
نوشتههای خامدستانهی جوان مزقون به دستی که حالا در چهلسالگی به خوشخیالیهایش طعنه میزند. اندیشه محسن نامجو چه در موسیقی چه در نوشتههایش آغشته به نوستالژی است. هم آن را رد میکند هم تمنا.
نوشتهها تمثال قابل درکی از سردرگمی یک جوان ایرانیست که قدم به راه بیپایان هنر میگذارد. اندیشهای نظامنیافته و کلهپرسودایی که نمیداند چه در انتظارش است. خداباوری که میخواهد زیر میز ایمان بزند. شک و تردید ایام شباب، آمیخته با ذوقزدگی، تجربه اولین عشق و ورود به اجتماع. یک وضعیت در آستانگی، که سرشار از تجسم امکانهاست و بیم نشدنها. هرچند این سرگردمی تا پایان یادداشتها و طی یک سال ادامه دارند، غنای کلامی او طی یادداشتها بیشتر میشود و مجموعه تجربهها و مطالعاتش را نمایان میکند.
کتاب تنها اعتبارش را از شخصی بودنش میگیرد. نوشتهها خواندنیاند، چرا که در نگاه نویسندهشان از پس حجابی ۲۰ ساله بازخوانی میشوند. چهل سالهای که حالا در جای جای جهان آوازش را میشنوند اما حسرت همان سرزندگی جوانیاش را میخورد، که دیدن حسین علیزاده روی صحنه، یا ساز زدن با یار سالهای دانشگاه در وجودش زنده میکرد. کتابی آغشته به غمان گذشته، که یک زیبایی دروغین و طنزآمیز دارد.