شمارۀ ۱۰۷ | مصاحبه با خانم دکتر حمزهلویان حول چالشهای موجود در دانشکده | آرمین کوچکیپور و فاطمهزهرا موسوی
دکتر حمزهلویان، یک سال و نیم است به عنوان معاونت دانشجوییفرهنگی فعالیت میکند و میتوان گفت به یمن همین فعالیت، بیش از دیگر اساتید در تعامل مستقیم با دانشجویان قرار دارد. در این گفتوگو، دربارهٔ لزوم تعامل دوطرفه در کلاس، چالشهای مربوط به دستیاران آموزشی (TA)، راهحل فعلی برای این مشکل و همچنین عوامل مؤثر بر انگیزهٔ دانشجویان و اساتید بحث شد.
در شمارۀ صدم به سراغ دانشجویان کارشناسیارشد رفتیم و نظرات آنها را بررسی کردیم. حال به سراغ اساتید آمدهایم تا دیدگاه آنها را نیز جویا شویم. نظر شما در مورد شمارۀ صدم چیست؟
موضوعات آموزشی مطرحشده در این شماره را میتوان در چند دستهبندی مورد بررسی قرار داد. یکی از این دستهبندیها تعامل استاد و دانشجو در یک کلاس و یک درس است، دستههای دیگر شامل امکانات آموزشی، ابزارها و سختافزارهاست. همچنین برنامهریزی آموزشی درسها و واحدها و نیز تنوع واحدهای اختیاری ازجملۀ دیگر دستهها هستند. شاید نتوانم دربارۀ همۀ این موارد صحبت کنم.
در ابتدا مایل هستید در مورد موضوع خاصی صحبت کنید؟
بله، میخواهم دربارۀ کلاس صحبت کنم. حداقل این نکته را بگویم و اگر فرصتی باشد، دربارۀ واحدهای اختیاری نیز صحبت خواهیم کرد. ببینید، در این زمینۀ کلاس واقعاً من بعد از این همهسال هنوز دارم یاد میگیرم و برداشتهایم دربارۀ برخی مسائل همچنان بهروز میشود. یکی از برداشتهایی که در یکیدو سال اخیر به آن رسیدهام، این است که تعامل دوطرفهای وجود دارد.
به نظر من بسیار مهم است که تعامل بین استاد و دانشجو چگونه باشد؛ زیرا این موضوع قطعاً تأثیر زیادی بر روحیۀ استاد خواهد گذاشت. در واقع هر استاد با دیگری متفاوت است. ممکن است برخی از اساتید توانایی بیشتری در تدریس و برگزاری کلاس داشته باشند؛ درحالیکه برخی دیگر عمدتاً بر روی تحقیق تمرکز کنند. این واقعیت کاملاً طبیعی است و در همهجای دنیا وجود دارد؛ حتی در بهترین دانشگاههای دنیا نیز نمیتوان انتظار داشت که همۀ اساتید در یک سطح تدریس کنند. ممکن است برخی از اساتید توانمندی بیشتر روی پژوهش داشته باشند، پروژههای عالی ارائه دهند و عضو ارزشمندی از هیئتعلمی باشند، بنابراین نمیتوان همۀ اساتید را با یک معیار سنجید.
طبیعی است که در یک دانشکده یا دانشگاه افرادی وجود داشته باشند که بهعنوان معلمان ایدهآل با کیفیت بالا شناخته شوند و افرادی که ممکن است سطح تواناییهایشان پایینتر باشد. ما بهعنوان جامعهای که در این جایگاه قرار داریم، موظف هستیم که تلاش کنیم بهتر شویم. حتی در آمریکا کلاسهایی تحتعنوان «Future Faculty» وجود دارد که به شما میآموزد اگر روزی عضو هیئتعلمی شدید، به چه نکاتی باید توجه کنید. این را یاد گرفتهام که شاید شما ذاتاً معلم خوبی نباشید؛ اما اگر تلاش کنید تا بهتر شوید، این تلاش ازسوی دانشجویان نیز دیده میشود و شما واقعاً بهتر خواهید شد . من احساس میکنم نسبت به روز اولی که به کلاس میرفتم، بهتر شدهام. مثلاً سعی کردهام به بازخوردهایی که دریافت میکنم، توجه کنم تا عملکرد آموزشیام نسبت به گذشتهام بهتر شود.
