ویرگول
ورودثبت نام
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

آخرین میخ این تابوت

یادداشت شماره ۷۵ - شایان

«در مذمت سکوت در برابر ظالم»


نگاهی به دانشکده «ما»

پیش‌گفتار: چرا می‌گویم «ما»؟

دو سال است که دیگر دانشجوی شریف نیستم. برای چه این‌جا می‌نویسم و دردم چیست که برای تو می‌گویم؟ رفتارها، احوالات و تمام دنیای ما به هم ربط دارد. شاید گاهی متوجه اثر کوچک‌ترین رفتارهایمان (یک سرفه، یک نگاه، یک اخم، یک لبخند، سکوت و هر مثالی که در ذهنتان می‌آید) بر زندگی «همگان» نشویم، اما عملا این اثر وجود دارد. منتظر درک ما از وجودیتش نیست. شاید کرونا، نمایش جانانه و پرهزینه‌ای‌ست که به خاطرمان بیاورد که زندگی امری اجتماعی است. پس حداقل بابت نوع نگاهم به زندگی، به من حق بدهید در کنار دل‌بستگی به آشناهای دانشکده‌ای، نگران شما دوست ناشناخته خود هم باشم. از سوی دیگر، سوگیری‌ها و وابستگی‌های عاطفی، در دسترس بودن و کلی دلایل روان‌شناختی دیگر، باعث شده است اولویت ذهنی‌ام، این دانشکده باشد.

مسئله مماشات

بارها خواستم در نکوهش «مماشات» بنویسم و هر بار با خودم گفتم شاید این نظرم «رادیکال» و «تندرو» به‌حساب می‌آید. اصولا این دو صفت، منفی انگاشته می‌شوند. نمادی از بی‌فکری و کنش‌های احساسی به نظر می‌رسند. در اصل، خود من هم دچار مماشات شدم و در نکوهش آن ننوشتم و به تابوتی که بر ذهن و اندیشه‌ام حصار می‌کشد، میخ کوبیده‌ام. به خاطر دارم، دفعات زیادی به دلیل حفظ آرامش یا برای رضایت مسئولان، سکوت می‌کردیم. همان‌طور که بارها ما اشتباه می‌کردیم و سال پایینی‌های‌مان، به بهانه حفظ احترام، سکوت می‌کردند. اما مگر انتقاد یا مخالفت، بی‌احترامی است؟ چند سالی هست که ژست روشنفکرانه، در کلام به سوی اعتدال و میانه‌روی و در عمل به مماشات و وادادگی روی آورده است. مماشات اصطلاحا به معنای کوتاه آمدن [در برابر زورگو] و همراهی است. مماشات، روی گوگولی ماجراست که شما را به سکوت و همراهی با ظالم/زورگو/قدرت وامی‌دارد تا مبادا تندروی رخ دهد؛ همان تفریطی است که با یک لبخند شکلاتی از آرامش و صلح می‌گوید و چشمانش را در برابر اشتباهات و زورگویی‌ها می‌بندد تا مبادا صدای ]کنش[ اعتراضی بلند شود. نگاه اصطلاحا عمل‌گرایانه‌ای که به‌جای حل مشکل، پذیرش آن (و در ادامه، مطالبه آن) را از شما می‌خواهد. گویی به هر بهایی باید آرامش(کدام آرامش؟) حفظ شود و تلاطم به گنداب نیفتد. اما مشکل همین گنداب است. در زمینی که همه مردمان‌ش به خاک و خون کشیده شده‌اند، آرامشی[۱] (عدم تنشی) یک‌سویه حکم‌فرماست که به بوی لاشه‌ها آلوده است. مماشات گنداب‌زا است.

اما اگر هر کس در هر جایگاهی، مخالفت یا انتقاد خود را ابراز کند، اگر سخن بگوید، تلاش کند، گنداب را تصفیه کرده است. در تعاملات اجتماعی، امر شیوع، نقش مهمی دارد و پاندمی شدن اندیشه‌ها محتمل‌تر از ویروس‌هاست. ده سال اخیر، روی‌کرد محافظه‌کارانه با چاشنی فردگرایی و ریاکاری، شایع شده و امکان حل مشکل را از بین برده‌است و سال‌به‌سال، سرسپردگی بیش‌ازپیش جایگزین آزادگی شده‌است. هر بار امید به حل مشکل کمتر شده و سطح انتظارات و مطالبات پایین‌تر آمده‌است. اگر امروز ۱۰۰ می‌خواستیم و مماشات کردیم، فردا به ۵۰ راضی خواهیم بود؛ البته که پُر بدیهی است این سیر نزولی ادامه دارد (و داشته‌است که به امروز رسیدیم).

