شمارۀ ۱۰۷ | مصاحبه با آقای دکتر بزرگمهری حول چالشهای موجود در دانشکده | پریماه پوراحمد کلشتری و سپهر جوان
دکتر بزرگمهری، از اساتید باسابقهٔ دانشکده که سالها در همین محیط درس داده، سمتهای اجرایی مختلفی چون معاونت آموزشی، پژوهشی و تحصیلات تکمیلی برعهده داشته و میتوان گفت به چشم شاهد تغییرات این محیط آموزشی بوده است. انگیزهٔ دانشجویان، درسخواندن برای نمره درمقابل یادگیری و چالشهای جذب هیئتعلمی واجد صلاحیت، ازجمله موضوعات موردبحث در این گفتوگو هستند.
تاکنون مسئولیتهای زیادی مانند مسئولیتهای معاون آموزشی و معاون پژوهشی را در دانشکده بر عهده داشتهاید. این تجربیات چه چالشهایی برای شما به همراه داشتهاند؟
چالش بسیار زیاد است. در فضای آکادمیک، یکی از عمدهترین چالشها در همۀ مقاطع تحصیلی، تغییرات قوانین، شرایط اجتماعی، شرایط اقتصادی و بهتبع این تغییرات، تغییر انگیزۀ دانشجویان ورودی به دانشگاهها است. این مسئله، ناپایداری درونی دارد؛ یعنی هرچقدر که زمان بگذرد، بهجای اینکه این چالشها کمتر شود یا ثابت بماند، بیشتر میشود؛ تا جایی که ما مدرسین مجبور میشویم انگیزۀ فرونشستۀ شما دانشجویان را احیا کنیم. حال اینکه منِ استاد بتوانم با وجود این تغییرات گستردۀ ذکرشده، راهکارهایی پیدا کنم که انگیزۀ خاموششدۀ شما دانشجویان را مجدداً زنده کنم و در کنار آن مفاهیم درسی را بهخوبی انتقال دهم، برای من چالش بزرگی محسوب میشود؛ البته در این مورد ما به دانشجو حق میدهیم؛ این چالشها، نشئتگرفته از تضادهای ذهنی است که بهواسطۀ شرایط متغیری که داریم، ایجاد میشود. در واقع چالش اصلی اینجاست که بتوانیم همچنان روحیۀ کنجکاوی و تمایل به دانستن دانشجویان را حفظ یا چه بسا بیشتر کنیم.
این تغییر انگیزه نسبت به چه چیزی مطرح میشود؟ یعنی سابقاً به چه شکلی دیده میشده که اکنون تغییر پیدا کرده است؟
نمیخواهم بازگشتی به نسل خودم داشته باشم؛ شرایط نسبت به گذشته تغییرات زیادی داشته است. درحالحاضر در کل جهان که ایران هم مستثنا نیست، ارزش و تقدس علم کم شده است. این کاستهشدن از ارزشها باعث میشود نسل جدید راههای میانبُری را برای کسب معاش مادی بهجهت رسیدن به اهداف شخصی خود انتخاب کند؛ البته فرد در این مسیر از ابزارهای درست یا نادرستی نیز استفاده میکند که ما به آن کاری نداریم. حال با توجه به اینکه فرد زودتر به اهداف خود میرسد، در آینده دچار سرخوردگی و روزمرگی میشود؛ چراکه میزان زیادی از عمر خود را بیهوده تلف میکند. داشتن علم در همۀ شرایط و همۀ زمانها یک ارزش محسوب میشود؛ درحالیکه در نسل جدید اولویت چندم است و در نتیجۀ آن، عوضکردن این اولویتبندی انرژی زیادی از ما میطلبد.
