نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

دوازده سال با دردانشکده

شمارهٔ ۹۳ | عماد‌الدین کریمیان

«دردانشکده»، فرزندم، با نوشتن ورودی ۸۹ حس مبهم ترسناکی به من دست می‌دهد. یعنی واقعاً ۱۳ سال از روزی که من به شریف وارد شدم می‌گذرد؟! تا همین چند سال پیش من به شریف رفت‌وآمد داشتم، ولی مدت‌هاست که دیگر آن آجرهای قرمز را از نزدیک ندیده‌ام. چقدر ناراحت‌کننده!

غرض این متن نوشتن از تولد ۱۲سالگی توست. تولدت مبارک دردانشکدۀ عزیزم. مرسی که هنوز هستی ولی...؛ راستش ۱۲سالگی اصلاً سن مهمی نیست. نه ۱۸سالگی است که به سن قانونی برسی و حق رأی به‌دردنخوری به دست بیاوری، نه ۳۰سالگی و ۴۰سالگی است که بحران داشته‌باشد و نه مضرب ۱۰ است که بگوییم وارد دهۀ جدیدی از زندگی‌ات شدی. پس همین اول می‌خواهم بگویم که یکی از کم‌اهمیت‌ترین تولدهایت را می‌گذرانی؛ ولی من می‌خواهم برایت جبران کنم و چیزهایی به تو بگویم که تا الان نگفته بودم.

دردانشکدۀ عزیزم، چندین بار از من پرسیده‌ای من چگونه به دنیا آمدم؟ دیگر کم‌کم به سنی رسیده‌ای که بعضی حقایق را برایت بگویم. تو حاصل یک نقد کوچولو بعد از قرمه‌سبزی بودی! یک روز که ناهارِ دانشگاه قرمه‌سبزی بود و من و صالح و علی و حسن و چند نفر دیگر آماده بودیم تا بعد از غذا مثل هر انسان طبیعی دیگری از آشپزِ قرمه‌سبزی تشکر کنیم؛ ولی نکته این بود که آن قرمه‌سبزی آبکیِ پر لوبیایِ بی‌گوشت اصلاً جای تشکر نداشت؛ فقط می‌شد به آن انتقاد کرد. پس با کمک همدیگر تصمیم گرفتیم تو را به دنیا بیاوریم تا هر وقت نقدی و نظری در ذهنمان بود، آنجا بگوییم. حالا یک روز قرمه‌سبزی می‌شود استاد و لوبیایش می‌شود شیوۀ تدریس او، روز دیگر قرمه‌سبزی فضای فرهنگی است و یک روز هم قرمه‌سبزی سرویس بهداشتی! (شرمنده. امیدوارم بعدازاین نوشته همچنان بتوانید قرمه‌سبزی بخورید. البته سلیقۀ شخصی من بیشتر غذاهای دریایی مثل سبزی‌پلو با ماهی است.)

گفتم تولد مهمی را نمی‌گذرانی؛ راستش حتی آن موقع هم که ما به دنیا آوردیمت، فکر نمی‌کردیم کار چندان مهمی کرده‌ایم ولی الان که به ۱۲ سالت شده، می‌فهمم مهم بوده. آن موقع حتی تصور نمی‌کردیم به این سن برسی و برای خودت جریده‌ای بشوی. الان با یک نگاه هم می‌شود قد کشیدنت را دید و این به من حس غرور می‌دهد. روز اول یک صفحه A3 پشت‌ورو بودی با ظاهری نسبتاً ساده ولی الان ماشاءالله برای خودت ۱۲ صفحه‌ هستی و جلد و طراحی خاص داری؛ مهم‌تر این که نوشته‌هایت نسبت به زمان ما خیلی پیشرفت کرده‌اند. مجموعه‌ای از آدم‌ها که حتی یکدیگر را ندیده‌اند، طی سال‌های مختلف برایت زحمت کشیده‌اند و تو را بزرگ کرده‌اند.
به صورت کلی در این چیزهای کوچکی که کم‌کم بزرگ می‌شوند، واقعاً نکات جالبی نهفته است. مثلاً درست در همین لحظه، معنای امید را از زاویه‌ای جدید درک کردم. امید یعنی تفاوت چشمگیر بین شمارۀ اول «دردانشکده» و شمارۀ ۹۳ آن؛ با وجود اینکه در فاصلۀ آبان ۱۳۹۱ تا آبان ۱۴۰۲ اوضاع خیلی چیزها بدتر شده. امید یعنی بهترشدن تو حتی وقتی که پیرامونت بدتر و بدتر می‌شود. از طرفی تو فقط برای خودت، خودی و برای دیگران، محیطی و با بهترشدنت داری محیط را بهتر می‌کنی. ببخشید تا بیشتر از این تبدیل به جواد خیابانی نشده‌ام از این فاز بیرون می‌آیم.

دردانشکدۀ عزیز، رسم است که همیشه فرزندان باید از پدر و مادرهایشان تشکر کنند؛ اما این بار من می‌خواهم از تو تشکر کنم؛ چون تو هم خیلی چیزها به من دادی، هم خیلی چیزها یاد دادی. ساده‌ترینش این بود که من یک روزی از سر اجبار مجبور شدم برای تو صفحه‌بندی یاد بگیرم و بعدها خیلی به کارم آمد یا مثل همین الان که معنای امید را فهمیدم یا حتی همین حس خوب کوچکی که در دل این روزهای ناخوش با نوشتن از تولد ۱۲سالگی تو به من دست داد؛ اما مهم‌ترین چیز این بوده که من با تو بهترین دوستانم را شناختم؛ دوستانی که با هر کدامشان هزاران کیلومتر فاصله دارم؛ اما هنوز بهترین دوستانم هستند. مطمئنم همۀ کسانی هم که بعد از من کنار تو بوده‌اند، با تو خیلی چیزها به دست آورده‌اند.
برویم سراغ هدیه. می‌دانم در این سن آدم خیلی ذوق و شوق هدیه‌گرفتن دارد. دوست دارد افراد مختلف هدیه‌های جورواجور برایش بیاورند؛ اما تو در یک جغرافیای خاص متولد شدی. اینجا جدیدترین کادوی تولد، حکم زندان است. پس برای یک نشریه و خبرنگار چه هدیه‌ای بهتر از این که هنوز هم اساساً هستی (با یادی از نشریات درگذشته مثل «فروغ») و هم این بیرون هستی و من می‌خواهم دست همۀ کسانی را ببوسم که می‌توانند روز تولدت برایت حکمی ببرند، اما نمی‌برند.

خب، دیگر وقت آرزوکردن است. اول این که بگویم بی‌صبرانه منتظر تولد ۲۱سالگی‌ات هستم و بعد یک آرزوی خیلی بزرگ می‌کنم. امیدوارم روزی برای جشن تولدت با همۀ دوستان دیده و نادیدۀ دردانشکده‌ای در ادوار مختلف جمع شویم. یک روز که حالمان خیلی بهتر از الان است.

راستی، دردانشکدۀ عزیز، درست است که من از شریف رفته‌ام؛ ولی تو همچنان هستی و همین برای من کافی است.

دانشکدهدانشگاه شریفنشریه دانشجویی
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید