روزهای سخت بلاتکلیفی من از این هفته که با همسرم برای جدایی دادگاه رفتیم.. طلاقی توافقی...هیچ کدومون فکرشو نمیکردیم که جدایی چقدر وحشتناک سخته...شنبه یی که گذشت برای من سختترین روز زندگیم بود..اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر این وابستگی باعث دردم بشه .. احتمالا اسمشو میذارن عادت.... ولی من معتقدم عادت به چیز خوب اونم از نوع محبت به یک پارتنر نه تنها غلط نیست که دوست داشتن هم چیزی جز این نیست....ادما حتی دوست داشتنشون هم از رو عادته...مگه غیر از اینه که روزها و شبها با یک نفر بودن منجر به رویه تکرار میشه که اسمش رو میذارن عادت....
و امروز که روز سوم بعد دادگاه رفتیمون هست... بلاتکلیفیم.... از اینک بمانیم دوباره شروع کنیم یا اینک درد تلخ جدایی رو بپذیریم فرصت باهم بودن رو از هم بگیریم... منتظربودم و هستم که همسرم حرف بزنه.. بگه اشتباه کردم بگه بد زندگی کردم بگه بیا دوباره شروع کنیم... ولی هنوز این اتفاق نیفتاده..... کاش میشد ذهن رو خوند... فهمید در پس این نگاه این ناامیدی چی پنهان شده.. کاش میشد غرور رو به کناری میگذاشت وشروع به آمدن میکرد. سمت من.. سمت فرصتی دوباره....
روزهایی سختیه در این پاییز.. دلگیری عصرها واقعا تلخ وگزنده است...وقتی میرم خونه مثل مرغ پرکنده ام... دل دماغ کار مفیدی رو ندارم..سرم تو گوشیه مثل همسرم که با لپتاپ خودشو مشغول میکنه...وقتی فکرشو میکنم که ده سال زندگی به نقطه پایانی رسیده ..غم جانفرسای تمام وجودمو میگیره....انگار نه انگار که عمری رفت عمری گذشت و تاریخی به گذشته در گذشت.
مواردی که اذیتم میکنه بیشتر تلاش نکردن همسرم برای جبران خطاهای گذشته است.. اینک زندگی دیگه یی خارج از این زندگیش درست کرده بود.. اینک با آدمهایی مختلفی در ارتباط بود .. اینک فایلهای آزاردهنده شش دائما تو گوشمه .. وهیچ تلاشی نمیکنه که من کمی امیدوار شوم.. امید به اینک ندامتی داره پشیمانی هست.. اما افسوس که نیست...... شاید هنوزم دلایل خودشو موجه میدونه...... اما به نظرم میاد که هیچ نوع رابطه نامشروع در هیچ جای دنیا قابل توجیه نیست....حتی اگر پارتنرت آدم غیر موجه یی باشه دلیل بر فرو پاشی خودت نمیتونه باشه...
همسر من با همه این رفتارهای زننده ی که داشته بعد از یک هفته هنوز مواردی رو رعایت نکرد.. هنوز من منتظرم شماره همراهشو به من بده ... هنوز منتظرم ماشینی که بدون اطلاع من خریده رو نشونم بده... هنوز منتظرم که آدرس خونه یی که بدون اطلاع من اجاره کرده رو به من بده.... هنوزم... چقدر هنوزهای تلخی رو منتظرم.....چرا اینکار رو نمیکنی همسرم....؟چرا منو کمی آرومم نمیکنی؟
چرا تضادی که در روج و جان من افتاده رو کم نمیکنی؟چرا ده سال زندگی دوگانه ت را اینجا تمام نمیکنی؟تو در نقطه رسوایی قرار گرفتی.در مظان اتهامی که ثابت شده با مستندات زیادرا،چرا نمیبینی؟
شاید تو هنوز هم حق بجانبی؟شاید منو با کوچیکترین اشتباهاتم از من یک هیولای ساختی هنوزم معتقدی من هیولام.هنوزم فکر میکنی من حق حقوقتو خوردم..هنوزم فکر میکنی من مانع پرواز تو بسوی تمدن نوین شدم.... آیا من اینجوری بودم؟آیا من نبودم تو رو به مهاجرت تشویق میکردم؟آیا من نبودم شبهای زمستون پشت در کلاس زبان منتظر میمونم تا تو رو خونه برسونم؟من نبودم که تشویقت کردم که فعالیتهای اجتماعیت رو زیاد کنی؟من نبودم که تو رو بردم سرکار؟آیا من نبودم که همیشه میگفتم باید روابط اجتماعی خوب و مورد اعتماد ایجاد کرد....؟با این اوصاف من لایق این بودم که در حقم خیانت کنی؟
من لایق این جفا نبودم همسرم..........
جفای که در حقم کردی تمام ذهنیتم را نسبت به اعتماد کشت..... اگر چه من هیچ وقت زندگی رو شبیه بیت بایتهای کامپیوتری نمیبینم وهیچ وقت صفر یا یک ندیدم.... من با هر کسی که بازمه به من خیانت کنه همین رفتار رو خواهم داشت.. من واقعا اهل جار جنجال نبودم و نیستم..... هارت پورت دارم ولی هیچ وقت جسارت له کردن شان و منزلت کسی رو نداشتم... در قضیه تو هم میتونستم بجای اینک دو ماه خودخوری کنم دوماه نقش بازی کنم دو ماه خودمو تکه تکه کنم ولی به روی تو نیارم.. میتونستم بجای این مهربانی با تو رفتار یک مرد سنتی ایرانی (مثلا غیرتی) رو نشوم بدم.. میتونستم شروع به داد بیداد آبروریزی کنم جوری که تا مدتها تو و خانوادت سرتون بالا نگیرید.. ولی نکردم...خدا رو شکر به بلوغی رسیدم که حق خودم را فدای مصلحت جمعی کنم....این نیز بماند به یادگار.. همسرم.