راهکارهایی که برای این تغییرات در پیش گرفتهاید، چیست؟
ما به دانشجویان کمک میکنیم تا دانستههایشان متبلورشده و از تخصصی که کسب میکنند، در آیندۀ شغلی و تأمین معاش بهره ببرند. متأسفانه جامعه به سمتی رفته که عناوین مانند دکتر، مهندس و... تهی از ارزش شده است؛ فراوانی مدارک و فارغالتحصیلان دانشگاه اعم از لیسانس، فوقلیسانس و دکتری در جامعه باعث شده تا جایگاه واقعی افراد مشخص نشود؛ کمااینکه بهجهت به دست آوردن شغل، فرد تحصیلکرده با مدرک فوقلیسانس حاضر به ارائۀ مدرک لیسانس درراستای نیاز شرکت یا ارگان به آن مقطع میشود. مثال دیگری که میتوان عنوان کرد، فردی است که با مدرک کارشناسی بهمحض فارغالتحصیلی در جایگاه مدیر یک مجموعه قرار میگیرد؛ درحالیکه این فرد باید در این منصب دارای تجربۀ فراوان یا بهاصطلاح استخوان خرد کرده باشد یا نیاز به یک تخصص یا مدرک بالاتر داشته باشد. همین امر موجب بیانگیزگی در جامعۀ دانشجویان و فارغالتحصیلان میشود. در نهایت دانشگاه محل صرفاً بیستگرفتن نیست؛ شما باید بهگونهای محک زده شوید که یک مهندس واقعی محک زده میشود، در حقیقت باید درسها را با عمق جان فرا بگیرید و آنها را بهصورت جزیرهای یاد نگیرید، بلکه بتوانید حتی اگر چندین درس با هم مخلوط شد، باز هم مسئله را حل کنید.
برای این کار نیاز به زمان زیادی است. مشکل زمان را چطور حل کنیم؟
مشکل، غلبهکردن متن بر حاشیه است. منظور از حاشیه این نیست که آن کاری را که باید نمیکنید، بلکه مسئله همان تغییر اولویتهاست. در مواقعی، دانشجو درس را صرفاً برای یادگیری و در مواقعی آن را برای پاسکردن درس یا نمرۀ کامل گرفتن میخواند. آیا این دو طرز فکر یکسان است؟ اگر دانشجویی برای یادگیری درس را بخواند، بهتبع آن از پس امتحانها برمیآید؛ مگر اینکه انسانی بسیار مضطرب باشد که این موضوع از بحث ما خارج است و مربوط به تفاوتهای فردی انسانها میشود و نمیتوان منکر آن شد. اکنون مشاهده میکنیم بهطور مثال 95 درصد از دانشجویان درس را برای نمرۀ آن میخوانند و این طرز فکر مسیرشان را متفاوت میکند.
در اغلب کلاسها، تعامل دوطرفه بین استاد و دانشجویان کم است؛ نه استاد فضای کافی برای مشارکت ایجاد میکند و نه دانشجویان سؤال میپرسند. به نظر شما این مشکل از کجا ناشی میشود و چگونه میتوان فضای کلاس را پویاتر کرد؟
من تجربۀ شخصی خودم را در این زمینه بیان میکنم. زمان دانشجویی خودم به این شکل بود که وقتی استادی مفهوم یا روشی را تدریس میکرد؛ خود، اول سعی در فهم ویژگیهای آن، بهخصوص ویژگیهایی از آن که در مفاهیم پیشین وجود نداشتند و فهم اینکه در کجای کار باعث بسط بیشتر میشود، داشتم یا حتی اینکه این مفهوم، چقدر تبحر و قابلیت من را در پاسخدهی به پرسشهایی که ممکن است در معرضشان قرار بگیرم، بالا میبرد. این سؤال را از خود میکردم که اگر قابلیت من را بیشتر نمیکند، اصلاً چرا باید همچین مطلبی را به من بگویند. این نوع نگاه باعث میشود فضای کلاس بهجای حفظ مطالب برای امتحان، به جایی برای درک عمیقتر مفاهیم تبدیل شود. در بسیاری از کلاسها، دانشجو به دنبال این است که بداند کدام روش در کجا بهکار میرود، چه چیزی در امتحان میآید و...؛ اما فراموش میکند که خارج از دانشگاه دیگر امتحانی در کار نیست، بلکه باید بتواند از این مفاهیم در عمل استفاده کند. مثلاً زمانی که در صنعت با مسألهای روبرو میشود، باید خودش بتواند تصمیم بگیرد که از کدام روش یا مدل استفاده کند؛ کسی آنجا نیست که به او بگوید شاره فلان از چیزی بالاتر یا گرادیان غلظتتان از یک حدی بهمانتر است. مثلاً در درس محاسبات عددی، شما روشهای مختلفی برای حل معادلات جبری تکمتغیره میخوانید؛ روش نیوتن، فالس پوزیشن، نصفکردن بازه و...؛ اما سؤال اینجاست که چرا اینهمه روش آموزش داده میشود؟ اگر فقط یک روش کافی بود، همان را میآموختیم، اما واقعیت این است که هیچکدام بهتنهایی پاسخگوی همۀ مسائل نیستند.
