دانیال عماری
دانیال عماری
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

یادداشتی بر کتاب «جنون قدرت و قدرت نامشروع» اثر محمدرضا سرگلزایی

متن پشت‌جلد کتاب، ادعای جالبی دارد. می‌گوید با اینکه این اسامی «ایسم»‌دار و طولانی، بسیار تخصصی و نافهمیدنی بنظر می‌آیند، در زیست تاریخی انسان ایرانی، بسیار شفاف و قابل درک بنظر می‌رسند. کلماتی مانند «فاشیسم»، «توتالیتاریسم» و «کاپیتالیسم». منظور نویسنده از این کلمات، هر حوزه و نهادی‌ست که قدرت نامشروع دارد. قدرتی که منجر به چیزی فراتر از تامین احتیاجات ساکنین آن جغرافیا می‌شود. محمدرضا سرگلزایی معتقد است، تجربه تاریخی ما، آنچنان با این اشکال مخوف قدرت هم‌راستا و همراه بوده‌است، که با ارائه تعریفی کوتاه از این کلمات، انسان ایرانی زیرلب خواهدگفت: « عه! دقیقا همینه».

محمدرضا سرگلزایی، روان‌پزشکی‌ست که دست از طبابت کشیده و به سویه‌های اجتماعی سیاسیِ سلامت روان علاقه نشان داده‌است. مدرس و مقاله‌نویس است. آثار زیادی به هم به تحریر درآورده که در دسترس هستند. در اکثر این آثار می‌کوشد از درگاه روان‌شناسی، به وضعیت‌های نابسامان اجتماعی فرهنگی سیاسی نقب بزند. تحلیلگر سلیس و قدرتمندی‌ست و آثارش با شرایط اجتماعی – سیاسی امروز ایران مطابقت شفافی دارد.

در این کتاب کم‌حجم، که نامی اغواکننده دارد، سرگلزایی، به چندین و چند مفهوم گسترده در حوزه علوم سیاسی می‌پردازد. کتاب از آن‌جا اغواکننده بنظر می‌رسد، که با خواندن عنوان روی جلد، مخاطب با خود می‌گوید: «عالی شد، می‌توانم با خواندن این کتاب‌ صد صفحه‌ای، با این سه مفهوم پیچیده - «فاشیسم»، «توتالیتاریسم» و «کاپیتالیسم» - آشنا شوم و بفهمم ماجرا از چه قرار است.» ولی این اتفاق پس از خواندن کتاب رخ نمی‌دهد، شاید مخاطب تنها با شمایلی کلی از این نظام‌های سیاسی آشنا شود. به حدی که آن‌ها را در طول تاریخ شناسایی کند. نحوه نگارش و حجم کتاب، قادر نیست به عمق ریشه‌های این مفاهیم دسترسی پیدا کند.

به جای پرداختن به این مفاهیم به شکل گسترده و پیچیده، کتاب تصمیم دارد مخاطب را تنها با تعاریف اولیه آن‌ها آشنا کند. در این راه سرگلزایی از نظریات یونگ و فروید بسیار بهره می‌برد. از شاهنامه، رمان‌های جورج اورل و آثار کافکا مثال می‌آورد و بخش زیادی از نمونه‌های تاریخی‌اش را از نظام فاشیستی آلمان و تصمیمات آدولف هیتلر می‌گیرد. کتاب را بخش‌های کوتاهی تشکیل می‌دهند که به محض جذاب شدن بحث، به اتمام می‌رسند و مخاطب را برای مطالب بیشتر تشنه ‌نگه‌می‌دارند. گویی هر کدام از بخش‌ها می‌توانند بسیار بسط پیدا کنند، عمیق شوند و گسترش پیدا کنند، اما در حد یادداشت‌هایی کوتاه باقی می‌مانند که بدلیل شباهت موضوعی کنار هم قرار گرفته‌اند.

سرگلزایی در این کتاب، شمایی بسیار کلی از انواع قدرت‌های نامشروع ارائه می‌کند. اشاره مفصلی به تمهیدات نهادها برای حفظ قدرت می‌کند. از اسارت زبانی و نام‌گذاری‌ها می‌گوید. از تقدس‌سازی جنایت، از انفعال جمعی و آپارتاید. در نهایت می‌گوید باید امیدوار بود و منش سیاسی‌اش را ارائه می‌دهد، راه‌حلی که معتقد است راه‌نجات ما خواهد بود. یک نظام سوسیال‌دموکرات، راهی که اروپای شمالی طی کرده و اکنون، در اوج کیفیت زندگی به سر می‌برد. آنچه حین خواندن کتاب، توجه مرا شدیدا به خود جلب می‌کرد، بیان محافظه‌کارانه نویسنده از وضعیت اجتماعی سیاسی امروز ایران بود. مشخصا دلیل نوشتن این کتاب، به سر بردن در وضعیتی با همین مشخصه‌هاست، اما نویسنده، به دلایل متعدد – و قابل درک – از اشاره مستقیم به ایرانِ امروز خودداری می‌کند و متن، بسیار دوستانه و زیرکانه، این بخش از برداشت‌ها را به خود مخاطب می‌سپارد، تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.

دلیل اصلی نوشتن این یادداشت این است، که کتاب را مدخل بسیار ساده و آسانی برای ورود به مطالعات علوم‌انسانی می‌دانم. منابع بسیار گسترده و بعضا حجیمی در دسترس است، که می‌توان از آن‌ها آغاز کرد. اما کتاب سهل و سبکِ سرگلزایی، هم آشنایی اولیه ارائه می‌دهد، هم کنجکاوی‌برانگیز است، تا مخاطب، پی هرکدام از این مفاهیم را در منابع گسترده‌تر بگیرد. شاید این بزرگترین مزیت کتاب سرگلزایی باشد، ارائه چند سرنخ، برای یک برنامه مطالعاتی مفصل.

علوم سیاسیمحمدرضا سرگلزاییدانیال عماریعلوم انسانی
یک داستان‌نویس جوان، غرق در ادبیات و هنر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید