سرمقاله | شماره ۶۳ | حسن غریبی
اگر درست به یاد بیاورم، شروعش برمیگردد به شبی در کیمیا؛ اما معمولا شروع ها تاثیر خاصی بر بقا ندارند، همانطور که تمدن آریایی و قدمت آن هم برای بالیدن، محلی از اعراب ندارد. شروع «دردانشکده»، اهمیت چندانی ندارد. در عوض، ادامه مسیر و شیوه طی آن تعیینکننده تاثیرگذاری آن در زمان است؛ کما این که نشان «دردانشکده» را با ماژیک بر روی اضافه چوب یکی از صندلی ها نوشتیم و صفحهبند وقت با فوتوشاپ، خط را درآورد. رسانا، یک سالن منفی یک دارد. برحسب رفاقتها، به قدری با آن سالنِ تازه به چنگ آمده دوست شده بودم که در جلسه نوشتن اساسنامهاش حضور داشتم. بیشتر بندهای اساسنامه، به نحوی بازدارنده هر تغییری در دراز مدت بود؛ به نوعی که اگر کسی از دوستان اساسنامه نویس ده سال پس از فارغ التحصیلی بازگشت، باز هم منفی یک، همان منفی یک خودمان باشد، همان که به آن خو گرفته بودیم و همان که ما میخواستیم باشد. همانجا که کیفها را همیشه زیر پله سمت راست، پشت در قرار میدهند. عجیب آزاردهنده بود تلاش آدمها برای حفظ حس مالکیت به چیزی که حداکثر ۵ سال از آنشان بود.
«به ما یاد دادند که ایده را به یاد بسپاریم، نه ایدهپرداز را». ایده نشریه، قوت گرفتن و ارضای آدمهای در ارتباط با آن بود. رسالت «دردانشکده»، پا گرفتن یک نشریه قوی نبود، بلکه کمک به آدمهایی بود که دوست داشتند و دوست دارند بنویسند و خوانده شوند. قرار نبود به کمک آدمها، «دردانشکده» قوی شود، بلکه قرار بود به خاطر «دردانشکده»، آدمها قلم و دغدغهی خود را پیدا کنند و بهبود ببخشند. معقتدم آدمها را اگر به اندازه کافی زیر آب نگه دارید، آبشش درمیآورند. راه بقا تطبیق است؛ حال یا محیط با فرد منطبق میشود، یا فرد با محیط. غیر از این باشد، زنده هستید اما زندگی نمیکنید. «دردانشکده»، در سال ششم برای خودش آدمی شده است و یاد گرفته است منطبق با آدمهای اطرافش شکل بگیرد. شاید روزی به جای ۸ صفحه، به صورت یک پیام ۲۸۰کاراکتری در این رسانههای کفتری شکل نشر پیدا کند و شاید آن روز، همانقدر هم به آن احتیاج باشد. شاید چند ترم آینده دیگر چاپ نشود، که آن هم آینهای خواهدبود از نیاز آن زمان. شاید دیگر نیازی به جایی نباشد که آدمها بنویسند یا بخوانند. شاید لازم باشد سرتاسر جدول سودوکو بشود صرفا برا تفریح آدمی. رسالت «دردانشکده»، آبشش در آوردن است، به وقت نیاز.