نظرتان در مورد کمبود اساتید و هیئتعلمی و بهتبع آن مشکلاتی که در گرایشهای ارشد به وجود میآید، چیست؟ چه اقداماتی در این باره صورت گرفته است؟
اقدامات زیادی صورت گرفته است. همانطور که در ابتدا گفتم، یک سری موضوعات باعث شده که انگیزۀ شما دانشجویان نیاز به احیاشدن داشته باشد. شما درحالحاضر دانشجوی کارشناسی هستید، در ادامه در مقطع بالاتر قرار هست که وارد بازار کار شوید. وقتی ببینید حدود حقوق شما اصلاً تفاوت معناداری با یک نفر که سختیهای شما را نکشیده است، ندارد؛ چقدر شما بهاصطلاح «عطایش را به لقایش میبخشید؟» ما درصدد استخدام بیشتر هیئتعلمی هستیم؛ منتها ما دانشکدۀ مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف هستیم و باید مطمئن باشیم کسانی که به اینجا ورود پیدا میکنند و بهعنوان هیئتعلمی استخدام میشوند، بیشتر باعث افزایش انگیزه، مهارت و ماجراجویی علمی دانشجویان شوند. در هر مقطعی اگر یک نفر خیلی خودش در آن فضا نباشد ولی فقط مدرک دکتری داشته باشد، به نظر شما میتواند مولد این نگاه باشد؟ برفرض، دانشکده در مضیقهای قرار بگیرد و شما اگر بیایید و به هر کدام از همکارانی که اینجا حضور دارند، بگویید که فلان درس را شما ارائه میدهید، آن فرد اگر شب امتحانی بوده باشد و خیلی از مفاهیم را بهصورت منسجم ندیده باشد، چقدر تمایل برای ارائۀ آن درس خواهد داشت؟ اگر هم تمایل پیدا کند، چقدر موفق خواهد بود؟ بدون تعارف افرادی که از آن تبحر و قوام عملی خاص برخوردارند و بتوان گفت که به درد دانشکدۀ ما میخورند، اندک هستند. وقتی افراد میآیند و درخواست میدهند، مشاهده میکنیم که متقاضی زیاد است ولی کارنامۀ اشخاص صلاحیت آنها را نشان نمیدهد.
به نظر شما اولویتِ نیاز به استخدام در دانشگاه برای ما بهعنوان هیئتعلمی بیشتر است یا برای شما؟ حقیقت این است که ما بهعنوان اعضای هیئتعلمی نگران کیفیت و اعتبار دانشگاه هستیم؛ زیرا اگر روزی کیفیت در این دانشگاه خدشهدار شود، نام شریف زیر سؤال خواهد رفت. به همین دلیل است که در فرایند جذب هیئتعلمی، نمیتوانیم بدون دقتنظر برخورد کنیم. اگر فردی درسی را با نمرۀ پایین گذرانده باشد و زمینۀ تحصیلیاش در مقطع ارشد با آن درس همخوانی نداشته باشد، ممکن است نتواند تدریس موفقی داشته باشد. ما نمونههایی داشتهایم که حضور برخی اساتید با واکنش منفی دانشجویان همراه بوده است. باید توجه داشت که افزایش تعداد اعضای هیئتعلمی باعث افزایش مطالبهگری دانشجویان خواهد شد. اگر استادی تنها قادر باشد یک درس در مقطع کارشناسی یا یک درس مرتبط با تخصص خود در کارشناسیارشد را ارائه دهد، طبیعی است که دانشجو نسبت به زیادبودن استاد در مقابل کمبودن استاد برای ارائۀ یک درس خاص اعتراض خواهد کرد. یک استاد نهتنها باید مقالات علمی ارائه دهد و در فعالیتهای پژوهشی مشارکت کند، بلکه موظف است انگیزۀ دانشجویان را زنده نگه دارد و در بسیاری از امور اجرایی نیز سهیم باشد. این در حالی است که در پایان ماه، ممکن است حقوق دریافتیاش حتی پاسخگوی نیمی از اجارۀ خانه او هم نباشد؛ بنابراین یک بحث، استخدام و بحث دیگر، نگهداشت است.
