شمارۀ 108 | پارسا جلوانی و فاطمه خلیفهبهبهانی
به نظرم بایست صحبتم را با جملهای آغاز کنم که در نامۀ جشن فارغالتحصیلی نوشتم: «بالاخره تمام شد!» دورۀ کارشناسیام تمام شده؛ به خانه برگشتهام؛ مشغول کارم و منتظر اعلام نتایج کنکور ارشد؛ اما صداهای داخل سرم تمامی ندارند. بخش زیادی از زندگی، دوستان و خاطراتم در شریف رقم خوردهاند و نمیتوانم تأثیر این دانشگاه در زندگیام و حسم به آن را انکار کنم؛ اما احساساتم متناقضاند و گاهی دیو شانۀ چپم شروع میکند به غرزدن و فرشتۀ شانۀ راست با او مخالفت میکند. این شما و این هم صداهای درون سر من، بهعنوان یک ورودی ۱۳۹۹ مهندسی شیمی شریف.
- ممکن است بسیاری از نوورودهای دانشکده ندانند که ورودی ۹۹ چه بود و چه بلاهایی سرش آمد. ما ورودمان به دانشگاه، رهایی از دبیرستان و کنکور، دوران دانشجویی، و برای برخیمان خوابگاه، همه و همه خورد به دوران کرونا، درس در اسکایروم بود و جمعهای دوستانه در تلگرام. جای خوابگاه هم نشستیم در خانه به غرهای خانواده گوش کردیم. امتحانها هم به هفت روش سامورایی میدادیم که اگر نت قطع شد، یک ثانیه دیرتر آپلود نکرده باشیم.
+ من اینجا چیز زیادی برای گفتن ندارم. ورودی مجازی واقعاً سخت بود. درسها را هم خوب یاد نگرفتیم. ورودیهای پس از ما هم این مصیبت را در دبیرستان تجربه کردند؛ ولی بههرروی، توانستیم از آن دوران عبور کنیم و الان تجارب بیشتری داریم.
- مسئولین عزیز دانشکده هم مطابق رویۀ همیشگیشان در نسلهای پیش از ما و پس از ما، به سختگیری ادامه دادند. از امتحانهای موازنۀ تستی (!) و بدون امکان بازگشت به سؤال قبل، تا تدریس نامناسب ترمودینامیک بدون یاددادن پایۀ محاسبات عددی مورد نیاز و امتحانهایی مبهم و متناقض.
+ کلاً مجازیبودن امتحانها و تشابه در جوابها، منجر میشد که اساتید از روشهای مختلفی برای جلوگیری از تقلب استفاده کنند و گاهی ناچار هم بودند. برخی روشهای امتحانگرفتن هم معقول نیستند و امیدوارم تکرار نشوند.
برای تدریس ترمودینامیک هم اساتید تلاششان را کردند و بازۀ معقولی از نمرات را داشتیم؛ ولی این درس اغلب با کمبود زمان مواجه است و شاید مشکل بیشتر بر سر نبود وقت کافی برای تثبیت مطالب، مدل امتحانها و استرس فراوان ما بود. برخی از دستیاران آموزشی هم سعی کردند تا مبانی محاسبات عددی و پیشنیاز درسها را در حد توان آموزش دهند. شاید درستتر این باشد که «محاسبات عددی» و «ترمودینامیک۱» همنیاز شوند. گاهی هم پیش میآمد که سؤالات مشکل داشتند، ولی اصلاً پدیدۀ پرتکراری نبود و بزرگنمایی نکن!
- گل سرسبد ماجرا اما در پاییز ۱۴۰۱ رخ داد. در اولین ترمی که دانشجوها در دانشگاه حضور پیدا کرده بودند، سعی کردند بیتفاوت به صدای اجتماع نباشند و هموطنان خود را همراهی کنند. قاعدتاً روال عادی دانشگاه با وقایع نمیخواند و برخی اساتید عزیز هم که فکر میکنند کلاس درسشان مهمترین جای جهان است، با دانشجویان همراهی کافی نکردند؛ سر کلاسهای دونفره رفتند و آخر ترم هم امتحانهایشان را سختتر از پیش گرفتند. ما که قضاوتشان کردیم، خدا نیز همچون ما قضاوتشان خواهد کرد.
+ ترم پاییز ۱۴۰۱ باعث شد خیلی از افراد را بهتر بشناسیم، ولی اغلب اساتید امتحانهای این ترم را سختتر نگرفته بودند و سعی کردند تا حد ممکن همراهی کنند، کلاس جبرانی برگزار کنند و امتحانها معقول باشند. در واقع هرکسی بهقدر آزادگی خود کوشید که شرایط را بهتر کند. اغلب دانشجویان هم تلاش بیشتری کردند تا از پس شرایط بربیایند و هرچند که اغلب افت نمره داشتند، ولی نتیجه به خود فرد هم بستگی داشت. در نهایت هم شاید خوشمان نیاید، ولی باید بگویم که راه تغییر شرایط کشور هم از دل همان کلاسهای درس میگذرد. منتهی علاوهبر مهندسی، باید شرافت هم آموخت.
