شمارۀ 108 | سامان اسماعیلی
شریف معدن سوژه است. کافی است کمی صبور باشید و اندکی کنجکاوی خرج کنید تا ببینید هر گوشهاش یک داستان دارد. اینجا همهچیز بالقوه تبدیل به سوژه میشود؛ استاد و دانشجو که جای خود دارند، کارمند و گربه و نیمکت فرسوده و حتی درسی که نصفش تدریس نشده هم دیر یا زود سر از دفترچههای نقد و طنز شریفیها در میآورند و بهعنوان «ترین» در گفتمان شریفیها رواج پیدا میکند.
سرگرمکنندهترین
مشاوران کنکور و آشنایان دلسوز بارها به شما گفتهاند که سختترین بخش مسیر، همان کنکور است و دانشگاه سرزمین عشق و حال است؛ البته از نوع کاملاً حلالش! اینکه راست گفتهاند یا نه (که بهگمان من، نه چندان)، ارتباطی به این بخش از یادداشت ندارد؛ اما بدانید و آگاه باشید که در میان انبوه تمرینها، کوییزها و امتحانهای پیاپی، جایی در دانشگاه است که میتواند شما را برای ساعاتی از غم نمره و نمرهخواهی رها کند. آنجا جایی نیست جز «گیمنت شریفپلاس». البته خود کافهرستوران شریفپلاس و بوردگیمهایش هم به واسطۀ جمع دوستان، میتواند روند تکراری و خوابآور روزهای دانشگاه را بر هم بزند و طعم مطلوبی از زندگی دانشجویی را به شما بچشاند.
آلودهترین
دانشگاه شریف در غرب تهران واقع شده است؛ یعنی در یکی از پررفتوآمدترین و پرهیاهوترین بخشهای پایتخت. این موقعیت مکانی و «شاهراه آزادی» باعث شده که شریف یکی از آلودهترین نقاط تهران هم باشد. دانشگاه ایستگاه اختصاصی خودش برای اندازهگیری و گزارش شاخص کیفیت هوا را دارد که تقریباً در تمام روزهای سال در محدودۀ قرمز، بنفش و گاهی حتی قهوهای سیر قرار میگیرد! البته ناگفته نماند که در بدترین و خفهکنندهترین شرایط جوی هم دانشگاه باز خواهد بود، کلاسها برقرارند و شما ملزم به دریافت تمامی آلایندهها هستید؛ مخصوصاً اگر ایام امتحانات باشد و بوی استرس با بوی دود در هوا درآمیزد!
بدنمرهترین
وقتی این یادداشت را میخوانید، احتمالاً با بیشتر دانشکدههای شریف آشنا شدهاید. بیتردید یکی از آنها دانشکدۀ ریاضی است؛ جایی که درصد اندکی (نزدیک به صفر) از دانشجویان آن را محبوب خود میدانند و باقی، دشمن نیمهخونیشان! ریشۀ این دشمنی به همان ریاضی1 برمیگردد؛ درسی که تا پلک بر هم بزنید، خود را سر جلسۀ امتحانش خواهید یافت و بیاختیار یادی از این نوشته خواهید کرد. البته فراموش نکنید که قرار است مدتها مهمان این دانشکده باشید و مجموعاً ۱۲ واحد از آن را بگذرانید. در ریاضی، موفقیت یعنی فقط پاسشدن. با آرزوی موفقیت.
بدمزهترین
سلفسرویس دانشگاه، محل تغذیۀ بسیاری از شما خواهد بود؛ جایی که دانشگاه تصمیم گرفته است حداقل به مدت چهار سال، بخشی یا حتی تمام رژیم غذاییتان را (مخصوصاً اگر خوابگاهی باشید) خودش تعیین کند. یکی از بدپختترین و البته بدمزهترین غذاهایی که امیدوارم هرگز با آن روبهرو نشوید، خورشت بامیۀ سلف است. این خورشت هرازگاهی، بیدعوت و ناگهانی، در فهرست غذایی ظاهر میشود و سپس بهدلیل اعتراضات گسترده، موقتاً حذف میگردد! این چرخۀ تکرارشونده، انگار قرار نیست هیچوقت پایان یابد. پس از آن، نوبت قرمهسبزی سلف است که احتمالاً تصور خوشمزه و خانگیِ شما از قرمهسبزی را نابود کند.
