مفهوم زندگی تنها چیزیست که تمامی نوع انسان کاملا در آن مشترک هستند، شامل مراحل پیدایش، اندک زمانی فرصت حیات و در نهایت ترک دنیا.
در تمام سه مرحله ی فوق بایدهایی بدوی از جنس طبیعی نهفته است، به این معنا که چه خواست ما باشد و چه نباشد ناچار به تبعیت از این باید ها هستیم. بنا به قانون امتداد نسل ناخواسته متولد شده و به ناچار هم باید زمانی ترک دنیا کنیم. با این حساب پر چالش ترین مرحله، حیات است.
اگر فرض؛ عدم وجود هرگونه جامعه ای باشد، به نظر تمامی مواد جهت رفع نیازهای انسان در راستای باید های بدوی فراهم است. آب، خاک، آتش، اکسیژن همگی و بدون نیاز به هیچ جامعه و باوری وجود داشته و دارند. با این حال نحوه ی برخورد هر انسان با باید حیات در اختیار خود اوست، چگونه از مواد فراهم شده استفاده کرده تا در بازه ی حیات، لذت کافی را برده باشیم.
لذت؛ شاید به معنای کسب تجارب جدید و یا ایجاد انگیزه های زمانی برا تحقق اهداف مشخص
پس از گذشت سالیان متوالی از حضور انسان در این خاک، یحتمل قسمت کسب تجربه و ایجاد انگیزه بستری فراهم کرده تا باورهایی در این جوامع شکل بگیرد، که این جوامع در صور مختلف نظیر؛ خانواده، قبیله، روستا، شهر و یا کشور مفروض هستند و در تمامی سالهای حضور انسان تعداد بی نهایتی باور به وجود آمده که حسب حالت های روحی افراد و یا نتایج تجارب و انگیزه های متفاوت ایشان بوده.
آری، شاید اینها همان باور های پیش ساخته باشند، به این معنا که هر انسانی با تعدادی باور های پیش ساخته در زمان حیات خود رو به رو خواهد شد و از روی همان باور هایی که خودش هم در شکل گیری آنها نقشی نداشته، اقدام به ساخت تعدادی باید خواهد کرد، در ادامه شاهد هستیم که باید های خود ساخته ی شخص به مرور به باور های پیش ساخته ی نسل های بعدی تبدیل خواهد شد و همینطور در توالی به صورت ازلی و ابدی این فرآیند ادامه خواهد داشت.
تصورم این است که تمام باور های موجود در دنیا (به استثنای موارد مرتبط با مواد اولیه طبیعت)، باور هایی بوده اند که شاید غیر لازم در گذشته شکل گرفته و اکنون تبدیل به باورهای پیش ساخته و در نهایت باید های شخصی افراد شده است.
در نهایت شاهد هستیم که تعدادی باور های غیر لازم پس از گذشت سالیانی به باید هایی لازم تبدیل خواهند شد
شاید نوشتن در این خصوص پیچیده باشد و بنده نیز در رسایی مفاهیم باور و باید دچار چالش شوم، اما اگر کمی در این زمینه تفکر کرده و صرفا به خواندن این مقاله اکتفا نکنیم، بتوانیم به راحتی این قضایا را مورد تحلیل قرار دهیم.
زمانی که باوری تبدیل به باید شود، یعنی مقدمات برای قیاس انسان ها با هم به وجود آمده، در نظر بگیرید اگر هیچ باوری وجود نداشت و صرفا باید های بدوی در کنار مواد اولیه طبیعی وجود داشت، عملا مقایسه انسان ها هیچ معنا و مفهوم خاصی نداشت، چراکه همگی به دنیا آمده، دوره ای حیات دارند و بعد آن نیز ترک دنیا خواهند گفت. لیکن در جوامع کنونی با این حجم از باور های پیش ساخته زمینه برای مقایسه های مختلف فراهم است. که همین قیاس ها مشوقی برای ساخت باید های خودساخته ی فردی خواهند بود.
کودکی که در جوامع مختلف به صورت متوالی با دیگران مقایسه شده، قاعدتا در جوانی دست به ساخت باید هایی خواهد زد از جنس غیر لازم تا پیروز مقایسه های شخصی خود باشد. باید های نظیر میزان دارایی مالی، تحصیلات، جایگاه شغلی، میزان تخصص و غیره ...
چه شخصا و چه در خصوص دیگران، به کرات شاهد افرادی هستیم که تمایل به فراگیری زبان های خارجی و یا مهاجرت دارند، تمایل به جایگاه شغلی بالاتر، میزان دارایی بیشتر؛ در صورتی که شاید تمامی این موارد ناشی از مقایسه با دیگران و سپس ساخت باید های خودساخته هستند، که همگی در امتداد باور های پیش ساخته خواهند بود.
راه حل؛ با این حال شاهد هستیم که گاها در نسل های جدید، باور های پیشین دستخوش تغییر هستند
ازینرو چه نیکو بود اگر باور هایی صحیح که هیچ الزامی در آن وجود ندارد در کنار عدم مقایسه به خودمان و کودکانمان اهدا، و از ساخت باید های ثانویه خودداری کنیم. دوره ی حیات کوتاه اما به نظر زیباست در کنار آب، خاک، آتش و اکسیژن به دور از هرگونه باور با قید لازم.
شاید هرآنچه هست؛ باور های لازم شده، منجر به ایجاد جهانی پرچالش و غیر زیبا شده اند. باور ذاتا خوب است، اما بدون قید لازم و بدون ایجاد باید هایی خود ساخته. به شخصه در این دوره از حیات به دنبال تلاش برای لذت بردن از زندگی به دور از هرگونه باید های ثانویه هستم و همچنان امیدوار.
اندکی بود از باور های غیر لازم اینجانب، لذا در صورت مغایرت فکری بر خود سخت نگرفته چراکه این باور ها به هیچ وجه لازم نیستند