تقویمها گفتند | پارسا جلوانی | به یاد پرواز PS752
۱۸ دی ۱۳۹۸، ساعت ۶:۱۸ صبح، آن تکه از شیشهٔ وجودمان که در آبان سالم مانده بود نیز شکست. درد در رگهایمان، حسرت در استخوانمان، چیزی نظیر آتش در جانمان پیچید. کشتند؛ عزیزانمان را کشتند. مگر از عشق و زندگی مقدستر داریم؟ عشق آرش و پونه به سوگ بدل شد، و زندگی هوگر، آغاز نکرده، از او گرفته شد.
روزگاری، آرش بر فراز دماوند تیری به آسمان پرتاب کرد تا جان ایرانیان را پاسبان باشد. امروز دو موشک پرتاب میکنند تا جان ایرانیان را بگیرند؛ اینان که باید در دماوند به زنجیرشان کشید. شیشهٔ وجودمان را ریز ریز کردند، و سه روز گونه گونه یاوهها بافته شد که "نه! ما نشکستهایم!" و "جز تخم نیکی سپهبد نکِشت". چشم خیره میماند از وارونهگوییهایشان؛ که چگونه سعی شد از دروغ سپری ساخته شود.
و اما هنگامی که فشار حقیقت را نتوانستند تحمل کنند، سپر دروغ را انداختند و بنا بر گستاخی و بیشرمی گذاشته شد که "اگر دهتا از این اتفاق میافتاد، در برابر اتفاق اصلی (حملهٔ موشکی به پایگاه آمریکا) هیچ است." و "اگر این اتفاق نمیافتاد، جنگ میشد و میلیونها نفر کشته میشدند." البته که جادوی دروغ رها نشد و همچنان کوشیده شد با گزارشات متناقض، دستان به خون آلوده را پاک نشان دهند.
نمیدانم این افسون تقدیر بود یا ریشخند اهریمن، که طاعون کرونا را فرستاد و ما را به درون خانههایمان کوچاند. و این گمان غلط پیش آمد که از یاد بردهایم آن چه را که بر سرمان رفت. اما اکنون نیک میبینید گرداب خردهشیشهها را؛ و وای به حال شیشهشکنان.
سه سال میگذرد، اما این زخم التیام نیافته است؛ چرا که مدام زخمی تازهتر میخوریم. تقویمی که هر ماهش مربوط به جشنی بود، اکنون هر روزش سالگرد غمی است. زمین و زمان کمر به شکستن شیشهٔ وجودمان بستهاند. آیا سکوت کنیم و خرد شدنمان را نظاره کنیم، یا...؟