عذابدهندهترین
ساختمان ابنسینا (یا همان «ابنس») در قلب شریف جا خوش کرده است؛ بنایی پر رفتوآمد با حدود ۲۵ کلاس درس که قرار است بخش قابلتوجهی از عمر دانشگاهیتان، از دروس عمومی گرفته تا کلاسهای پرجمعیت دانشکدهای و غیردانشکدهای، در آن سپری شود. ابنسِ بهظاهر مدرن و پیشرفته، صندلیهای چوبی خاصی دارد که تجربۀ کمردرد، استخواندرد، گردندرد و سایر رنجهای جسمی را برایتان به ارمغان میآورند؛ بهویژه زمانی که امتحان سهواحدیِ سهساعتهای در آنجا برگزار شود! راستی، موقع نشستن و برخاستن حواستان باشد؛ پیچ و مهرههای صندلیها گاهی مأموریت دارند شلوارتان را بهسبک هنری «زاپدار» کنند.
عشق داداشترین
دیر یا زود گذرتان به طبقۀ سوم ساختمان ادارۀ تغذیه (خدمات رفاهی) میافتد. دلایل مختلفی هم دارد که اغلب آنها در ابتداییترین نیاز انسان، یعنی «غذا و خوراکی» خلاصه میشود. در گذر از میان راهروها و سالن طبقۀ سه، امکان ندارد که سعید را نبینید! آقا سعید صاحب سوپرمارکت طبقۀ سه است که همهجا است؛ خدمات رفاهی، وسط دانشگاه، درب شمال، سلف غذاخوری پسران، سلف غذاخوری دختران و قلب دانشجویان. ۹۹ درصد شریفیها او را میشناسند و با او سلام و احوالپرسی دارند و در پاسخ توسط سعیدآقا «عشق داداش» خطاب میشوند.
مهآلودترین
بهزودی در درس ترمودینامیک نمودار دوفازی را یاد میگیرید و متوجه میشوید که نقطۀ شبنم و حباب چیست و به چه کار میآید. در ادامه نیز، احتمالاً، مثالهایی عینی مثل پدیدۀ مهآلودشدن هوا برایتان زده میشود تا کامل شیرفهم قضیه بشوید؛ تنها چیزی که قطعاً در کلاس درس به شما یاد نمیدهند، پدیدۀ مهآلودگی در اثر واکنشهای شیمیایی است؛ مثلاً واکنش سوختن! دعوتتان میکنم برای مشاهدۀ این پدیده به سراغ «جکوز» بروید و چند دقیقهای را در آنجا سپری کنید تا انبوه دودهای موجود در هوای آنجا را مشاهده کنید.
گیردهندهترین
در یک روز دلچسب پاییزی، درحالیکه مشغول قدمزدن در دانشگاه هستید، ممکن است پیامکی با این مضمون دریافت کنید که به مادۀ ۵۱ آییننامۀ انضباطی دانشجویان پایبند نبودهاید. البته نگران نباشید و خونسردی خود را حفظ کنید. این اتفاق نهتنها برای شما، بلکه برای بسیاری دیگر از دانشجویان نیز رخ داده، میدهد و خواهد داد. حراست دانشگاه در نقش مراقب همیشگی، با دوربینهایش همهجا را میبیند و شما را در صحن دانشگاه میپاید تا خدایینکرده خطایی از شما سر نزند. اگر همزمان با خود میگویید: «خداراشکر در عوض این همه دوربین، دیگر امنیت داریم و دزدی موفقی در دانشگاه رخ نمیدهد»، باید بگویم سخت در اشتباهید؛ خواهید دید که دوربینها برای کار دیگری خریداری و نصب شدهاند!
بهترین
شمارهای که در دست دارید یا فایل الکترونیکی آن را در صفحۀ موبایل، لپتاپ یا تبلتتان ورق میزنید، ماحصل و خروجی «دردانشکده» است. دردانشکده که اتاقش در فضای ابری دانشکده است (اتاق ندارد!)، با اختلاف برای تعدادی از همدانشکدهایهایتان بهعنوان بهترین، دوستانهترین و پویاترین گروه دانشجویی دانشکده و حتی دانشگاه شناخته میشود. نشریهای که محبوب بسیاری از فارغالتحصیلان، ازجمله خودِ من (که در آستانۀ فارغالتحصیلیام)، بوده و هست؛ جایی که خیلیها همین حالا هم با خواندن و نوشتن در آن حال میکنند. خالی از لطف نیست بدانید اولین تیتر این قسمت از یادداشت، «اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت» ترین بود که بهدلیل محدودیت فضا عوض شد!
پینوشت: سردبیر محترم نشریۀ وزین دردانشکده بهعلت تأخیر بسیار زیاد من که منجر به پیرشدن ایشان و مدیرمسئول محترم شد، از من دعوت کرد تا در پایان این یادداشت از «خودم» بهعنوان با تأخیرترین نویسندۀ دردانشکده نام ببرم.