شمارۀ ۹۲ | اندر احوالات خوابگاه | محمدحسین نورا
شاید فکر کنید که تیتر متن اشتباه نوشته شدهاست؛ ولی وقتی چند روز از زندگی خوابگاهی در «خوابکاه» بگذرد، متوجه درستی آن خواهیدشد. اینجا و در این متن قرار است با کاهندهٔ خواب از زبان یک خستهٔ راه آشنا شوید تا راهنمایی از رمز و راز ادامهٔ حیات در این محیط باشد.
همین اول بگویم که اصلاً نگران نباشید! کلاسهای ترم یک آنقدر جذاب هستند که این کمبود خواب را جبران کنند. البته هستند کسانی که همچون مرغ، ساعت ۱۰ شب خوابند یا حتی عزیزانی که مثل خرس گریزلی، ۱۰ ساعت میخوابند؛ بااینحال اکثر اعضای خوابگاه، دستهٔ جغدها با ۹۸.۲ درصد جمعیت هستند. ما هم بخشی از همین دسته هستیم و این کمبود خواب را در کلاس درس جبران میکنیم. البته فکر نکنید این نخوابیدن از روی بیکاری بوده؛ بلکه شبهای امتحان هم بیدار مانده و تا ۵ صبح فیلمنامهٔ «جومونگ۲» را تحلیل میکردیم.
تنها چیزی که همه در آن همنظریم این است که خواب، نیاز به برنامهای منظم دارد و همه در رویاهای خودشان میبینند که روزی ساعت خوابشان تنظیم شده؛ اما بعضی چیزها در این «خوابکاه» دست ما نیست. مثلاً اگر بخواهی ساعت ۱۱ بهقصد خوابیدن به تخت بروی، به احتمال زیادی اعضای اتاق کاملاً متعجب نگاهت خواهندکرد؛ انگار که گناهی کبیره انجام دادهای. بعد هم با الفاظی خطابت میکنند که اینجا ابداً جای بیانشان نیست.
پیشنهادهای شبانهٔ بچهها آنقدر وسوسهانگیز است که گویی شیطان دستنشاندهٔ آنهاست. از جملۀ این پیشنهادها میتوان به برگزاری لیگ pes و فیفا، بازیهای گروهی با برگههای ۵۲تایی و استحمام دستهجمعی اشاره کرد. البته هشدار میدهم از مورد آخر اجتناب کنید؛ دلیلش هم به خودم مربوط است. خلاصه، نتیجهٔ همهٔ این بیخوابیها در «خوابکاه» و سر کلاس خوابیدنها، این شد که من حالا در ترم ۹ و حتی شاید ۱۱ باید برای ورودیهای دانشکده متن بنویسم.
نسل سوختهٔ خوابگاه
این نسل سوخته بودن هم در تمامی مراحل زندگی دامان ما را گرفتهاست. اگر بدانید که قطعاً میدانید، ما نخستین نسل جدیدی بودیم که با روش نسل قدیم درس خواندیم و در خوابگاه هم از این قاعده مستثنی نبودیم. روز اول ورود به ما گفتند در اتاقهای چهارنفره، باید نام پنج نفر را در لیست بنویسیم و یک نفر باید «کفخواب» شود (راستش تا قبل از این پدیده در خوابگاه، ذهنیتم از کفخواب، پژوپارسهای پلاک کرج بود). البته این موضوع با اعتراض ما همراه بود و گفتیم «این دیگر چه قانونی است؟» که جواب شنیدیم «از این جدیدایه». در ادامه هم بچهها گفتند «ما اینجا زحمت کشیدیم. کنکور دادیم. شما مسئولید؟ کی هستید؟»
خوشبختانه این اعتراضات نهتنها نتیجه نداد که ظاهراً پنجنفرهبودنِ اتاقهای ورودی ۹۸، زاد و ولد هم کرد و امسال باید در همان اتاقها، ششنفره باشیم. بهخوبی از ظواهر امر میتوان دریافت که امکانات رفاهی دانشگاه هم مثل کیفیت غذاهای سلف با سرعت خوبی روبهزوال میروند! خلاصه شبهایی که شمای ورودی در خوابگاه میخوابی، ما احتمالاً بیداریم. تو خواب خوش میبینی، ما کفخوابِ اتاقیم.
زمستان سخت
زمستان سخت اروپا آنقدر سخت بود که خبر خوابگاههایش به گوش ما هم رسید و گویی نهتنها شوفاژ کار نمیکرده، از قضا آب هم بهعلت عدمپرداخت بدهی قطع میشدهاست. بهگونهایکه کمپینهای مختلف با کمکهای بشردوستانهشان، هیزم و آب برایشان فرستادهاند.
البته این کمکردن شوفاژها باعث صمیمیت و محبت بین دوستانمان در اروپا شد و نهتنها دانش خانواده، بلکه جمعیتِ روبهکهولتِ اروپا را هم افزایش داد. طبق اخبار واصله از دوستان، عدهای شوفاژ را بغل کردهبودند و عدهای دوست پشمالوشان را و اینگونه از سرمای سخت فرار میکردند. پس اگر شما هم قصد رفتن به خوابگاه دانشگاههای اروپا را دارید، زیاد به گرمای وجودتان تکیه نکنید و از آوردن چند لایه لباس گرم، جوراب، بخاری برقی و پتو به مقدار لازم غافل نشوید.
(این بخش متن صرفاً اشاره به خوابگاههای اروپا داشت و هیچ ربطی به دانشگاه ما ندارد!)
زندگی خوابگاهی
زندگی خوابگاهی آنقدر سخت است که دوست دارم آن کسی که این خوابگاه را ساخت از قبر در بیاورم و بگویم: «خدایت بیامرزدت چه مرد خوبی بودی!» اما با تمام این سختیها، تبدیل به شیرینترین بخش دوران تحصیل میشود و همهٔ غلطهای کرده و نکرده که هیچوقت فکرش را هم نمیکردید، تجربه میکنید. مثلاً خود من درحالیکه به دلیل تعجب از امکانات بسیار زیاد خوابگاه دود از دهانم بیرون میآید، کرسی خودم را برداشتهام و ساعت پنج صبح برای ورودی جدید شعر میگویم.
«نه لیوانی نه بشقابی نه حتی چیزی واسۀ خوردن/
فقط یک جفت دمپایی که اون هم دوستامون بردن/
نمیدونی این اتاقه یا خرمشهر که حمله کرده بمبافکن/
اما خوشحالم چون دکتر گذاشته لامپهایی که هستن مثل چهارتا نورافکن/
کلی مقام تو pes و ورق داری و تا صبح هم بیکاری/
ولی میبینی که آخر هر ترم، یک سبد نمرههای تک داری/
ازقضا سلف جمعه تعطیله، غذا تخممرغ و نمک داری/
هماتاقی جلبک داری تو ظرفهاتم کپک داری/
یخچالی پر از برفک، با یک نون سنگک با لباسهای پر از لک، میشینید کنار هم و میکنید خاله زنک/
میزنید عین یک گروهک به اتاقهای دیگه پاتک/
میاد رو گوشیتون پیام که این نقض قوانین است دلقک!/
با اتاقهای پر از کک، میاد منتور و میزنه فک/
تو هم نشستی روی تشک و به حرفهاش داری شک/
از مال دنیا داری هفتهشتتا شلوارک و فندک/
شاید این شعر رو بخونی و بخوری ترک/
در هرصورت ورودت به خوابگاه مبارک!»