دانیال عماری
دانیال عماری
خواندن ۳ دقیقه·۴ روز پیش

هنرمند خلاق و مخاطب خلاق - خودزندگی‌نامه استیون ویلسون



همراه شدن با مسیر حرکت خلاقه یک هنرمند طی سال‌ها فعالیت‌اش، نه تنها لذت‌بخش بلکه بسیار رشد‌دهنده‌است. این روند را با طرفدار بودن یا به قول انگلیسی‌زبان‌ها فن بودن نباید اشتباه گرفت. در طرفدار بودن، نوعی تعصب حاضر است، که نگاه انتقادی و پرسش‌گری مخاطب را کور می‌کند. اجازه نمی‌دهد شناخت از مسیر هنری هنرمند، به شکلی پرسش‌گرایانه و بی‌واسطه حاصل شود، بلکه بیشتر در راه تغذیه نوعی رابطه آینه‌ای عمل می‌کند که راه به هیچ نمی‌برد جز ستایش‌ها یا نفرت‌های بی‌واسطه.

استیون ویلسون را سال‌ها با این پرسش مرکزی دنبال می‌کنم: این موزیسینی که نوای آثارش به دل من می نشیند، در قدم بعدی به کجا خواهد رفت و چه قلمرو‌های ناشناخته موسیقایی را کشف خواهد کرد؟ بی‌شک خود مولف هم باید اجازه ایجاد چنین نگاهی در مخاطب را فراهم بکند. در هنرمندانی که نوعی تجربه‌گرایی و ساختارگریزی دیده می‌شود، امکان پرسش این جنس سوال‌ها محتمل‌تراست تا کسانی که به آداب و روش‌های تولیدشان سال‌های سال تکیه می‌کنند و تغییرش نمی‌دهند و در نتیجه حال و هوای آثارشان زیاد دچار تغییر نمی‌شود.

استیون ویلسون شاید از معدود هنرمندانی باشد که با دقت و شیفتگی تمام آثار و مسیر حرکت هنری‌اش را دنبال کرده‌ام، و همواره مرا شک‌زده‌کرده‌است. موزیسینی که طی سی سال فعالیت، با شعار فهم موسیقی فراتر از دسته‌بندی‌ها فعالیت کرده و دم به دم هوادارن متعصبش را ناامید‌ می‌کند. پروژه‌های موسیقایی‌اش، آثار فردی‌اش، همکاری‌های مقطعی‌اش با نوازدگان و هنرمندان دیگر، نشان از روحیه‌ای ماجراجو در موسیقی دارد، که گویی هرلحظه به دنبال صدای جدیدی می‌گردد و از تمام تواناییی‌هایش بهره می‌برد تا آن را بجوید.

این جنس شخصیت‌ها، به پرسه‌زن‌ها می‌مانند. عمدتا درگیر یک شکل خاص از فعالیت نمی‌شوند. آثارشان آلبوم به آلبوم متفاوت است و نگاهشان مبتنی بر کشف ترکیب‌بندی‌های ناشناخته‌است. می‌توانند با طیف وسیعی از افراد همکاری داشته باشند، هرلحظه ممکن است دست به کاری جدید بزنند، و آزادی و خلاقیت بزرگترین آرمان‌های آن‌هاست. آنچه برایشان اهمیت مرکزی دارد، نه شهرت در سطوح وسیع است نه ثروت غیرقابل شمارش. بیشتر مبتنی بر نوعی خودخواهی هنری عمل می‌کنند. انگار می‌گویند: من می‌خواهم در این مسیر دست به جستجوهای مدام بزنم، و نتایجش را به اشتراک بگذارم. می‌توانی با من همراه باشی یا نباشی.

استیون ویلسون در دوران همه‌گیری ویروس کرونا، دست به نوشتن زندگی‌نامه‌اش زد. زندگی‌نامه‌ای که به قول خودش حرف زیادی برای زدن ندارد. کتاب را بعد از مدت‌ها پشت‌گوش‌اندازی خریدم و بلافاصله‌ ترجمه‌اش را هم آغاز کردم، هرچند به احتمال بسیار زیاد امکان انتشار آن در ایران وجود ندارد.


اساسی‌ترین نکته در ساختار کتاب، نزدیکی دقیق ترکیب‌بندی آن بود با آثار موسیقایی مولف. کتاب با ترتیت زمانی آشنا پیش نمی‌رود. هر لحظه جایی از زندگی او فرود می‌آییم و مسیرش را از آن‌جا دنبال می‌کنیم. شخصیت درونی او بسیار به کتاب وارد شده‌است. علاقه‌اش به لیست‌نویسی، جمع‌آوری آثار موسیقی قدیمی، علاقه‌اش به شکاندن دیوار چهارم روایت و… همه و همه از روحیات او، به موسیقی‌اش، و بعد به خودزندگی‌نامه‌اش وارد شده‌اند. نوعی انسجام بیان میان کتاب، آثار موسیقایی و شخصیت او در مصاحبه‌ها دیده می‌شود، که نشان از یک دستگاه فکری فردی می‌دهد. این سوال را پاسخ می‌دهد که این فرد چگونه فکر می‌کند و کار می‌کند و چه نگاهی به انسان دارد. گویی بزرگترین مهارت او این بوده خیلی خوب فهمیده چگونه می‌تواند رشد کند، چگونه به روابط، شغل، موسیقی، تنهایی، ثروت و... نگاه می‌کند. روحیاتی که با وجود ماجراجویی‌های گسترده در موسیقی‌اش، همواره ثابت مانده‌است.

کتاب مرا یک قدم بیشتر برای پیگیری مسیر هنری او کنجکاو کرد. این همان چیزی‌ست که شاید بتوان نامش را گذاشت لذت مخاطب خلاق بودن. این هنرمندان به مخاطبانی نیاز دارند که درست به اندازه مولف در ساخت نهایی اثر همکاری و فعالیت داشته باشند. برای همین آثارشان سخت و ناآشنا می‌شود. اما گویی در مسیر رشد کردنشان فهمیده‌اند که لذتی در مخاطب خلاق بودن پنهان است، که می‌خواهند آن را حفظ و بازنشر کنند.

موسیقیزندگینامهمخاطب
یک داستان‌نویس جوان، غرق در ادبیات و هنر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید