تقویمها گفتند | برهان نعمتی
شاید توصیف و سعی بر آشناکردن سیمین دانشور در اینجا نگنجد و از آن مهمتر، من در این امر عاجز باشم. بااینحال سیمین در ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در حالی چشم به جهان گشود که مادرِ نقاش و پدرِ پزشکش، به اولین نویسندهٔ زن داستانهای کوتاه لبخند میزدند.
سیمین تا قبل از ورود به دانشگاه و رفتن از شیراز به تهران، به سوارکاری و زبان انگلیسی تسلط کافی پیدا کرد؛ شاید همین موضوع به این دختر خوشذوق پارسی کمک کرد تا بتواند در «کتاب سووشون»، چنین رابطۀ عاطفیای بین «خسرو» و «سحر» (نام اسب موجود در کتاب) به وجود آورد.
در دانشگاه به تحصیل در رشتههای ادبیات فارسی و زبان انگلیسی مشغول بود. مرگ پدر، شرایط سختی را برای سیمین به وجود آورد. برای تأمین مخارج زندگی شروع به کارکردن کرد؛ از مهمترینِ آنها، کار در «روزنامۀ ایران» و «ادارۀ تبلیغات خارجه» بود. در سال ۱۳۲۷ توانست اولین اثر خود یعنی «آتش خاموش» را منتشر کند؛ این تنها اتفاق خوب آن سال برای سیمین نبود.
زمانی که داشت از شیراز به تهران باز میگشت در اتوبوس با «جلال آلاحمد» آشنا شد؛ جلال آلاحمدی که در آن سالها ناکام از تأسیس یک جریان چپگرا و درگیر حذب توده بود، سیمین را پناهگاهی امن برای روزهای پرآشوب خود دید. جلال و سیمین دو سال بعد با هم ازدواج کردند و در سال ۱۳۳۱، سیمین بهمدت یک سال برای ادامهٔ تحصیل راهی ایالات متحده شد. این فاصله با فرستادن نامههای متعدد بین سیمین و جلال پر شد؛ مجموعۀ این نامهها بعدها در قالب «نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد» چاپ شد که نهتنها بهدلیل نامههای دو نویسنده، بلکه صراحت سیمین و جلال در تحلیل رابطه و نگاه متفاوتشان به آن، از جذابیت خاصی برخوردار است و جنبههای خاصی از یک مرد برونگرا و تندخو و زنی آرام و شهودی را نشان میدهد.
سیمین پس از بازگشت به ایران به تدریس در هنرستان و ترجمهٔ چند اثر از جمله «دشمنان» از «چخوف» پرداخت و در سال ۱۳۴۰، کتاب دیگری باعنوان «شهری چون بهشت» منتشر کرد. این اثر نیز مانند کتاب «آتش خاموش» مجموعهای از چند داستان کوتاه است؛ با این تفاوت که میتوان پختگی سیمین را در آن حس کرد.
سال ۱۳۴۸ از سالهای پرحادثۀ سیمین دانشور بهشمار میرود. در تیرماه این سال، اولین نسخۀ سووشون را به چاپ رساند. کتابی که روایتگر زندگی «زری»، مادر میانسال و تحصیلکرده، بههمراه همسرش «یوسف»، روشنفکری که تحمل ظلم و دخالت بیگانگان را ندارد و از ناآگاهی و کینهورزی مردم خود به ستوه آمدهاست. سووشون سرشار از مظلومیت، مقاومت و خونخواهی است و نمیتوان چاپ مکررش در آن سالها را در بهوجودآمدن روحیۀ انقلابی در دهۀ ۴۰ و ۵۰، بیتأثیر دانست. سیمین در شهریورماه همین سال، جلال آلاحمد را در آغوش خود بهخاک سپرد و در سوگ ازدستدادن جلال به سووشون نشست.
در سالهای پس از جلال، سیمین خود را با ترجمه و انتشار چند کتاب ازجمله «به کی سلام کنم؟» و «از پرندههای مهاجر بپرس» سرگرم کرد. هرکدام از این کتابها نسخههای متعددی از سیمین و فضای فکری او را ترسیم میکنند که میتواند مخاطب خود را درگیر کند؛ همچنین سهگانۀ سرگردان با عنوانهای «جزیرۀ سرگردان»، «ساربان سرگردان» و «کوه سرگردان» بار دیگر میتواند ثابت کند قلم سیمین نهتنها در داستانهای کوتاه، بلکه رمانهای بلند نیز جذاب و خوانا است. نقش زن در این سهگانه همچون باقی آثار سیمین دانشور در چارچوب مشخصی که در جامعه مشهود است، قرار نمیگیرد و میتوان تفکرات و نقش آنها در شرایط گوناگون را حس کرد. مفقودنشدن اثر سوم، «کوه سرگردان»، شاید این سهگانه را بیش از پیش مطرح میکرد و مشخصشدن سرنوشت شخصیت داستانی آن و جمعبندی سیمین دانشور، میتوانست بار دیگر هنر این بانوی فارغالتحصیل ادبیات فارسی را نشان دهد.
سرانجام در ۱۸ اسفند ۱۳۹۰، سیمینتاج دانشور به خواب ابدی رفت. سیمین، همسر شخصیتی چون جلال آلاحمد، توانست خود را بهعنوان شخصیتی مستقل از جلال مطرح کند، به یادها بسپارد و در تمام این شرایط همراه او باشد. شاید همین امر دالبر این نکته باشد که سیمینبودنِ او فقط در اسم است و او همواره زرین بانوی ایرانی باقی خواهدماند.