شمارۀ ۱۰۴ | سخن سردبیر | درسا سلسله
آخرین روزهای سال و ترافیک خیابانهایش، شلوغی مترو و بازارهایش؛ مگر در طول سال بارها لباس نمیخریم؟ پس تفاوت این لباس و آن لباس چیست که رخت بعداز عید را تن منار میکنند و در مقابل خرید قبل از عید آنچنان مطلوب است که شلوغی بازار را به جان میخریم و در بین جمعیت با هزار زحمت و کمبود سایز لباس مد نظر، خرید میکنیم.
آخرین سهشنبهٔ سال، چهارشنبهسوری و چندین و چند مصدوم و فجایع شدیدتری که به جای خاطرهٔ خوش، در خاطرمان مینشاند. آیینی که دورهمیها، پریدن از آتش، قاشقزنی و سنتهای قدیمیاش بدل به وقایعی شده که بیرونرفتن را هم در این روز با استرس همراه میکند.
آخرین سینی که پیدا نمیشود تا سفرهٔ هفتسین را تکمیل کند؛ روز آخر سال شده و مغازههایی که بستهاند تا سال تحویل در کنار خانوادههایشان باشند و تو که توبهٔ هرساله برای پیداکردن سینها، کمی زودتر از لحظات آخر را شکستی و همچنان نگران ششسین ماندن سفره هستی.
آخرین بخش خانهتکانی که بهسرعت توسط مادر خانواده انجام میشود تا بتواند بهموقع قبلاز تحویلشدن سال بر سر سفرهٔ هفتسین حاضر شود؛ انگار نه انگار که این خانه همان خانهٔ یک دقیقه بعداز سال تحویل است و چه تفاوتی بین انجام این کارهای لحظهآخری بعد و قبل این دقایق است؟
آخرین لحظات سال، شمارش معکوس، صدای توپ و بالاخره عید. تفاوت این لحظات را نمیدانم؛ آن رکن تمایزبخش که این ثانیه و ثانیۀ بعدش را اینچنین تفاوت میبخشد را درک نمیکنم؛ اما بودنش مفید است. حداقل پشت گوش انداختنهایمان را کم میکند. میتوان به بهانهٔ سال جدید نقطهٔ پایانی گذاشت بر سر اهمالهایمان تا بهجای آن شنبهٔ معروف که هیچوقت فرانمیرسد، شروع کنیم.
آخرین روز تعطیلات عید، سیزدهبهدر و آش و کبابهای معروفش؛ همان روزی که احتمال بارانینبودنش به صفر میل میکند. برنامههایی که بهخاطر باران به هم میخورد و نمیشود آنطور که باید خود را برای ازسرگرفتن روتینهایی مشابه قبلاز عید آماده کرد؛ بهویژه اگر جمعه یا اوایل هفته باشد.
آخرینها ترس ندارند؛ چراکه زندگی جریان دارد و بعداز هر آخری، اولی از راه میرسد؛ ترس در حقیقت از آخرینِ این آخرینهاست. عیدی که دیگر در خانه نباشی تا سر سفرهٔ هفتسین بنشینی و از ناقصبودن سینها بترسی؛ عیدی که نباشی تا در لحظهٔ سال تحویل از دست بزرگترهای فامیل عیدی بگیری و... . عوامل زیادی میتوانند آخرین بیافرینند؛ پس بهتر است بپذیریم که شاید به هر دلیلی دیگر نباشیم و نباشند و با آگاهی از نبودنها هر لحظه را آخرین بدانیم و آن را بهتر زندگی و لمس کنیم تا اگر دیگر نبود، راحتتر با آن مواجه شویم.