شمارۀ ۹۹ | خشت اول | پریماه پوراحمد کلشتری
از همان روزهایی که تصمیم گرفتم بهطور جدی برای کنکور درس بخوانم، بهناچار مجبور شدم خیلی از عادتها و تفریحات دوستداشتنی همیشگیام را کنار بگذارم. برای آدمی که از کودکی با کتابها دوست بود و میتوانست بدون تکانخوردن از جایش برای چندین ساعت متوالی کتاب بخواند، حالا مجدد کتابی در دستگرفتن در ساعتهای استراحت میان ریاضیات، فیزیک و شیمی سختترین کار ممکن بود. به همین دلیل بود که به پیشنهاد یکی از دوستان قدیمیام تصمیم گرفتم پادکست گوش کنم.
پناهبردن از دنیای کلمات به دنیای صداها شاید بهترین تصمیمی بود که گرفتم. از همان لحظه تا به الان هر زمان که خستهام، هر وقت که منتظرم یا در مسیری هستم، آوا و صدای آدمهایی همدم من است که راوی هستند؛ راوی قصههای گوناگون، گاهی خیالی و فانتزی یا گاهی واقعی و علمی مثل سرگذشت ما، سرگذشت اجدادمان و سرگذشت انسانها.
روزهای آخر امتحانات بود که لینکی برایم ارسال شد. نوشته بود: «سلام. گفتم شاید این تابستون بخوای یه موضوع یا حتی صدای متفاوتتر گوش بدی. الان لازم نیست تشکر کنی؛ بذار برای بعد از گوشدادن قسمتها.» با بازکردن لینک، نام پادکست مقابل چشمانم نقش بست؛ «خداحافظ آفریقا» و شروع سفر چند میلیونساله با صدای دلنشین دکتر «حامد وحدتینسب».
در طول تابستان گوشهای از زمانم را گذاشتم تا با جان و دل بتوانم به دکتر وحدتینسب گوش دهم و کمی با پیشینۀ انسان آشنا شوم. دکتر وحدتینسب، دیرین انسانشناسی است که در این پادکست به سرگذشت انسان میپردازد؛ اینکه اولین اجدادمان چه کسانی بودند و چه میکردند، چه چهرهای داشتند و چه عادتهایی، اینجاست که گاهی گریزی میزند به عادتهایی که حالا هم در ما دیده میشود، عادتهایی که گویی نزدیک به میلیونها سال است که در ژن انسان نهادینه شده است.
هنگام شنیدن هر قسمت، چشمانم را میبندم و سعی میکنم تمام تفکرات مدرن و امروزی خود را حذف کنم؛ آن زمان است که در کنار نیاکانمان، دو و نیم میلیون سال پیش، جایی در آفریقا زندگی میکنم. من حالا انسانی هستم که تازه آموخته چگونه روی دو پا بایستند، چگونه از دستهای خود استفاده کند و تغییرات بزرگی نسبت به اجداد خود داشته باشد؛ اینجاست که نام این نوع انسانها، «انسان راستقامت» یا همان «هوموارکتوس» میشود. در نهایت روایت جایی در آمریکا متوقف میشود. جایی که من، انسان هوشمندِ هوشمند، در ادامۀ قارهنوردیهایم سکونت گزیدم. چشمانم را که باز میکنم، خودم را گوشهای از تهران با تفکراتی وسیعتر از چندین هزار سال پیش میبینم. از خودم میپرسم انسان میلیونها سال بعد به کجا خواهد رسید؟
راستی به گمانم اینجا، جای مناسبی برای تشکر از آن رفیق قدیمی باشد؛ ممنونم رفیق!