شمارهٔ ۹۴ | خشت دوم | آرتینا تنزن
ماجرا از آنجایی شروع میشود که یک ظهر تابستانی بدون صدای آلارم گوشی بیدار میشویم و عجلهای برای خوردن صبحانه یا رسیدن به کلاسها نداریم. در ساکنترین حالت درونی دنبال کتابها میگردیم؛ ولی ددلاینی وجود ندارد که کپیکردن مطالب را شروع کنیم. بعد سالها درسخواندن اولین روزی را تجربه میکنیم که آزادی انتخاب داریم و با جرقهای، انقلابی در ذهنمان رخ میدهد که توانایی انجام تمام مهارتهای موجود در دنیا را در خود میبینیم. تنوع انتخاب و روحیۀ کمالگرا هر دو باهم فاجعه میسازند. انگار در حال غرقشدن در اقیانوسی از اطلاعات هستیم و فقط نیاز به یک کشتی داریم که ردیابی منطبقبر علاقه و توانایی داشته باشد و فایلهای بازشده در ذهن را جمعوجور کند.
درنهایت عزم خود را جزم میکنیم و به نظر میرسد ورزش برای شروع میتواند خوب باشد؛ اما چه ورزشی؟ بدنسازی گزینۀ خوبی برای ساختن ایدهآل ذهن است؛ ولی نه. پیلاتس برای کمر و زانوی ۳۰ساله بهتر است. بخشی از آب اقیانوس را با قاشق کم کردیم؛ حالا با اضافۀ زمانی که باقی مانده چه باید کرد؟
به سراغ هنرهای موجود می رویم. از نقاشی شروع می کنیم. قهوهای مینوشیم و تا پیداکردن ساز رویایی، قدم میزنیم؛ اما چه موسیقیای امروز باید تمرین شود؟ وقتی درمیانۀ تمرین آهنگی چشممان به آهنگ بهتری می خورد و آن را هم میخواهیم، پایان این راه ما میمانیم و دو آهنگ نصفهونیمه که با چهرهای خنثی به ما مینگرند.
دیگر هنر بس است! باید در دنیای صنعت دست داشته باشیم. ایدههای ما نباید در زیر انبوه ابهام، بینامونشان بماند. با برگزاری جلسهای با تیمی منتخب، استارتاپی راه میاندازیم؛ اما ایدهها سنگینوسنگینتر میشود. تا جایی که کشتی هم، وزنش را نمیتواند تحمل کند. ایده برای آفرینش کار هم نتوانست ذهنمان را آرام کند. پس چه کاری بهتر از شروع برنامهنویسی و مستقیم شیرجهزدن در امواج آبها؟
جایی در زندگی از نبود فشارهای اجباری که از هر طرف ما را احاطه کردهاند، آزادی عملی را تجربه میکنیم که باعث میشود بین انبوه انتخابها غرق و در پیشبردن چند کار همزمان فرسوده شویم. آزادی است که صفحۀ سیاهسفید انتخاب را رنگآمیزی کردهاست. همه از ورزش و هنر تا درس و کار یا حتی آمادهشدن برای ترم جدید زندگی، رنگی از جعبۀ مدادرنگیها هستند. حتی اگر نیاز باشد در همین نزدیکی، در حوالی ۱۹سالگی، تمام روزهای گرم تابستانی را برای جمعکردن وسایل بههمریختۀ ذهن استفاده کنیم، ارزش این را دارد در راهی قرار بگیریم که به آن تعلق داریم. طعم سردرگمی در برگزیدنِ راهِ متعلق به خود، بهمراتب بهتر است از غرقشدن در چرخۀ تکرارشدنی درس و سرهایی که یادشان رفته جهتی بهغیراَز تخته وجود دارد. انقلابی که از این آزادی میآید، چه در این اقیانوس، چه در دنیای بزرگتر، زیباترین بحران است و زیباتر از آن قرارگرفتن در مسیری است که به آن تعلق داریم.