دانیال عماری
دانیال عماری
خواندن ۳ دقیقه·۲۱ روز پیش

داشتن و نداشتن - مسئله حالا این است.


همینگوی در کنار نویسنده بودن، از ماجراجوترین شخصیت‌های قرن بیستم هم به حساب می‌رود. جابجایی‌های او در نقاط مختلف جهان و همراه کردن نوشتن با این ماجراجویی‌ها به گونه‌ایست که بعضا ردپایی از کشور و فرهنگ آمریکا در آثارش یافت نمی‌شود. داشتن و نداشتن دومین رمان همینگوی است که در آمریکا اتفاق می‌افتد و فضای سیاسی اجتماعی جنوب آمریکا را به تصویر می‌کشد.

نام رمان، مرا یاد آموختن یک زبان جدید می‌اندازد. برای ساخت فعل در زمان‌ها و گونه‌های مختلف در هر زبان به دو فعل پایه‌ای نیاز است. تثریبا تمام فعل‌های گذشته و آینده با اضافه شدن شکلی از این افعال تولید می‌شوند. فعل‌های بودن و داشتن. شکسپیر از بودن یا نبودن حرف می‌زند، و همینگوی از داشتن و نداشتن. گویی این دو فعل اساس و پای وجود انسانی را شکل می‌دهند. آن چیز‌هایی که هستیم و نیستم. آن چیز‌هایی که داریم و نداریم. داشتن و نداشتن در این رمان، اشاره مستقیم دارد به سیری که هری مورگان شخصیت اصلی داستان پی می‌گیرد. مسئله داشتن بیشتر است و فرار از نداشتن که هری را به سقوط می‌کشاند. که او را از ناخدایی که قایقش را اجاره می‌دهد به طماعی مشهور بدل می‌کند.

روایت در ابتدا با یک راوی درونی آغاز می‌شود. شخصیت هری شروع به روایت می‌کند و ماجرای مردی که قایق را اجاره کرده و بعد متواری می‌شود را نقل می‌کند. اما در ادامه روایت، راوی‌های دیگری هم اضافه می‌شوند و ما می‌فهمیم روایت بر محور شخصیت هری پیش نمی‌رود، بلکه هری را نمونه‌ای مرکزی مي‌گیرد از وضعیتی اقتصادی-سیاسی که میان کوبا و فلوریدا در جریان است. هرچه رمان پیش می‌رود، ما فاصله بیشتری از هری می‌گیریم و محوریت پیرنگ او کمرنگ‌تر می‌شود، تا جایی که دوباره در انتهای رمان به او بازمی‌گردیم، وقتی که بلندپروازانه‌ترین سفرش را از سر می‌گذراند و عاقبت دهشتناکی پیش روی اوست. در نهایت، آنچه برسازنده شخصیت مرکزی می‌شود، نه یک وضعیت روحی روانی بخصوص، که شرایط خاص اقتصادی سیاسی حاکم است. فاصله‌ای که ما از هری می‌گیریم به ما این امکان را می‌دهد، که سقوطش در جهان سرمایه‌داری را نظاره بکنیم. درست در اوج زمانی که دیدگاه‌های سیاسی رادیکال در این منطقه پیش روی هم قرار گرفته‌اند.

حین مطالعه رمان، اقتباس بی‌نظیر مخملباف از این رمان را مدام به یاد می‌آوردم. حتی چهره هری را همان ناخدا خورشید خودمان با بازی داریوش ارجمند می‌دیدم. آنچه مرا به وجد می‌آورد، بومی سازی دقیق روایتی از آن سوی جهان بود در نسبت با بافت زیستی مخملباف. اینکه چگونه چینی‌های فراری از کوبا، بدل به تبعیدی‌های نظام شاهنشاهی ایران می‌شوند، یا اجاره قایق جایش را به قاچاق سیگار در جنوب کشور می‌دهد، یا لباس ماهی‌گیری هری، دشداشه‌ی ناخدا خورشید می‌شود. ایده مرکزی اما پابرجا مانده‌است، اینکه چگونه یک سیستم اقتصادی، آرزوی سرمایه را در دل کارگر می‌نشاند، و هویت او را زیر سوال می‌برد.

داشتن و نداشتن واکنش ادبی همینگوی به وضعیت اقتصادی کشورش است در دوران بحران بزرگ. زمانی که تفکرات کمونیستی از جنوب، و گرایشات سرمایه‌دارانه از قلب آمریکا در این تنگه میان کوبا و آمریکا تلاقی می‌کنند و یک ماهی‌گیر را بدل به آدم‌کشی می‌کنند که برای داشتن و فرار از نداشتن راه‌های دوری می‌رود. رمان، با ریتم حرکت راوی، این گذار از نقطه الف به ب در شخصیت هری را به زیبایی تصویر کرده‌است.

نقد کتابارنست همینگویرمانادبیات آمریکا
یک داستان‌نویس جوان، غرق در ادبیات و هنر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید