نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

لسان‌الغیب

تقویم‌ها گفتند | پریماه پوراحمد کلشتری

در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و غوغاست

در دنیای خیال‌انگیز و پرشور شعر فارسی، کمتر پیش می‌آید که نامی از حافظ دیده نشود؛ شاعری که خواندن هر مصراع از شعرهایش، در سلول‌به‌سلول وجود آدمی آتش به پا می‌کند. در زمانه‌ای که ایران درگیر جنگ‌های مختلف، کینه و دشمنی بود، شمع سرودن شعر در وجود حافظ هرگز خاموش نشد. لطافت محضی که خلق کرد از همان زمان تابه‌حال، روح‌انگیز و فرح‌بخش بوده است.

حافظ، مشهور به «لسان‌الغیب»، از شاعران غزل‌سرای فارسی است که فضای بیشتر غزل‌هایش عاشقانه یا عارفانه است. هرچند در هنگام خواندن بعضی از غزل‌هایش ممکن است در ستایش شاه‌های زمانه‌اش نیز شعرهایی پیدا شود:

به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق/ به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد

نخست پادشهی همچو او ولایت‌بخش/ که جان خویش بپرورد و دادِ عیش بداد

دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین/ که قاضی‌ای بِه از او آسمان ندارد یاد

زندگی حافظ سرشار از ابهام است و از تاریخ دقیق تولد او و از زندگی شخصی‌اش اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها اطلاعاتی که از وی وجود دارد این است که در شیراز متولد شده است. حافظ‌شناسان معتقدند وی پسری داشته که در سنین جوانی فوت کرده است؛ همان‌طور که در رابطه با این موضوع نیز شعری سروده است:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد/ باد غيرت به صدش خار پريشان دل كرد

طوطی را به خيال شكری دل خوش بود/ ناگهش سيل فنا نقش امل باطل كرد

قرةالعين من آن ميوۀ دل يادش باد/ كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد

ساروان بار من افتاد خدا را مددی/ كه اميد كرمم هم‌ره اين محمل كرد

روی خاكی و نم چشم مرا خوار مدار/ چرخ فيروزه طرب‌خانه ازين كهگل كرد

آه و فرياد كه از چشم حسود مه چرخ/ در لحد ماه كمان ابروی من منزل كرد

نزدی شاه رخ و فوت شد امكان حافظ/ چه كنم بازی ايام مرا غافل كرد

همچنین نام شعری او، «حافظ»، شیفتگی او را به قرآن می‌رساند. حافظ قرآن را به چهارده روایت از بر داشت:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسانِ حافظ/ قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت

شعر حافظ به زبان ساده روایت شده است؛ اما در عین حال به‌گونه‌ای روایت می‌شود که هیچ شاعری مانند او نگفته است. شعرش هنوز هم در زمانه‌ای که غرق فضای مجازی و… هستیم، زبان حال ماست. شاید بد نباشد کمی بیشتر با اشعار حافظ آشنا شویم. اشعاری که نشان از تحول فکری وی در گذر زمان دارد.

جبر و اختیار

در برخی از شعرها، حافظ به جبر باور دارد:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/ که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست

اما در برخی از شعرهای دیگر، مصرانه به اختیار در وجود آدمی باور دارد:

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

خلقت هستی

گاهی حافظ در ابیاتش به این اشاره می‌کند که ایراداتی به جهان خلقت هستی وارد است:

پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت/ آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشَش باد

و گاهی اشاره می‌کند که جهان هستی بدون نقص است:

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی‌اندام ماست/ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

اگر بخواهیم به بررسی دلیل این تحول تفکری بپردازیم، باید با مفهوم «رند» در اشعار حافظ آشنا شویم.

در شعرِ حافظ، رند هم‌تراز با انسان کامل یا آدمِ حقیقی است و آن را «ولیّ» می‌نامد. بااین‌همه رندِ امروزه دوباره در معنای کهنه‌رند، مردِ رند و خَرْمردِ رند درآمده است. شخصیتِ رند بسیار متناقض به نظر می‌رسد؛ اما در همان حال باطنی متعادل دارد و افراط و تفریط ندارد.

شاید بتوانیم بگوییم این تناقضات، نگاه عاشقانهٔ حافظ به جهان را می‌رساند. نگاهی که گاهی هم خوبی می‌بیند و گاهی هم بدی. انسان رندی که جهان را هم شاد می‌بیند و هم غمگین.

در نهایت با مرگ حافظ، انسان‌های شعردوست او را دانای غیب و اسرار پنهان جهان می‌دانند. برای همین است که حافظ هنگام مشکلات و دوراهی‌ها، برای بعضی از مردم راه‌گشاست و آنان را به سمت خود می‌کشاند. مردمی که با تفال‌زدن به دیوان او، به دنبال چاره‌ای برای مشکلات زندگی می‌گردند.

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم/ راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

حافظمشکلات زندگی
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید