زمانگویهها | قسمت دوم | پارسا جلوانی
درودی دیگر. امیدوارم حال شما کلهسیاههای سومری عزیز خوب باشد.
خب امروز قرار است اندکی دربارۀ ادامۀ داستان میانرودان بگوییم. گفتیم که تمدن سومر از دولتشهرها پدید آمده بود. طبیعتاً بین این شهرها رقابت سیاسی پیش میآمد؛ در واقع هر کدام از شهرها سعی داشتند که بر روی دیگر شهرها مسلط شوند. گاهی برخی شهرها اتحادی تشکیل میدادند و با شهر قدرتمندتری وارد جنگ میشدند. گاهی نیز همه متحد میشدند تا جلوی حملۀ دشمنان شرقی، یعنی ایلامیها، یا دشمنان غربی، یعنی آموریها را بگیرند؛ اما خب معمولاً اختلافات داخلی زیاد بود و همین باعث شد سومر، بارها به تصرف دیگر مردمان دربیاید. اولین این فاتحین، اکدیها بودند. اولین پادشاه امپراتوری اکد، سارگون بزرگ، به تعبیر بسیاری اولین امپراتور تاریخ است. به بیان خودش «او از دریای پایین (خلیج فارس) تا دریای بالا (مدیترانه) را فتح کرده بود.» سارگون از مردمان سامی بود و زبان اکدی هم زبانی سامی بود (مانند عبری و عربی). در واقع امپراتوری اکد، آغاز فرمانروایی سامیان بر میانرودان است که تا تشکیل شاهنشاهی هخامنشی به مدت ۱۵ قرن ادامه داشت. در تمام این قرنها، سارگون الگوی پادشاه آرمانی به شمار میرفت. در نوشتهای منتسب به او، سارگون فرمانروایان پس از خود را به این چالش دعوت میکند که بتوانند مانند او بر کلهسیاهها (بومیان میانرودان یا همان سومریها که سامی نبودند) فرمانروایی کنند.
پس از چند نسل از خاندان سارگون، اکدیها ضعیف شدند و دولتشهرهای سومری استقلال خود را باز یافتند؛ اما تاثیر فرهنگی اکدیان بیشتر از تاثیر صرفاً یک فاتح بود. اکدیها خود مردم متمدنی بودند و با بهرهگیری از خط میخی سومریها، زبان اکدی خود را دارای نوشتار کردند. تاثیر آنان بهقدری بود که بهمرور مردم میانرودان به هر دو زبان سومری و اکدی سخن میگفتند و بعدترها، سومری تنها در حوزۀ ادبیات و دین به کار برده میشد.
پس از زوال امپراتوری اکد، اکد هم به یکی از دولتشهرهای میانرودان کاسته شد. بار دیگر میانرودان به صحنۀ رقابت دولتشهرها بدل شد؛ تا اینکه گوتیان از راه رسیدند. گوتیها مردمانی کوچنشین بودند که در کوههای زاگرس میزیستند. بهمرور به سرزمینهای غربی رفتند و از آنجا که مردمی خشن و بدوی بودند، بر متمدنین میانرودان غلبه کردند. فرمانروایی آنها بر میانرودان عصری تاریک بود؛ چرا که اینان از شیوههای حکومت بر شهرها و مراقبت از زمینهای کشاورزی ناآگاه بودند. بسیاری از زمینهای کشاورزی از بین رفتند و قحطی میانرودان را در بر گرفت. نوشتهای آنان را اینگونه توصیف کرده است: «ظاهر میمون دارند و هوش سگ». به اتفاقی که اینجا میافتد دقت کنید؛ عدهای کوچنشین ناآشنا با تمدن به واسطۀ خشونتی که به علت شیوۀ زندگیشان در آنها نهادینه شده است، مناطقی آباد را فتح کرده و ویرانهای تحویل میدهند. چنین اتفاقی بارها در تاریخ افتاده است و هر یک از دیگری تلختر است. گویی زروان ما را ریشخند میکند.
درست خواندید؛ زروان. شخصیت جدیدی که قرار است از این به بعد در زمانگویهها همراه ما باشد. زروان برای ایرانیان باستان، نماد زمان و جبر زمانه بود. در سیر روایتمان، او بارها سعی خواهد کرد که تلخیهایی به ما تحمیل کند؛ تا ببینیم آخر جبر زروان پیروز خواهد شد یا اختیار ما.
تا نوبت دیگر شما را بدرود.