به قلم حسین سروش
من از امتحان خواص، ۴۰ روز است که ریش گذاشتهام!
در خانواده ما از چُنین دست اتفاقاتی ۸ سال میگذرد. آخرین بار در چهلم پدر شوهر دختر خالهی مادرم دیده بودم که در همچین مصائبی، مردان و زنان به صورت خود دست نمیزنند. شاید بههمین دلیل باشد که آقایان فامیل برای عرض تسلیت، به اشتباه دختر مرحوم را جای برادرش در بغل میگرفتند. ما نیز که تا قبل از فوت آن مرحوم حتی اسمش را هم نشنیده بودیم، مانند دیگر اعضای فامیل برای عرض تسلیت در مراسم حضور پیدا کردیم.
۴۰ روز میگذشت اما همچنان، هیچکس نمیتوانست آن بلای آسمانی را هضم کند. تمام افراد بر سر خود زنان فریاد وامصیبتا سر میدادند و خود را به در و دیوار میکوبیدند تا قدری آرام شوند. در آن بین، من که هنوز رابطهی پدرم را با مرحوم درک نکرده بودم، با دهانی باز نظارهگر هروله مردم بودم.
میگفتند مرگ حق است، اما شیوهی مرگ نیز مهم است.
اینکه برای میانترم خواص سنگ مخزن معیار سختی تعیین کنم، بیشک توهینی بزرگ به عظمت درس مذکور است. مثل همیشه، استاد گرامی راهحل مشکلات را در کاهش زمان امتحان میدانست؛ قدیمی، اما همچنان کشنده! اما ما کوتاه نیامدیم. بعد از امتحان، با شعار «تا پاسی رو نگیریم، آروم نمیگیگیریم» در کلاس حاضر و خواستار وقت بیشتر در امتحانات بعد شدیم. استاد هم با درک شرایط و به منظور راحتتر کردن کار دانشجو، ۱۰دقیقه هم از زمان امتحان کم کرد؛ اما این پایان کار نبود. استاد که همچنان از لحاظ روحی ارضا نشده بود، تعداد سؤالات را هم افزایش داد تا با گشایش دانشجو، دریچهای جدید به عصر دیکتاتوری باز کند.
۴۰ روز میگذرد اما همچنان، هیچکس نمیتواند آن بلای آسمانی را هضم کند. تمام دانشجویان بر سر خود زنان فریاد وامصیبتا سر میدهند و خود را به در و دیوار میکوبند تا قدری آرام شوند. در این بین، من که هنوز رابطهی سؤالات را با مطالب جزوه درک نکردهام، با دهانی باز نظارهگر هروله دوستانم هستم.
افتادن حق دانشجوست، اما شیوهی افتادن نیز مهم است.
من از امتحان خواص، ۴۰ روز است که ریش گذاشتهام!