شب بود سکوت بود خفقانی آلوده به خون
من بودم و تن زخمی شب و شرم آسمان.
اسارت و گلوله بود برای سکوت یک فریاد.
و غروری که چنگ میزد روحمان را.
آه....تاریخ ما مهربانی کم دارد....برابری، میان زر و زور اصلا ندارد.
اه مادران ما همیشه گریانند..در انزوای یک عمر، همیشه در انتظارند.
آه پر خون شده خیابانهای شهر به قدمهای استبداد....