مسکین آواره، تنهای خاموش
هر آنچه تلاش بود در ساخت راهی
بی حاصل شد
هرآنچه توان بود در بازو
هدر رفت
راه ها از روی خویش
زور بازو ها روانهی صورت خویش
فقیری ناچیز
ناچیزی حقیقی
غریقی در دنیایی از بی چون
بی شک باید ایمان آورد که هدف از خلقت صرفا تباهی و رنجوریست
هیچ تعال و متعالی نیست که یاری رساند مسکینان را
هیچ والا مرتبه ای نیست که والا کند ضعیفان را
هیچ تعادل و عدالتی نیست که سرانجام کند عاصیان را
هیچ ستاری نیست که پوشش کند برهنهگان را
هیچ محبوبی نیست که هبه ای کند نامحبوبان را
هیچ همدمی نیست که مرحمتی کند بیکسان را
هیچ قادری نیست که قدر سازد بیقدرتان را
هیچ حامدی نیست که حمد کند تک افتادهگان را
هیچ راهبری نیست که نشانی دهد گمشدهگان را
هیچ مأمنی نیست که ایمن سازد بیسرپناهان را
هیچ چونی نیست که چنان کند بیچونان را