«اتفاق، جبرِ طبیعت؛ چنانچه ناخوشایند، به نظر الزام به جنگ و ستیز نباشد؛ لیکن چه نیکوست آزادی بیان جدای ستیز به همراه سکوت عامدانه و عاقلانه»
چرا اتفاق؟
لغتی هم به معنای ائتلاف و هم به معنای پیشامد و رخداد.
چرا جبر؟
جبر، ناگزیری است که ضرورت اجرایی آنی دارد، به این معنی که هیچ راه فرار یا راه دومی در حالت معنایی بر آن متصور نیست. جبر عموما با فشاری قهری همراه هست و قاعدتا روی خوش بر آن قابل فرض نیست.
چرا طبیعت؟
فطرت یا آفرینشی که الزاما نیازمند وجود آفریننده شاخص نیست، که در دیدگاه هر دو قشر خدا و ناخدا باور، وزین و محترم است. به عبارتی گروهی برداشت معنایی الوهیتی دارند و در مقابل گروهی برداشت فیزیکی و سرشتی.
ما جزئی از طبیعت بزرگ هستیم و هر کدام از جنس آدم به نوع خود طبیعتی مستقل است با دنیایی بی کران از معنویات درونی و ذهنی.
در پیدایش جوامع بشری (طبیعت های کوچک) و مفهموم جامعه، معنای ائتلاف و همبستگی نهفته و بدیهی است حال از روی اختیار یا غیر آن، از روی دوستی یا غیر آن. به این برداشت که جامعه جبر بشر و جبر طبیعت بشری است. جبری به معنای ضرورتی قهری یا غیر آن. به معنای عدم تفویض اختیار به تصمیم گیری در نحوه اجرا و چگونگی آن.
به زبان ساده تر شاید وجود در جوامع بشری ناگزیری برای طبیعت آدمیت باشد. به معنای دیگر پیشامد ها در هر حالتی که معنای اتفاق داشته باشند نیز جبر طبیعت فردی و طبیعت بزرگ هستند. و در حالت معنایی قاعدتا هیچ راه فراری از آن نیست. پیشامد هایی نظیر امراض جسمی، حوادث طبیعی، یا جبرهایی که حسب اتفاق انسان ها در جوامع صورت خواهد گرفت.
تمامی موارد فوق مصداق عدم اختیار طبیعت انسان در کنترل جبر های طبیعتی هستند که خود جزئی از آن است.
حال چه کنیم؟ اگر اتفاق های دو معنایی که ضرورت آفرینشی دارند باب میل ما نبود! اگر سرشت فردی ما سنخیتی با این جبر ها نداشت!
چرا ناخوشایند؟
معنای مختلفی برای عدم رضایت وجود دارند که به دو دسته تقسیم میشوند، لغاتی با بار معنایی مطلق و نسبی. از آنجایی که بحث در خصوص جبر هست لغات با معانی مطلق راه به بن بست دارند و کلماتی نظر ناخوشایند که بار معنایی عدم رضایت آن نسبی است راه گریزی ازین جبر در مقام فکری ایجاد میکنند و همچنین به کمترین میزان از عدم رضایت نیز اشاره خواهد داشت.
چرا به نظر؟
هر گونه نتیجه گیری پس از مباحث فوق عوارض فکری سنگینی در بر دارد و با برداشت های مختلف مواجه خواهد شد. اگر نتیجه گیری نوشتاری کلی و به صورت قانونمند باشد قطعا مخالف نظرات مختلفی بوده و جامعیت نوشتار ازبین خواهد رفت. به همین منظور جملاتی نظیر "به نظر" به مخاطب، نظر شخصی نویسنده را ارجاع میدهند و این فرصت را باقی میدارند تا خواننده در صورت مخالفت فکری نیز، فضایی برای تفکر عمیق داشته باشد.
چرا الزام؟
کلیت ماجرا به روی الزام و جبر حاصل از آن است، اگر بنا باشد با همین الزام پیش رفته و تماما منکر اختیار فردی در رفتار انسانی شویم آخر راه بن بستی پوچ متصور است. جایگزین این کلمه میتوان "نیاز" را بکار برد، اما این لغت ممکن است برداشتی منع کننده از آن داشته باشد و به این معنی که هیچ وقت به سراغ جنگ و ستیز به روی جبر طبیعت نرویم، اما لغت "الزام" همراه با فعلی منفی ،معنایی مبهم از منع و یا عدم آن دارند و به مخاطب پیشنهاد چشم پوشی همراه با اختیار تصمیم گیری میدهد.
چرا جنگ و ستیز؟
با توجه به خصوصیات طبیعت انسان، در بدترین حالت ناخوشایندی و قهری، جنگی مقید با ستیز در انتظار است. ازین رو عدم الزام در شرایط فوق در بد ترین حالت ممکن را نیز شامل خواهد شد و این به معنای همدردی و آگاهی نوشتار از اسف بار ترین وضعیت ممکن برای مخاطب است.
در مقابل پیشنهاد مبهم عدم جنگ و ستیز تنها حالتی که متصور است آگاهی ذهنی و معنوی انسان است. بسته به روحیات مختلف در جوامع هر شخصی مراتبی فردی برای عدم ستیز خواهد داشت که در ذهن خود او بوده و هیچ راه پیشنهادی برای انتقال این ادراک نخواهد بود، غیر از مجال تفکر و وادار کردن افراد به این امر. چراکه دوستی یا همراهی حاصل از جنگی جبر گونه فقط با ادراکات فردی ممکن خواهد بود و لاغیر.
«در ناخوشنودی های حاصل از اتفاقات(طبیعی و غیر طبیعی) و همچنین حاصل از جوامع بشری، محتمل ترین راه پیروزی ازین جبر، تفکر و آگاهی فردی در راستای رسیدن به درک غایی از جهان طبیعت خواهد بود»
حال اگر در این راه با توجه به عدم منع از ستیز، رخدادی متباین بین گروهی شدت گرفت، نباید گروه بالادست با استناد به جبر و پیش روی گروه پایین دست به سمت موارد ادارکی، موجبات آزار و حتک حرمت آنان را فراهم آورند.
ازین رو آزادی بیان و نه چیزی فراتر از آن نیکو و زیباست اما باز هم الزاما لازم و ضروری نخواهد بود، و باید دقت شود که این آزادی بیان به سمت ستیز نرود چراکه باز در نهایت با توجه به موارد فوق و راه حل جلوگیری از جنگ طبیعی، که همان ادراک است، در حلقه ای بی نهایت از متناقضات گرفتار خواهیم شد.
لذا با ادراکی درونی باید نسبت به امر آزادی بیان اقدام کرد تا موجب گرفتاری به سبب عدم ادراک صحیح طرف مقابل، نشویم. و همه آن معنا چنین خواهد بود که، بعضا سکوتی از روی عمد و اختیار فردی، مقید به آگاهی درونی به مراتب بهتر از آزادی بیان در مقابل طرفی بی ادراک خواهد بود. به طریق اولی مصادیق عدمی گفتاری، موارد رفتاری را نیز شامل خواهد شد، و چنانکه شاید سکوت، به معنای عدم انجام رفتار های متقابلانه باشد.