درعینحال، بازخوردهایی که شما ارائه میدهید، چه در ارزیابیهایی که پایان هر ترم انجام میدهید و چه نظراتی که مینویسید، بسیار مهم است. حتماً میدانید که این ارزیابیها، دادههای مهمی را در اختیار آموزش دانشکده قرار میدهد تا بتوانند به بهبود شرایط کمک کنند؛ بنابراین لطفاً این ارزیابیها را سرسری پر نکنید، زیرا واقعاً اهمیت دارد. حتی افرادی که جدای از تیکزدن، نکتهای مینویسند نیز به این موضوع کمک میکنند.
دربارۀ چالشهای موجود در رابطه با دانشجویان کارشناسیارشد و دستیاران آموزشی (TA) چه نظری دارید؟
یک بخش از فلسفۀ وجود تیای کمک به استاد است تا مثلاً در تمرینات و کوییزها یاری کند؛ اما بخش مهمتر آن برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی است تا یاد بگیرند چگونه وارد فضای تدریس شوند. یکی از وظایف محوله به دانشجوی دکتری این است که بیاید و این فرایند را یاد بگیرد؛ زیرا ممکن است پس از فارغالتحصیلی بخواهد جایی عضو هیئتعلمی شود و باید این قابلیت را داشته باشد.
چالش این است که کیفیت دانشجویان کارشناسیمان بالا است و هرچه به مقطع بالاتر میرویم، کیفیت کاهش مییابد. البته این آمار متوسط است و ممکن است یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی فوقالعاده هم داشته باشیم؛ درحالیکه هیچوقت چنین نبوده که بهترینهای کارشناسی به کارشناسارشد بروند. البته در زمان ما بهترینهای کارشناسیارشد به دکتری میرفتند، اگرچه تعداد قابلتوجهی هم اپلای میکردند. نمیخواهم بگویم اپلای نمیکردند؛ اما تعداد قابلتوجهی هم میماندند و به کار مشغول میشدند، بنابراین انتظار داشتیم افرادی با توانمندی و کیفیت بالاتر در مقاطع بالاتر قرار بگیرند و کار را بهخوبی انجام دهند و آن را به دیگران منتقل کنند؛ اما وقتی این توازن به هم میخورد، شما فرض کنید من از بین دانشجویان کارشناسیارشد چقدر باید بگردم تا کسی را پیدا کنم تا توانمندی کمک داشته باشد و خیلی وقتها پیدا نمیشود، اگر هم پیدا شود. معمولاً کسی که درک خوبی داشته باشد و مسلط باشد، کمیاب است.
حالا اگر بخواهیم فقط جنبۀ آموزشی را در نظر بگیریم، بهعنوان استاد میبینم که چند نفر را میتوانم پیدا کنم؟ نهایتاً پنج یا شش نفر را در سال پیدا میکنم که آنها هم معمولاً از قبل به درسهای مختلف تخصیص داده شدهاند و در نهایت مجبوریم عدهای را با کیفیت متوسط انتخاب کنیم یا خیلی وقتها برای درسی که برای دانشکده است و کمی هم متفاوت است، ممکن است یک نفر از دانشگاه دیگری آمده باشد و آن درس را اصلاً نگذرانده باشد. فرض کنید من برای درس «حرارت کاربردی» یک نفر را بخواهم انتخاب کنم و کسی هم از دانشکده خودمان نباشد و بخواهم فردی را از بیرون انتخاب کنم؛ ممکن است دو یا سه مبحث را اصلاً ندیده باشد، بنابراین چالشها متفاوت است. خیلی وقتها بچهها میآمدند و میگفتند میخواهند تیای شوند، من رزومهها را بررسی میکردم و در نهایت یک نفر را انتخاب میکردم؛ اما از بین آن داوطلبها که علاقۀ زیادی برای تیایشدن داشتند، ممکن است کسی پیدا شود که نهتنها مسلط نباشد، بلکه حتی اگر مسلط هم باشد، کارش را انجام ندهد؛ یعنی حداقل اینکه در زمانبندی مشخص باید تمرین بدهد، کوییز بدهد و سایر وظایف محوله را انجام دهد؛ اما ممکن است زمان کافی به این موضوع اختصاص ندهد. بههرحال بچهها هم مشغلههای زیادی دارند؛ عدهای بیرون کار میکنند و شرایط اقتصادی و اجتماعی طوری است که نمیتوان توقع داشت دانشجوی کارشناسیارشد و دکتری تماموقت داشته باشید. کسی که هزار و یک دغدغه دارد، بههرحال روی عملکردش تأثیر میگذارد و طبیعی است. ما واقعاً داریم سعی خود را میکنیم و بخشی از این مشکلات بهخاطر توزیع نامتوازن ورودیهایمان است.
