تقویمها گفتند | امیرحسین
حدود هشت قرن پیش، مردی در رصدخانهٔ مراغه به آسمان چشم دوخته بود. او حساب میکرد، مینوشت، میاندیشید و در میان ابزارهای نجومی و معادلات پیچیده، آینده را طراحی میکرد، بیآنکه مرزی برای دانش و پیشرفت بشناسد. او کسی بود که جهان را نه با چشم بلکه با منطق و محاسبه میدید؛ کسی که بعدها تاریخ او را با نام «خواجه نصیرالدین طوسی» شناخت.
حالا قرنها بعد مهندس ایرانی همچنان در تلاش است، نه فقط برای ساختن، ایدهپردازی و طراحی؛ بلکه برای زنده نگه داشتن رؤیاهایش در میان انبوه محاسبات بیسرانجام و آیندهای که گاهی بیشتر از هر مسئلهای نامفهوم به نظر میرسد. او هنوز میسازد؛ اما بیشتر از آنکه از قوانین مهندسی بترسد، نگران قوانین اقتصادی است. او هنوز محاسبه میکند؛ اما همیشه نگران است که آیا این بار معادلات زندگیاش با درآمدش همخوانی دارد یا نه و بااینهمه، هنوز ادامه میدهد.
در کشورهای پیشرفته، مهندس وظیفه دارد مسائل را حل کند. در ایران، یک مهندس قبلاز هر چیز باید یاد بگیرد که چگونه خودش را در مسائل حل کند. آنجا یک مهندس پل میسازد تا دو نقطۀ دور را به هم وصل کند؛ اما اینجا یک مهندس پل میزند تا از پس مشکلات و موانع زندگیاش بربیاید. آنجا مهندس برای مقابله با زلزله، سیستمهای مقاوم طراحی میکند؛ اما اینجا برای مقابله با تورم، سیستمهای قسطی!
در تمام دنیا، مهندسشدن یعنی آغاز یک مسیر حرفهای و مشخص. در واقع یک مهندس با مهارتش شناخته میشود، با تخصصش پیشرفت میکند و با تجربهاش جایگاهش را پیدا میکند. در ایران، مدرک مهندسی بیشتر از اینکه مسیر را مشخص کند، مسیر را به چالش میکشد؛ انگار وارد بازیای میشوی که قواعدش را دیگران مینویسند؛ گاهی برندۀ صفهای طولانی استخدام دولتی میشوی و گاهی ممکن است سر از کاری در بیاوری که ارتباطش به رشتهات را فقط کارفرما درک میکند. مهندس ایرانی به جای اینکه وقتش را صرف توسعۀ فناوریهای جدید کند، ناگزیر در حال توسعۀ مهارتهای بقاست؛ از تطبیقدادن خودش با بازار همیشه در نوسان تا محاسبۀ اینکه با حقوق این ماه کدام هزینه را فعلاً میتواند نادیده بگیرد و در نهایت هم گاهی زمانی که تمام معادلاتش برای ماندن به بنبست میرسد، ناچار به محاسبۀ آخرین و سختترین مسئلهٔ زندگیاش می پردازد؛ مهاجرت؟ یا ماندن و ساختن؟
مهندسی نه صرفاً یک حرفه بلکه یک طرز تفکر است؛ منطقی که به تمام زوایای زندگی آدم نفوذ میکند. ذهن مهندس هیچگاه آرام نمیگیرد؛ گویا معادلاتی ناتمام هستند که تا ابد در گوشهای از فکرش جاری هستند. کسی که مهندس میشود بهدنبال میانبُر نبوده بلکه انتخاب کرده در مسیر پیچیدۀ منطق، خلاقیت و ساختن حرکت کند. شاید این مسیر همیشه هموار نباشد؛ اما برای او هیچ چیز ارزشمندتر از خلقکردن نیست.