فرایبورگ را ترک کردند، برادران ناتنی فروید به منچستر، انگلستان مهاجرت کردند، که باعث اختلاف بین فروید و پسرش امانوئل، همبازی فروید شد. ترک همسر و دو فرزند (خواهر فروید آنا در سال 858 به دنیا آمد و برادرش جولیوس درگذشت. در دوران کودکی)، ابتدا در لایپزیگ و در سال 860 در وین. در وین بود که چهار خواهر (رزا، ماری، آدولفین و پائولا) و یک برادر، اسکندر، فروید در آن به دنیا آمدند. در سال 865، فروید نه ساله به Leopoldstädter Kommunal پیوست. Realgymnasium به عنوان یک موسسه معتبر مورد بازدید قرار می گیرد. او ثابت کرد که یک دانش آموز ممتاز است و در سال 873 با ممتاز از ماچورا فارغ التحصیل شد. او از ادبیات و مهارت های زبانی به زبان های آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی، اسپانیایی، عبری، لاتین و یونانی لذت می برد. فروید، ویلیام در طول زندگی خود شکسپیر را فقط به زبان انگلیسی می خواند و به گفته برخی، درک او از روانشناسی به خواندن آثار شکسپیر برمی گردد. فروید در سن 7 سالگی وارد دانشگاه وین شد. او می خواست حقوق بخواند اما به دانشکده پزشکی رفت. جایی که مطالعات او شامل فلسفه زیر نظر فرانتس برنتانو، فلسفه زیر نظر ارنست بروک و جانورشناسی زیر نظر پروفسور داروینیست کارل نوئل بود. در سال 876، فروید چهار هفته را در ایستگاه تحقیقات جانورشناسی نوئل گذراند. در تریست با تحقیق و جداسازی هزاران ماهی، مارها در جستجوی اندام های تناسلی مردانه از میان آنها عبور کردند او دکترای خود را در سال 88 به پایان رساند.
در سال 1882، فروید حرفه پزشکی خود را در کلینیک روانپزشکی تئودور ماینرت در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد. او در سال 1886 بیمارستان را ترک کرد تا به یک متخصص خصوصی در اختلالات عصبی تبدیل شود و در همان سال با مارتا برنیز، نوه آیزاک برنایز، خاخام ارشد هامبورگ ازدواج کرد. این زوج دارای شش فرزند بودند: ماتیلد، متولد 1887، ژان مارتین، متولد 1889، اولیویه، متولد 1891، ارنست، متولد 1892، سوفی، متولد 1893 و آنا کارل گوستاو یونگ شایعاتی در مورد رابطه فروید با خواهرش منتشر کرد. در سال 1896، پس از مرگ نامزدش، مینا برنیز به خانه فروید در منطقه 19 بورگاس نقل مکان کرد. تحقیقات روی هتل سوئیس لانگ در سال 2006 نشان داد که فروید در 13 اوت 1898 با زنی که همسرش نبود در آنجا اقامت داشته است. سپس صحت شایعه تا حدودی توسط برخی از محققان درباره فروید تایید شد. پیتر گی که قبلاً به این شایعات شک داشت، نظر خود را تغییر داد و ارتباط احتمالی بین این دو را تأیید کرد. بر اساس تحقیقات تاریخی و تحلیل نوشته های فروید، پیتر گی به این نتیجه رسید که برنیز در طول رابطه این دو سقط جنین داشته است. فروید سیگار کشیدن را در سن 24 سالگی شروع کرد. ابتدا سیگار معمولی می کشید و سپس به سیگار برگ روی آورد. او معتقد بود که سیگار توانایی کار او را بهبود می بخشد و کنترل بیشتری بر خود خواهد داشت. با وجود هشدارهای همکارش ویلیام فیلیس، او به سیگار کشیدن ادامه داد و در نهایت به سرطان پروستات مبتلا شد. در سال 1897، او به فیلیس پیشنهاد کرد که اعتیاد به تنباکو جایگزینی برای خودارضایی است. فروید معلم فلسفه خود را بسیار تحسین می کرد. برندانو، صاحب نظریه ادراک و شهود و لب، یکی از نظریه پردازان اصلی معاصر مفاهیم ناخودآگاه و همدلی بود. در کتاب روانشناسی از دیدگاه تجربی که در سال 1874 منتشر شد. توافق. اگرچه برنتانو وجود ناخودآگاه را انکار می کرد، اما استدلال های او به فروید کمک کرد. فروید از نوشته های چارلز داروین و ادوارد فون هارتمان (فلسفه ناخودآگاه) استفاده کرد.