به نظر شما راهحلی برای حل این مشکل وجود ندارد؟ یعنی این توازنی که اشاره کردید، چگونه میتواند بهتر شود؟
درحالحاضر یکی از راهکارهایی که داریم، استفاده از دانشجویان المپیادی است. این دانشجویان هم از قبل سابقۀ درسی خوبی داشتهاند و هم یکبار همۀ این مطالب را مرور کردهاند و امتحان دادهاند. این موضوع در شورای دانشکده مصوب شده و جزو امتیازاتی است که به دانشجویانی که در المپیاد مقام میآورند، اعطا میشود. رتبههای ۱ تا ۱۰ میتوانند تیای شوند و کمک کنند.
بچهها بارها گفتهاند که از دانشجویان کارشناسی استفاده شود. فکر میکنم برخی از اساتید در قالب کمک دستیار از این دانشجویان استفاده کردهاند؛ اما بهصورت رسمی بارها گفته شده که طبق قوانین آموزش دانشگاه، دستیار آموزشی باید یک مقطع بالاتر از مقطع دانشجویان حاضر در کلاس باشد. همچنین ملاحظاتی وجود دارد که فقط مسئلۀ آموزش نیست و ازلحاظ بلوغ سنی هم به نظر میرسد که شاید دانشجویان کارشناسیارشد شایستگی بیشتری داشته باشند و استفاده از دانشجویان کارشناسی ازلحاظ تضاد منافع نیز ممکن است مشکلاتی ایجاد کند.
چرا گروهی از تیایها تشکیل نمیشود که متشکل از دانشجویان کارشناسی باشد و سرگروه آن دانشجوی کارشناسیارشد یا دکتری باشد؟
ببینید، این موضوع چندوجهی است. یک بخش آن تحصیلات تکمیلی است و یک بخش دیگر آموزش. حالا من نظر شخصیام را میتوانم بگویم، اما بهلحاظ عملی یکی از کارهایی که ما توانستهایم انجام دهیم، بهکارگیری برگزیدگان المپیاد بوده و نتایجش هم خوب بوده است.مثلاً این بچههایی که آمدهاند و این مدالها و رتبهها را کسب کردهاند و تیای شدهاند، عملکردشان واقعاً خوب بوده است. این راهکاری است که دارد اجرا میشود و کمکتیای شدن المپیادیها بهصورت غیررسمی انجام شده؛ ولی میدانم در قوانین آموزش گفته شده که دستیار آموزشی رسمی باید یک مقطع بالاتر باشد.
به نظر شما چگونه میتوان انگیزه را در دانشجویان افزایش داد؟
این انگیزهها یک بخشش درونی است و به خود دانشجویان برمیگردد و یک بخشش هم طبیعتاً بیرونی است و به محیطی که در آن زندگی میکنند، مربوط میشود.همچنین بخشی از آن هم به جامعۀ کوچکتر دانشگاه مربوط است. خود دانشگاه فضایی مستعد برای دانشجویان فراهم میکند تا انگیزۀ بیشتری بگیرند. ما کاری که بهعنوان معاونت آموزش میتوانیم انجام دهیم، این است که دانشجویان را تشویق کنیم تا رویدادهای بیشتری برگزار شود؛ رویدادهایی که مفید، نشاطآور و باعث افزایش مهارتهای دانشجویان شود. من احساس میکنم همین برنامهها و رویدادهای دانشجویی در جنبههای مختلف مانند موسیقی، علمی و حتی مسابقات دانشجویی فضا را فراهم میکند و نیروی محرکۀ کافی برای ایجاد انگیزه در بچهها را به وجود میآورد.
ازطرفدیگر، موضوع حضور در کلاس نیز مهم است؛ یعنی کلاسی که بچهها برایشان مهم است که حضور داشته باشند و ببینند چه اتفاقی در حال رخدادن است، با کلاسی که بچهها از سر اجبار به آن میآیند یا نمیآیند و برایشان اهمیت ندارد، متفاوت است. بالاخره چون میشود از منابع متعددی درس را یاد گرفت، ممکن است بچهها خیلی احساس اضطرار نکنند که حتماً در کلاس حاضر شوند؛ اما در بررسیهای بینالمللی نشان داده شده که حضور در کلاس فقط به این دلیل نیست که مطلب را یاد بگیریم، بلکه برای این است که در فضایی قرار بگیریم که ببینیم درس از کجا شروع شد و به کجا ختم شد، حتی اگر یک بخشی از درس را هم متوجه نشوی یا ندانستی چه چیزی در کلاس گفته شد؛ اما حضورداشتن و گرفتن اطلاعات دستاول بسیار کمککننده است.