تازگیها کیک سیب و بادامی که میپزم خوشمزگیاش به پای کیک هویج و گردو رسیده حتی کمی هم جذابتر... من معیارم برای خوشمزگی غذا پرفورمنسی هست که در دهانم اجرا میکند. بعضی غذاها و شیرینیها یک طعم دارند از گاز اول تا هر مرحله چرخاندنش با زبان و ریز شدن توسط دندانها و واکنشهای شیمیایی مختلفش با بزاق دهان و حتی تا مرحله قورت دادن سراسر یک طعم دارد: مثل کیکهای بستهبندی، بیسکوئیتها، حتی خیلی از قیمهها و قورمهها... اما بعضی از غذاها هر لحظه پرفورمنسی را در دهانت اجرا میکنند از لحظه گاز زدن که هربار حس غیرقابل پیشبینی را میتواند برایت رقم بزند تا لحظه قورت دادن طعمها متفاوت و شعفبرانگیز پشت سرهم اجرا میشوند انگار رنگینکمان خورده باشی :)
من این زیبایی و تنوع طعمها بهسان الوان را بیشتر در کیک و کوکی تجربه کردهام، البته نه هر کیکی...
یکی از شاخصترین آنها کوکیهای بدون شکر مریم هست که هر دفعه میخورمشان حتی اگر مشغول انجام کاری با تمرکز بالا باشم من را به لحظه حال میآورد تا از پرفورمنس زیبای طعمها در دهانم حظ ببرم، اگر بگویم احساس تماشای گروه رقص باله را دارم که در هر تکهای از صحنه زیبایی در حال خلق شدن هست اغراق نکردهام (البته این حس را بعد از خواندن کتاب عادت خلاق به این شکل موفق شدم تصویر بکشم) واقعا عاشق همه طعمهای کوکیهای مریم هستم هر کدام با اجرایی بیبدیل...
خودم در آشپزی فقط هنگام کیک پختن احساس میکنم تا حدی موفق به خلق این طعم رنگینکمانی میشوم و به تازگی در کیک سیب و بادام راضیکنندهترین حالت را تجربه کردم. کیک در عین حال که رویهای ترد و برشته دارد، بافت داخلیاش نرم و لطیف است(من عاشق این ترکیبم، مثل تهدیگ زعفرانی) و سیبهای پراکنده در بافت کیک بعد از پخت جوری میشوند که انگار از جنس بافت خود کیک هستند اما بافت خود کیک نیستند، همینقدر مرزی باریک و ظریف که جویدن را ماجراجویانه میکند و تو را به لحظه اکنون میآورد تا به این فکر کنی این سیب بود یا کیکه!!
و اما بادامهایی که سخاوتمندانه روی کیک پراکندهام و بعد از روشن کردن شعله بالای فر برشته و انگار کمی بو داده میشوند، این ماجراجویی را تکمیل میکنند... چند لحظه پیش پرفورمنسی از عطر دارچین، هل، سیب و ترکیب تردی و نرمی بافت کیک به همراه بادامهای خوش عطر در دهانم در حال اجرا بود و من را به لحظه حال اورد و لحظه حال این حس و حال را به کلمهها ترجمه کرد.
تنها نوع آشپزی که برای من لذتبخش هست، کیک پختن است و همیشه برایم شفاف است که این شوق کیک پختن برای من از آنه به یادگار مانده... عاشقِ عاشق لحظههایی بودم که از از کنار دریاچه آبهای نقرهای تمشک تازه میکند و کمکم یاد گرفته بود به تنهایی و بدون کمک ماریلا کیک بپزد و اون فر زیبای ذغالی رو روشن میکرد. کیک اماده میشد و باهم دور میز میشستند و در آن سرویس چایخوری زیباا چای و کیک میخوردند. خوشمزگی کیک از چشمهای بسته و دهانهایی که فقط یک خط بود و بالا و پایین میشد معلوم بود... حتی از دهان متیو که پشت سیبیلهایش پنهان شده بود.
من هم عاشق کیک میوهای پختن هستم و هیچ وقتِ هیچ وقت دوست ندارم کیک خامهای درست کنم اصلا کیک در فرهنگ لغت من خامه ندارد، برشته در عین حال نرم و البته تا حد امکان سالم(معیار اصلی من در انتخاب رسپی و مواد اولیه. چون دوست دارم حس بد شکر و روغن بالای کیک مانع حظ کافی من در لحظه عیش و نوش شود :)))) )و مقوی و انرژی آور و البته یک آیین زیبا برای گرامیداشت لحظههای مهم زندگی...
دوست دارم آیین داشتن را از سریال this is us به یادگار بگیرم و برای روزهای خود معنا و آیین بسازیم تا هرسال یادمان باشد حتی نسلهای بعد و بعد...البته اگر دوست داشتند و در زمانه آنها معنا داشت...
من آدم غذایی نیستم و جنس تجربهای که نوشتم را کاملا از جنس هنر دیدم و از هنر همیشه باید گفت. خوشحالم که آنچه در من میگذشت را نوشتم :)