موضوع دیگر، میانگین معدل دانشکده و ترم آن و آف داشتن درسها است. نظر شما در اینباره چیست؟
نمره بهتنهایی نمیتواند معیار مناسبی برای ارزیابی توانمندی افراد باشد. وقتی گفته میشود «به نمره چهکار دارید؟»، این جمله بهمعنای پاککردن صورتمسئله نیست، بلکه تلاشی است برای خارجکردن نگاه ما از بعد تکمحوری و دعوت به نگاهی چندبعدیتر. اگر معدل و رتبۀ دانشجو در تقابل با مهارتهایی مانند کار گروهی قرار گیرد، آنگاه باید پرسید: «آیا واقعاً نمره مهمترین معیار است؟» اما فضای آموزشی را بهگونهای طراحی کردهایم که «رتبه» بهعنوان ملاک اصلی در نظر گرفته میشود. برای مثال، خودِ من در وزارت علوم، سازوکاری را طراحی کردهام که براساس آن، به نظر شما پذیرش بدون آزمون در مقطع کارشناسیارشد مشروط به این است که معدل دانشجو از یک حد مشخص بالاتر باشد؟ خیر و شرط آن، این است که او در بین ۲۵ درصد برتر دانشکده قرار گیرد. پس در این فضا، رتبه اهمیت پیدا میکند. اگر در یک دانشکده، اکثر دانشجویان معدل الف داشته باشند، آیا این معنا دارد؟ آیا منطقی است که در کلاسی ۲۰ نفره، همه نمرۀ الف بگیرند؟ براساس استانداردهای جهانی، میانگین معدل در بیشتر موارد باید حول درجۀ B باشد. میانگین در خیلی موارد وابسته به استاد است و این مسئله مخصوصاً برای افرادی مهم است که میخواهند بر اساس معدل، امتیازاتی مانند معافیت برای سربازی داشته باشند؛ درحالیکه بهترین معیار، مصاحبه و نوشتن SOP است. اینکه فرد در چه زمینهای قصد فعالیت دارد، چه مهارتهایی را کسب کرده و چگونه میتواند آنها را به کار بگیرد از معدل بسیار مهمتر است.
نظرتان در مورد ارتباط بین صنعت و دانشگاه چیست؟ آیا دانشگاه میتواند دید صنعتی کافیای به دانشجو بدهد؟ به نظر شما دانشجو از چه طریقی میتواند دید صنعتی مناسبی کسب کند؟
چرا فکر میکنید همۀ ابزارها را باید به شما بدهند؟ در دانشگاه وارد صنعت میشوید، چون کارآموزی دارید؛ مگر اینکه بخواهید آن را دور بزنید یا برایتان فراهم نشود که بحث دیگری است. من ارادت خاصی به دکتر فرهادی دارم. پروژه کارشناسیارشدم را با ایشان انجام دادم. پروژهام را خودم تعریف کردم و به اساتید پیشنهاد دادم. موضوعش استفاده از کامپیوتر و عنوان آن در کتابخانۀ مرکزی اینگونه آمده است: «تهیۀ نرمافزاری برای پیشبینی خواص هر نوع مخلوطی»؛ چیزی که در آن زمان خیلی نو بود. چرا دارم این را میگویم؟ چون خودم دنبالش رفتم. نمیخواهم بگویم من اینطور بودم، بلکه میخواهم بگویم شما چقدر دنبالش میروید؟ دید صنعتی را کسی قرار نیست به شما تزریق کند. اگر کسی این کار را بکند، خوب است.
اگر بخواهیم پروژهای تعریف کنیم که در صنعت انجام شود و بعداً هم در دکتری ادامه پیدا کند، باید از چه کسی و چگونه کمک بگیریم؟ آیا همچین زمینهای در دانشگاه برای درخواست کمک وجود دارد؟
من حداقل دو یا سه نفر را غیر از خودم میشناسم که اگر سراغشان بروید، میتوانند در این زمینه راهنماییتان کنند؛ البته به شرطی که شما سراغشان بروید، نه اینکه آنها دنبال شما بیایند.
مثلاً راهاندازی برج تقطیر را در نظر بگیرید. این یک مفهوم کاملاً صنعتی است. کافی است در اینترنت جستوجو کنید: «Setting up a distillation tower»؛ کلی منابع تصویری و اطلاعات به شما میدهد. آیا حتماً باید یک استاد باشد که این چیزها را به شما نشان دهد؟
من قصد ندارم صنف خودم را برازنده نشان دهم و همۀ تقصیرها را به گردن دانشجویان بیندازم؛ قصد من صحبتی است که اول جلسه به شما گفتم؛ «جستن» که صیغۀ امر آن «جو» میشود و زمانی که کنار کلمۀ «دانش» قرار میگیرد به «دانشجو» تبدیل میشود.