آن زمان که روشن‌فکران به دنبال گفت‌وگو در باب عقاید بودند و از آزادی دم می‌زدند، احترام به عقاید به‌سختی مد شد. جرئت‌مندی می‌خواست که مماشات نکرده، در برابر قدرت ایستاده و بگویی زمین گرد است. آن گفته‌ها و رویکردها به مرور زمان تبدیل به گزاره‌های زرد انتلکچوال امروزی مانند «مرا قضاوت نکن»، «زندگی شخصی من به خودم مربوط است» و انواع گزاره‌های آزادمنشانه مشابه، شدند. فی‌الواقع، استعارا به‌جایی رسیدیم که ژست روشنفکرانه مؤید صافی زمین است. مشکل آن جایی رخ داد که این گزاره‌های زیبا و ژیگول، بی آن‌که مقدمات و دلایل‌شان بیان شود، منتقل شدند. این گزاره‌ها بلای جانمان شدند؛ یک لایه بی‌معنای ظاهری که امروزمان[۲] را آفریدند. این گزاره‌های زیبای کم‌عمق، گزینه‌های خوبی برای پر کردن رزومه‌ها و تقدیس خود هستند؛ لکن برای زندگی اجتماعی، فهم عمقی این گزاره‌هاست که می‌تواند راهگشا باشند. این‌گونه هم نیست که همواره، ما در حال مماشات باشیم؛ اما آن‌چه به چشم می‌آید، گسترش تفکر مماشات-گرایانه است که به دنبال عدم تنش است. مهم‌ترین ویژگی این مماشات این است که در همراهی قدرت است. مثلا در جهان برده‌داری، مماشات، سرسپردگی بردگان به بردگی و پذیرش آن است. بردگانی در نقش مشاور برده‌داران فعالیت می‌کردند و بعضا با تغییرات حداقلی، به تقدیس اربابانی می‌پرداختند که به جای بیست شلاق از ده شلاق استفاده می‌کردند. همان‌ها که هنگام شورش بردگان علیه برده‌داری، سر به دیوار می‌کوفتند که این اعتراضات اشتباه است و منجر به بلوا می‌شود. مماشات یعنی هنگامی‌که هیتلر جان می‌گرفت، اطرافیانش سکوت کردند. اطرافیانی که هنگام فوران فریادهای نژادپرستانه وی، برای حفظ وطن و عدم سوءاستفاده دشمن، سر مخالفان را زیر آب می‌کردند. همان است که امروز هم هنگام دیدن اشتباهات دیگران، انجامش می‌دهیم. دیگرانی(گاه خود ما) که شاید در جایگاه هیتلر نباشند، اما بلایی کمتر از آن برایمان نمی‌آورند. مَثَل سر بریدن با پنبه است. با کدام مماشات، اتفاقات بهتری برایمان افتاده است؟ تفاوت تاریخ دهشتناک دیروز با زندگی امروز، در نمود و ملموس بودن شرایط است. برای ما تاریخ تصویر شده است (راست یا دروغ)؛ اما امروزمان، اتفاقی مبهم با تصویری غیرقابل‌اعتماد در ذهن ماست.

نگاهی در آینه

آن‌همه روضه خواندم که خودمان را پیش روی آینه قرار داده و از خود سؤال کنیم. بیاییم ببینیم دانشکده امروز چقدر مطابق آن چیزی است که باید باشد. از گذشته تاکنون چه تغییرات مثبت/منفی، مبتنی بر بستر زمانی‌اش داشته‌است؟ خواسته‌هایمان نزول یافته‌اند یا دانشکده‌مان روزبه‌روز، بیش‌ازپیش به باکیفیت‌ترین تصورمان از بهترین، نزدیک شده‌است؟ نقش ما چه بوده؟ ما استادان، ما هیئت رئیسه و مسئولان، ما گروه علمی دانشکده، ما فعالان دانشجویی، ما دانشجویان، ما کارمندان، این هویت جمعی، این همه‌ی ما، چه کرده‌است؟ آیا زمانی که همکارمان/استادمان سرقت علمی می‌کرد، سکوت کردیم؟ یا آن زمان که بابت تصمیمات هیئت رئیسه احساس خطر کردیم، صدایمان درآمد؟ وقتی دوستان‌مان تقلب می‌کردند، آن‌گاه که برای یک عنوان بی‌مصرف (شما اصلا بگویید بامصرف)، بی‌اخلاقی می‌کردند، مماشات کردیم؟ وقتی گروه مطلوب‌مان، نامطلوب عمل کرد، انتقادمان گُل می‌کرد؟ در آینه نگاه کنیم و ببینیم چه نقشی ایفا کرده‌ایم. ببینیم نقش‌مان در آینده خودمان، این دانشکده و جامعه اطراف‌مان چیست. به جای دانشکده، بگذارید خانواده، دانشگاه، یا هر جای دیگری که در آن هستیم؛ جهانمان.

توضیح آخر

آن‌چه نوشته شد، شاید ظاهر خشنی داشته باشد. اما باید تأکید کنم که تمامی این گفته‌ها مقدمه‌ای در باب اهمیت دوری از مماشات است. این‌که هنگام انتقاد یا مخالفت، چگونه آدابی را باید رعایت کرد، این‌که خشونت پرهیزی و صلح خوب است یا نه، این‌که هدف از انتقاد و مخالفت چیست، همگی مباحثی جدا از این نوشته‌ی ایزوله هستند و نگارنده، مخاطب را آن‌قدری هوشمند می‌داند که متوجه نکته اصلی این نوشتار ناقص شده باشد. و نهایتا جان کلام آن که، زندگی در این دانشکده، می‌تواند شروع بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی ما باشد. دنبال آنم که احتمال جهنمی شدن زندگی‌مان را از بهشتی شدن آن، بسیار کمتر کنیم.


[۱] برای مفهوم آرامش، به نگاه مماشات‌گران متوسل شده‌ام وگرنه که تعریف آرامش کجا و این کجا؟

[۲] توجه کنید به کرونا، محیط‌زیست، فقر، سیستم‌های فاسد، کیفیت زندگی و عدد که احاطه کرده است خلق را

دانشگاه صنعتی شریفدانشکده مهندسی شیمی و نفتانجمن علمی دانشجویی کیمیادردانشکدهیادداشت
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید