_وی ژنرال بود:او امپراطور هم بود،اما نه امپراطور زاده شد و نه امپراطور مرد.کشاورز زادهای که فرانسوی اصیل نبود (ژاکوبن بود)و در زمان انقلاب فرانسه در ارتش فرانسه بود.
مانند هر انقلاب دیگری احتیاج به تصفیه بود و اختراع گیوتین به تنهایی کافی نبود،در این لحظه ناپلئون وارد میشود و میکشد.خون میریزد و از این خونها تغذیه میکند و ژنرال میشود.دقیق نمیدانم اما بعید میدانم اون از همان موقع هم انقدر ها جمهوریخواه باشد.صرفا اب این استخر پر شده بود.
اما ناپلئون صرفا قاتل فرصت طلب نبود،او یک قاتل باهوش بود.جنگ را میشناخت،ذاتا استراتژیست بود.ارتش فرانسه ای که آن موقع نه نانی داشت و نه لباسی و نه سلاح مناسبی را موفق به فتح ایتالیا کرد.فتح ایتالیا برگ برندهاش بود و نقشه اش را وقتی یک ژنرال خرد بود در سر پروراند.
_وی تاج را برداشت:میگویند تاج یک پادشاه وقتی به زمین می افتد یا باید کسی تاج را بردارد یا کشور را دیگران بر میدارند.جمهوری خواهان چند کشور گشایی داشتند.ناپلئون و نیروهایش در مصر بودند.جنگ اهرام را برده بود اما مصر نگه داشتنی نبود.شکست ها در مصر که زیاد شد همزمان در پاریس هرج و مرج اوج گرفت.طی الارض کرد و به پاریس رسید. به لطائف الحیل به مجلس رفت دولت را در دست گرفت و کمی بعد امپراطور شد.
برای تاج گذاری پاپ را احضار کرد که پاپ تاج را بر سرش بگذارد.کاتولیک نبود اما میل به قدرت بیشتر داشت و این اقدام ابهتش را افزون میکرد.
پاپ قبول نکرد و علت آن را عدم عقد در کلیسا شمرد.پاپ گفت در شأن من نیست تاج بر سر دوست دختر امپراطور بگذارد.امپراطوریس این مشکل را حل کرد و پاپ را کشاند انجا.
همسران مارشالهای فرانسه دنبالهی شنل امپراطور را گرفتند و تاج را اوردند.پاپ تاج را بلند کرد که بر سر خم شدهی ناپلئون بگذارد،اما ناپلئون تاج را برداشت و خودش بر سر خودش تاج گذاشت.پاپ تحقیر شد و ناپلئون امپراطور.
_عشق را تجربه می کرد:اولین عشقش دزیره بود،در تبعید به این موضوع که عاشقش بود اعتراف کرد.پول باعث شد به او نزدیک شود اما قدرت باعث شد نامزدیش را با او بهم بزند. دزیره را در جشن عروسی برادرش با خواهر دزیره نامزد کرد ولی به علت صغر سن قرار شد دوسال صبر کنند و سپس عروسی کنند که چند ماه مانده به پایان دوسال با ژوزفین نامی که بیوه بود و دو اولاد داشت و از او بزرگتر بود ازدواج کرد.ما که هیچ یک را نچشیدیم اما ظاهرا قدرت از پول شیرینتر است.
وقتی در مصر بود(هنوز ژنرال بود) ژوزفین به او خیانت میکند ناپلئون فورا در جریان قرار میگیرد اما میبخشد و ادمه میدهد.
ژوزفین اخرین باری که حامله شد (قبل ناپلئون) مجبور به سقط میشود و این باعث عدم باروری او شده بود.همین باعث میشود دست مایهی جدایی او و ناپلئون گردد.اما این بهانه بود؛ناپلئون در آن زمان در سه جبهه میجنگید برای اینکه کمی اوضاع را ارام کند مجبور بود با یکی از این جبهه ها متحد شود و پادشاه اتریش دختر دم بختی داشت به نام ماری لوئیز که پیام اور صلح شد.دخترک بیچاره با کسی که تا دیروز دشمن خونی پدرش بود ناگهان همبستر شد.
_او تحقیر شد:به روسیه که حمله کرد ناقوس های پاریس لحظه ای از حرکت نمی ایستاد؛ناقوس ها برای فتوحات به صدا در میامدند.برنامه این بود که تا مسکو بروند زمستان را در مسکو بمانند و رویای اروپای یکپارچهی ناپلئون را محقق سازند.ارتش نیم میلیونی فرانسه در برابر ارتش صد و پنجاه هزارتایی روسیه.آنها موفق شدند و به مسکو رسیدند اما....
مسکو غرق در اتش بود. زمستان در روسیه بدون غذا و سرپناه.از ارتش نیم میلیونی کمتر از ۱۰ هزار نفر برگشت. انها در روسیه با گلوله نمردند؛یخ زدند.
برای احیای ارتش دیگر کمتر مرد جوانی مانده بود؛ارتش با نوجوانان چهارده ساله احیا شد. احیایی که خود سقوط بود.ناپلئون در واتر لو از متحدین شکست خورد و به او التیماتم داده شد که یا برو یا که نمان یا دهنت سرویس است.
ناپلئون در تبعید گاهش در جزیرهی سنت هلن در حالی که حتی اجازه ندادند سنگ قبری به نامش باشد مرد.