مثلاً در زمان دکتر فرهادی یا حتی قبلتر در زمان دکتر عدالت که استاد مشترک من و دکتر فرهادی در دانشکدۀ فنی بودند و خداوند انشاءالله همیشه حفظشان کند یا حتی قبلتر، اینترنتی در کار نبود؛ ولی این نسل از اساتید با همان امکانات کم، خودشان پیگیر بودند و رشد کردند. الان که شما به ابزارهایی مثل ChatGPT، Gemini، Bing و... دسترسی دارید، چرا نباید از آنها برای تحقیق و پیشرفت استفاده کنید؟ استفاده از هوش مصنوعی فقط قرار نیست در انجام تکالیفتان یا دریافت منبع بهازای کلیدواژهای به درد بخورد.
مفهومی وجود دارد تحت عنوان «ARVR (Augmented Reality and Virtual Reality) in Chemical Engineering» شما میتوانید اصطلاحاً تا فیها خالدون آن دستگاهی که میخواهید را در اینترنت پیدا کنید. بعد صحبت شما این است که ما را راهی صنعت نمیکنند؟
در سالهای گذشته، پروژههای صنعتی وارد دانشکده میشدند و گروهی از دانشجویان مختلف اعم از دانشجویان کارشناسی در آنها مشارکت میکردند. آیا این نمونهای از دید صنعتی نیست؟
من در وبسایت خودم هفت پروژۀ صنعتی معرفی کردهام که همه اجرا شدهاند. این روند هنوز ادامه دارد و تغییری نکرده است. ضمن اینکه بقیۀ همکاران نیز مشارکت داشتهاند؛ اما من برای خودم را برایتان گفتم.
چطور میتوانیم از شما درخواست کنیم که در چنین پروژههایی مشارکت داشته باشیم؟
اگر من بخواهم دانشجویی را وارد پروژه کنم، فرضم بر این است که «یار شاطر است نه بار خاطر»؛ بنابراین تکهای از بار انجام آن پروژه بر دوش آن میافتد و شما باید حداقلهایی از جستوجوگری، مهارت و پرسشگری را داشته باشید.
به نظر شما ارتباط فعلی دانشکده با صنعت در چه سطحی قرار دارد؟
هیچوقت نمیتوانیم بگوییم که ارتباط با صنعت بهحدِ خوبی رسیده است. هرچقدر این ارتباط بیشتر شود، بهتر است. حد بالای این ارتباط محدودیت ندارد؛ به زبان ریاضی: شما نمیتوانید کران یک مجموعهای که کراندار نیست را بگویید ولی میتوانید سوپریمم آن را محاسبه کنید؛ بنابراین سوپریمم آن همان تعداد پروژههای صنعتی تعریفشده است.
آیا درحالحاضر این ارتباط در حد متوسطی که باید باشد، هست؟
خیر، هنوز به آن حد نرسیدهایم. مثلاً وقتی از اعضای هیئتعلمی که باید روی مرز دانش کار کنند، درخواست میشود که توقف جریان مادهای را بررسی کنند، کاری که حتی تکنسینها و کارشناسان هم قادر به انجامش هستند، طبیعتاً انگیزهای در آنها ایجاد نمیشود. مانند این است که به شمای دانشجو بگویند، بیایید و شیمی دبیرستان تدریس کنید.
سامانهای به نام ساتع وجود دارد که نیازهای صنعت را منتشر میکند. صنعت نیز موظف است آنها را اعلام کند. من شخصاً به یک پروژه در خانگیران دعوت شدم که ابتدا فکر میکردم مربوط به مشکلات شبیهسازی دینامیکی و عملکرد پالایشگاهها است؛ اما در واقع مشکل، تپههای گوگرد در فرآیند خالصسازی گوگرد بوده است. محصولات حاصله، آسیبهای زیستمحیطی داشته و بهدنبال راهحلی برای تبدیل آن به محصول قابلفروش بودند. اگر هم کسی میخواست کمکی کند، میبایست از دانشکدۀ شیمی یا حداقل از گرایشهای مرتبط مثل ترموسینتیک و کاتالیست میبود. این موضوع به من ربطی نداشت با این حال دعوت شدم.