در اکتبر 1885، فروید به پاریس رفت تا در یک همکاری سه ماهه با جان مارتین شارکو، متخصص مغز و اعصاب معروف که در مورد خواب و هیپنوتیزم تحقیق می کرد، شرکت کند. او بعداً از این تجربه به عنوان کاتالیزوری نام می برد که او را به دنبال آسیب شناسی روانی و کار کم درآمدتر و کم فروش تر تحقیقات علوم اعصاب سوق داد. شارکو در مطالعه هیستری تخصص داشت و در حال حاضر تحت هیپنوتیزم قرار می گرفت، معمولاً در او بیماران مختلف را روی صحنه در مقابل تماشاگران نشان می داد. فروید در سال 1886 پس از تأسیس یک کلینیک خصوصی در وین، استفاده از هیپنوتیزم را در درمان پزشکی آغاز کرد. او از رویکرد و تکنیک همکارش ژوزف بروئر استفاده کرد که روشش با سبک فرانسوی هیپنوتیزم آموزش داده شده تفاوت داشت زیرا از تلقین استفاده نمی کرد. درمان یک بیمار، به ویژه بروئر، کار بالینی فروید را متحول کرد. بیماری که با نام «آنا او» توصیف میشود، بیماری است که تحت هیپنوتیزم از او دعوت میشود تا درباره علائم خود صحبت کند. شدت علائم زمانی کاهش یافت که بیماران مشغول توصیف علائم بیماری خود بودند و خاطرات دردناک گذشته را که باعث بیماری آنها شده بود به یاد می آوردند. عدم ثبات در نتایج درمان بالینی فروید ابتدا باعث شد که او تکنیک هیپنوتیزم را کنار بگذارد و به این نتیجه برسد که اگر بیمار را تشویق کند که آزادانه صحبت کند بدون تأخیر یا سانسور کردن خودش و هر چیزی که به ذهنش می رسد به راحتی صحبت کند کمک می کند. بیشتر برای بهبود علائم بیماری روانی او. همراه با استفاده از این روش که او آن را «تداعی آزاد» نامید، فروید دریافت که میتوان رویاهای بیماران را نیز به شکلی ثمربخش تحلیل کرد تا ساختار پیچیده ناخودآگاه و سرکوبهای روانی را که منشأ بیماریهای روانی هستند، آشکار کند. در حدود سال 1896، او از واژه روانکاوی برای توضیح روش جدید درمان بالینی و نظریه های خود استفاده کرد.
در فوریه 1923، تشخیص داده شد که فروید مبتلا به لکوپلاکیا، سرطان دهان است. فروید ابتدا آن را مخفی نگه داشت، اما در آوریل 1923 به ارنست جونز اطلاع داد و او به او گفت که توده برداشته شده است. فروید با ماکسیمیلیان اشتاینر، متخصص پوست مشورت کرد، او به او توصیه کرد که سیگار را ترک کند، اما به او نگفت که سرطانش چقدر جدی است یا چقدر مهم است. فروید سپس به سراغ فلیکس دویچ رفت که سرطان او را تهاجمی تشخیص داد و به جای اپیتلیوم از اصطلاح "لکوپلاکی بد" استفاده کرد. دویچ به فروید توصیه کرد که برای جلوگیری از ابتلا به سرطان سیگار را ترک کند. فروید توسط مارکوس هایک متخصص گوش و حلق و بینی، که قبلاً فروید در صلاحیت او تردید داشت، تحت درمان قرار گرفت. هایک در بخش سرپایی کلینیک خود، عمل جراحی غیرضروری را بر روی فروید انجام داد، او قبل و بعد از عمل خونریزی شدیدی داشت و به سختی از مرگ جان سالم به در برد. پس از عمل، دویچ مرتباً از فروید بازدید می کرد. دویچ متوجه شد که عملیات بیشتری لازم است، اما از گفتن این موضوع به فروید خودداری کرد، زیرا معتقد بود اگر فروید بداند سرطانش پیشرفت کرده است، خود را خواهد کشت.
در اواسط سپتامبر 1939، سرطان سقف دهان فروید چنان دردی برای او ایجاد می کرد که او قادر به کار نبود. چند روز بعد به دکترش رفت. دوست و همکارش، ماکس شوئر، میزان بیماری اش را برای او توضیح داده بود. فروید: "تو توافق ما را به یاد می آوری. وقتی زمانش رسید مرا تنها نگذار. حالا چیزی جز رنج کشیدن باقی نمانده است و اصلا معنی ندارد." وقتی شور گفت که تاریخ آنها را به خاطر نمی آورد، فروید تشکر کرد و به آنا گفت که اگر آنا فکر می کند کار درستی است، آن را تمام کند. آنا فروید می خواست مرگ پدرش را به تعویق بیندازد، اما شور او را متقاعد کرد که زنده نگه داشتن فروید بی فایده است و سرانجام در 21 و 22 سپتامبر، تزریق دوز دیگری از مورفین باعث مرگ فروید در 23 سپتامبر 1939 شد. گلدانی با خاکستر فروید و همسرش سه روز پس از مرگ فروید، جسد او در شمال لندن سوزانده شد. ارنست جونز و استفان تسوایگ نویسنده اتریشی سخنرانی کردند و خاکستر فروید در مکانی که پسرش ارنست برای لیوان قدیمی که فروید از شاهزاده بناپارت دریافت کرد و سالها در تحقیقات خود در وین نگه داشت، طراحی کرد قرار داده شد. همسر فروید در سال 1951 درگذشت و خاکستر او در این لیوان قرار گرفت.