- از ترم ششم دیگر میتوان گفت که روال عادی دانشگاه برای ورودی ۹۹ آغاز و با پیشرفتهترشدن درسها، سروکلۀ برخی از دستیاران آموزشی نامعقول نیز پیدا شد. هم در درسهای نظری بیدادگریشان سر به آسمان میگذاشت و هم در درسهای عملی. با اعتراض به برخی اساتید هم نمیتوان وضعیت را بهبود داد. برای همین، این گروه از دستیاران آموزشی همواره در عرصه هستند. واقعاً نمیدانم مشکلشان چیست. امیدوارم روزی درست بشوند.
+ دستیار آموزشی خوب هم کم نداریم. خودت اشخاص مختلفی را میشناسی که دستیاران آموزشی خوبی بودند و بخش زیادی از درس را در کلاس آنها یاد گرفتیم! خوب یا بد بودن دستیار آموزشی تا حد زیادی به وجدان کاری، علاقهاش به کار، سلامت روان و شرافت او بستگی دارد و از همۀ گرایشها میتوان دستیار خوب یا بد یافت.
- ترمهای دیگر نیز هریک به منوالی گذشتند. از کمبود استاد برای تعریف پروژۀ کارشناسی گرفته تا اپلایکردن و ویزاگرفتنی که به لطف آقای ترامپ و آقایان داخل، لطفی نداشت. درها یکی پس از دیگری بسته شدند تا ورودی ۹۹ باز هم بر شانس خودش لعنت بفرستد.
+ مسئلۀ کمبود استاد به گوش همۀ مسئولان دانشگاه رسیده و در حال تلاش برای رفع آن هستند و امیدوارم که با حل مشکلاتشان، ورودیهای پس از ما چالشی در انتخاب استاد پروژه نداشته باشند. اپلای و ویزا هم که… ! بدشانسی دیگر. ببخشید.
- تعدادی از بچههای دهترمه هم که تا میخواستند آخرین امتحاناتشان را بدهند، به جنگ خوردند و در نهایت پس از دو ماه، امتحان درسهای فراموششده را دادند.
+ درستتر این بود که امتحانها را اینقدر به تعویق نمیانداختند که هم درسها از یاد کسی نرود و هم نتایج کنکور کارشناسی ارشد دیرتر اعلام نشود و هم شروع ترم به تأخیر نیفتد و ترم کوتاه نشود و... ولی این تقصیر وزارت علوم است، نه دانشگاه. نمیدانم موقع تصمیمگیری چه فکری با خودشان کردند. البته قرار بود من غر نزنم! ضمناً دوستان 1404ای، شما به اتمام درس در هشت ترم فکر کنید.
- شنوندۀ محترم شاید از من بپرسی که «این صحبتهای سرشار از بیزاری را میگویی که چه؟ نوورودها را میخواهی ناامید کنی؟» اول اینکه بگویم بههرحال من دیو شانۀ چپ هستم و کارم بدگفتن است. دوم اینکه بگذار بدانند که اینجا بسی تلاش میکنی و حاصلش پایمال میشود. امید الکی دادن موجب بحرانهای بدتری خواهد شد.
+ ناامیدی در ما راه ندارد، جناب! من که دیگر به حرفهایت عادت دارم، ولی این عزیزان نوورود تازه کنکور دادهاند، شریف قبول شدهاند، نوۀ نخبه و دردانۀ فامیل شدهاند و میخواهند جهان را بسازند. نترسانشان! ضمن اینکه لزوماً همهٔ تلاشها پایمال نمیشوند و به خود فرد و شرایط هم بستگی زیادی دارند. رسیدن به کمتر از چیزی که برایش تلاش کردهایم هم تا حدی خاصیت زندگی در ایران است. تنها سلاح ما تلاش است. این هم امید الکی نیست، اعتقاد قلبیام است.
- اما در کنار تمام این چیزها، باید از ورودیهای ۹۹ یاد کنم که به نظرم این دانشکده را زیبا کردند. مانند هر ورودی دیگری، درگیری و دراما وجود داشت؛ اما انسانهای گلی که تجربۀ در کنار هم بودن را زیبا کنند، کم نبودند. دانشگاه در کنار چنین کسانی زیبا و بهیادماندنی میشود.
در نهایت باید از برخی اساتید گرانقدر و برخی دستیاران آموزشی تشکر کنم که پیمودن این دوزخ بدون این عزیزان ناشدنی بود. امیدوارم که از شمار دیگران کاسته و بر شمار آنها افزوده شود؛ چونکه دانشکده بسیار نیازمند چنین افرادی است.
+ چه عجب که شما از چیزی تعریف کردی! تحصیل در شریف با تمام پستی و بلندیهایش، همواره فرصت یادگیری، آشنایی با انسانهای نیکو و ساختن مسیرهای جدید را فراهم میکند. بسیاری از این انسانها بعدها بهترین دوستهای تو خواهند شد و در گشودن درهای ایده و خلاقیت یا حل مشکلات به یاریات خواهند شتافت. یادت نرود که «شریف را آدمهایش ساختهاند» و این دانشگاه، نه این ساختمانهای آجر سرخ، بلکه تلاش، استعداد، خلاقیت و نیکیای است که در بین آدمهایش نهفته است.
اگر صداهای درون سرت تمام شدند، لطفاً صفحه را ورق بزن. شاید آنسوی ترسها، تردیدها، سختیها و تلاشها، چیزی در انتظارت باشد که دیو شانۀ چپ را هم راضی کند!