نظر شما در مورد مشکلاتی که در گرایشهای کارشناسی ارشد وجود دارد و به قسمتی از آنها در شمارۀ 100 اشاره شد، چیست؟
یکی از مشکلات در گرایشهای ارشد مقداری از نگاه جزیرهای و مستقلدیدن گرایشها ازنظر دانشجویان است و ما هم نمیتوانیم این نگاه را اصلاح کنیم؛ به این منظور که دانشجویان تصور میکنند، اگر در یک گرایش خاص هستند، فقط باید در همان حوزه کار کنند؛ درصورتیکه شما میتوانید از هوش مصنوعی بپرسید: what is PSE(process system engineering) یا بهطور مثال طراحی فرایند؛ مشاهده میکنید از شیر مرغ تا جون آدمیزاد به این موضوعات برمیگردد. دانشجوی دکتریای داشتم که کار او، شبیهسازی عملکرد ریۀ انسان بود و میتوانید آن را در سایت من مشاهده کنید یا یک دانشجوی دکتری دیگر داشتم که کارش شبیهسازی عامل بنیان زنجیرۀ تأمین انرژی بود؛ شما شاید بپرسید این موضوعات چه ارتباطی با یکدیگر دارند، در جواب میگویم که اینها همه، مهندسی شیمی هستند؛ چون کمیکال سیستم دارند و ثانیاً همۀ آنها در مقولۀ کامپیوتر و هوش مصنوعی هستند و چند سالی هم هست که به این شکل است، پس در هر گرایش که وارد میشویم نباید ذهن بستهای داشته باشیم.
آیا همۀ اساتید توانایی تعریف پروژههای بینگرایشی را دارند؟
بله، به نظر من دارند؛ ولی شاید بعضی از دانشجویان خاص که میخواهند تغییر رشته به رشتۀ کامپیوتر دهند، کار کامپیوتری بکنند و از مهندسی شیمی فاصله بگیرند بهسمت من هدایت شوند.
گرفتن تصمیمات سخت، سخت نیست؛ کنارآمدن با تبعات آن سخت است. اگر استادی برایتان پروژۀ صنعتی تعریف کند و نتوانید پاسخ مناسبی به صنعت بدهید، اعتبار استاد زیر سؤال میرود.
سؤالی بود که دوست داشتید ما از شما بپرسیم؟
بله، اگر من جای شما بودم میپرسیدم که چرا دانشکده سعی نمیکند دانشجویان را چندبعدی تربیت کند؟
منظورتان از چندبعدی چیست؟
دبیر صنفی وقت، چند بار به من برای احیای SC3 مراجعه کرد. دبیر سابق کیمیا هم چندین بار قبلاً مراجعه کرده بود. من به دبیر صنفی گفتم که SC3 در آخر به یک چیز لوس مستحیل شد. مسابقۀ SC3 را راه انداختم تا نشان دهم که مهندسی شیمی چقدر میتواند کامپیوتری باشد و از همهجای ایران بیایند که نگاه کامپیوتری به مهندسی شیمی داشته باشند ولی در آخر بهدلیل فشارهای شورای صنفی وقت یک سری سؤال که دستی حل میشدند و اصلاً به درد نمیخوردند، طرح شد. من به ایشان گفتم که یک طرح و مسابقۀ دیگری بهجز SC3 را پیگیری کنند و پیشنهاداتی هم به ایشان دادم. بهطور مثال پیشنهاد دادم اگر شما قرار باشد دانشآموزان دبیرستانی را به مهندسی شیمی علاقهمند کنید، مسابقهای برگزار کنید که هدفش انتخاب بهترین کلیپ کمتر از پنج دقیقهای باشد که بتواند به بهترین نحو، همۀ جنبههای مهندسی شیمی را نشان دهد. بهطور مثال مسابقهای که هدفش انتخاب بهترین داستانک حول مهندسی شیمی و بهصورت سریالی باشد یا مسابقهای تحتعنوان اینکه خفنترین سؤال در هر درس براساس چیزهایی که خواندید، طراحی شود.
به نظر من دانشجوها چندبعدی نیستند. در اولویتبندی، آن چیزی که خیلی حائز اولویت نیست، این است که من چکارهام و بیشتر این است که من کجاها را دنبال میکنم و این یکی از آفات شبکههای اجتماعی است که تا بخواهد مهارتهای من را زیاد کند، منجر به این میشود که چقدر خوب میتوانم تقلید کنم؛ منظورم اصلاً خدای ناکرده با شما نیست، البته که «خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت بر این تقلید باد» برای همین در جامعه که نگاه میکنید، انگار همه شبیه هم هستند.