شاید این روزها داستان انسان های فقیری که با زحمت و کوشش خودشان به یک شخص ثروتمند تبدیل شدند، به یکی از محبوب ترین داستان هایی تبدیل شده است که همه افراد دوست دارند آن را بشنوند چرا که مردم بیش از پیش به موفق شدن و موفقیت بها می دهند. همه دوست دارند در هر شرایطی که باشند به یک انسان موفق تبدیل شوند و زمانی که چنین داستان هایی را می شنوند امیدشان بیشتر می شود. داستان زندگی علیرضا نبی داستان زندگی یک کارآفرین موفق است و داستان زندگی اش از همان داستان هایی است که آدم را میخکوب می کند.
علیرضا نبی در یک خانواده هشت نفره و بسیار فقیر به دنیا آمده است. آن ها به دلیل فقر زیاد در اطراف شهر مشهد زندگی می کردند. این کارآفرین موفق فقر را با گوشت و پوست و استخوان تجربه کرده است. چون از فرط گرسنگی مادرشان به شکمشان آجر می بسته، چون اگر بعد از چند روز نمی توانستند غذایی برای خوردن پیدا کنند به میدانی در مشهد می رفتند و در آنجا علف هایی که قابل خوردن بود را می خوردند. شاید همین دو جمله برای درک کردن کودکی این کارآفرین موفق کافی باشد.
جالب است که علیرضا نبی از همان کودکی با دنیای کارآفرین بودن آشنا شده است چرا که به قول خودش بارها و بارها ورشکستگی را در همان سنین کودکی تجربه کرده است. او می گوید: خَیری پیدا شد و به ما ۱۰ تومان داد. من و مادرم با این ۱۰ تومان روزنامه می خریدیم و من آن ها را در چهار راه ها بین ماشین ها می فروختم. آنقدر کوچک بودم که اندازه روزنامه ها از قد من بلندتر بودند و من در پشتشان پنهان می شدم.
زمانی که می توانستم هر کدام از روزنامه ها را به قیمت ۱۵ تومان بفروشم احساس می کردم که قرارداد ۱۵ میلیارد تومانی نفتی ام بسته شده و زمانی که در پایان هر روز نتوانسته بودم روزنامه ها را بفروشم احساس ورشکستگی می کردم، چرا که تمام سرمایه زندگیمان به باد رفته بود و این حسی بود که من بارها و بارها با آن رو به رو شدم.
دانالو