نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

برای احمد دهقان

یاداشتی برای مرحوم «احمد دهقان» | محمد خلیلی

مرحوم احمد دهقان
مرحوم احمد دهقان

بسیار کلیشه‌ای است بعد از درگذشت فردی، درخصوص ویژگی‌های برجسته‌اش گفت و از حسناتش نوشت؛ اما «احمد دهقان» فردی خاص با ویژگی‌های منحصر به‌ فرد بود که شاید برای گرامی‌داشتش، باید تن به این کلیشه داد.

احمد دهقان، مردی ساده بود که ویژگی‌های خاص خود را داشت. او شاد بود. در راهروهای دانشکده بلند آواز می‌خواند. هر کس را که می‌خواست صدا بزند -بدون توجه به بعد مسافت- با صدای بلند نامش را فریاد می‌زد و طبیعتاً هر کسی با اون کار داشت، در راهرو بلند فریاد می‌کشید: «آقای دهقان» و همیشه در جواب، از راه دور صدایی با ته لهجۀ یزدی به گوش می‌رسید که می‌گفت: «بله. آمدم.» شنیدن هر کلامی از اون مورد انتظار بود و چندان به کلیشه‌های کلامی رایج معتقد نبود. همین ویژگی‌های ساده کافی است که بفهمیم، تاریخ دانشکده به دو بخش با و بدون احمد دهقان قابل تقسیم‌بندی است.
او یکی از اولین کارکنان دانشگاه و فردی بسیار مهربان و محترم بود؛ اما این محترم بودن او را به سمتی سوق می‌داد که اصول اخلاقی ویژه و حد و مرز خاصی داشته باشد. درک حد و مرزش هم ساده بود؛ احترام در مقابل احترام. و این سادگی باعث می‌شد تکلیف ارتباط با او مشخص باشد. دوستت داشت، اگر دوستش داشتی و از طرفی کارت را زمین نمی‌گذاشت، حتی اگر شفقتی در میان نبود. گاهی چشم‌هایش قرمز می‌شد و این نشان می‌داد که خسته است و غر هم می‌زد؛ اما باز همیشه حاضر و کمک حال بود. قهر می‌کرد، گاهی به طول چند ده سال؛ اما می‌بخشید و می بوسید و فراموش می‌کرد. دهقان همان بود که نشان می‌داد و همانی را می‌گفت که در دلش بود.
او بلند می‌خندید و انتهای خنده‌اش، دو بار هجای «هی» را تکرار می‌کرد و با یک صدای «هیس» آب دهانش را سر می‌کشید. وقتی هم که خیلی سر حال بود، فرایند خنده را با یک صدای بلند «توق» و بیان عبارت دعایی «باریکلا به تو! باریکلا به من!» پایان می‌داد. دستان مردانه پینه بسته‌ای داشت و اگر دوران کرونا او را از دانشکده دور نمی کرد، شاید می‌توانست به اندازۀ دو بار سنوات بازنشستگی، به کار ادامه دهد. او از کار گریزان نبود. حتی با وجودی که از نظر شرایط مالی، از طبقات مرفه جامعه محسوب می‌شد؛ اما زحمت کار را بر خود هموار می کرد.
احمد دهقان مثال نقض اثرات نامطلوب عدم رعایت اصول ایمنی بود و برایش مهم نبود این اصول مربوط به حیطه مواد شیمیایی باشد، یا بیومکانیک اندامی. برای هیچ‌کدامشان احترامی قائل نبود. و این، بزرگترین محل اختلاف من با او قلمداد می‌شد. همیشه به او می‌گفتم: «نکن! سرطان می‌گیری.» و همیشه می‌گفت: «ولم کن بابا! آخرش مردنه.» او راست می‌گفت. سرطان نگرفت و آخرش مردن بود. مرگی ساده‌تر از چیزی که حتی خودش در تصوراتش سناریوی آن را نوشته بود؛ یک لحظه بی‌قراری و تمام.

او تمام شد؛ اما «هی هی» خنده‌هایش همیشه در پس‌زمینۀ زندگی افرادی که او را دیده بودند، جاری است و این جریان در حدی است که دلم می‌خواهد به طبقه چهارم بروم و بلند فریاد بزنم: «آقای دهقان!» و منتظر بمانم. شاید که از اتاق زیر راه‌پله، صدای بله گفتن او را باز بشنوم. داستان احمد دهقان تمام شد؛ اما روح او، همیشه در این‌جا جاری است.

نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید