شمارۀ ۱۰۴ | پشت درهای شریف | فاطمه صالحی
معرفی سریال «Severance» | امیرحسین شجاعی
سریال Severanceیکی از متفاوتترین آثار علمی- تخیلی و روانشناختی سالهای اخیر است که با روایتی خلاقانه و مفهومی عمیق، تماشاگر را از همان ابتدا درگیر خود میکند. این سریال توسط «Ben Stiller» و«Aoife McArdle» کارگردانی شده و در دو فصل ساخته شده است. داستان حول یک ایدۀ نوآورانه و در عینحال ترسناک می چرخد: چه میشد اگر میتوانستیم زندگی کاری و شخصی خود را از هم جدا کنیم؟
این سریال با ترکیبی از درام، رمزوراز و نقدی ظریف بر فرهنگ محیطهای کاری، فضایی منحصربهفرد خلق میکند که بهتدریج لایههای آن آشکار میشوند. Severance نهتنها مخاطب را با روایتی معماگونه درگیر میکند، بلکه سؤالات عمیقی دربارۀ هویت، اختیار و مرزهای اخلاقی مطرح میسازد. فضاسازی سرد و مینیمالیستی محیط کار در تضاد با زندگی شخصی کاراکترها بهخوبی حس بیگانگی و انزوا را منتقل میکند. موسیقی تأثیرگذار، ضربآهنگ حسابشده و فیلمبرداری هنرمندانه همگی در ایجاد حس تعلیق و ناآرامی نقش مهمی دارند. اگر از طرفداران داستانهای معمایی و علمی-تخیلی هستید، این اثر بزرگ را از دست ندهید.
معرفی پادکست سرواد | فاطمه مارانی
سفر به سرزمین قصهها، یادها، شعرها و شورها.
مرا ببر امید دلنواز من.
در دنیایی که روزبهروز درگیر هیاهوی مدرن میشویم، شاید کمتر فرصتی برای غرقشدن در زیباییهای ادبیات فارسی پیدا کنیم. شما ممکن است دانشجویی باشید که رشتهاش ادبیات نیست، دکتر، مهندس یا خانهدار باشید و در عینحال علاقهمند به ادبیات فارسی هستید؛ اما نمیدانید از کجا باید شروع کنید و دوست دارید یک تصویر کلی از ادبیات فارسی داشته باشید تا شاعران و نویسندگان مختلف را در آن تصویر جای دهید و جایگاه هرکدام را بشناسید. پادکست تازهتأسیسی به نام «سرواد» به سفر در سرزمین ادبیات فارسی میپردازد. این پادکست توسط «سعید رحیمی»، استاد ادبیات، تهیه و اجرا میشود و نگاهی به تاریخ هزار و صدسالۀ شعر و ادب فارسی دارد. دانشجوهای شریف احتمالاً بیشترشان سعید رحیمی را به کلاسهای شیرین و لطیف ادبیاتش میشناسند؛ استادی که با بیان ساده و شیوای تاریخ ادبیات فارسی مخاطبش را از ذوق سیراب میکند.
امروزه در فضای مجازی پادکستهای متعددی وجود دارند که فعالیت خوبی در حوزۀ ادبیات فارسی دارند و در مورد یک شاعر خاص مانند فردوسی یا موضوعی مانند شعر نو صحبت میکنند؛ اما یک جای خالی برای صحبت در مورد کل تاریخ ادبیات فارسی احساس میشود. در سرواد با نظم تاریخی از مهمترین شاعران و نویسندگان شروع کرده تا به زمانۀ معاصر برسد؛ اما گاه پیش میآید که از این نظم تاریخی بیرون میآید و به مناسبتی در مورد یک شاعر، نویسنده یا اتفاق ادبی و فرهنگی صحبت میکند؛ مثلاً سالروز درگذشت یا زادروز یک شاعر یا نویسنده، یک جشن مهم یا یک اتفاق مهم ادبی.
تاکنون دو اپیزود از این پادکست منتشر شده است که در اپیزود اول این پادکست به زندگی «ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی»، معروف به پدر شعر فارسی میپردازد. رودکی در سدۀ سوم هجری در سمرقند به دنیا آمد و با وجود نابینایی به یکی از بزرگترین شاعران دربار سامانیان تبدیل شد. این اپیزود به سبک زندگی، تحلیل سبک شعری رودکی و تأثیر او بر شاعران پساز خود و نقش او در گسترش زبان و ادب فارسی میپردازد.
در قسمت دوم به مناسب درگذشت «فروغ فرخزاد»، پادکست به زندگی و آثار فروغ فرخزاد، شاعر نوگرای معاصر میپردازد. فروغ با سرودن اشعاری جسورانه و متفاوت نقش مهمی در تحول شعر نوی فارسی ایفا کرد. این اپیزود به بررسی زندگی شخصی، آثار و تأثیر فروغ در شعر معاصر فارسی میپردازد.
معرفی کتاب «قاضی و جلادش» | فاطمهزهرا موسوی
کتاب «قاضی و جلادش» اثر «فریدریش دورنمات»، یکی از آثار برجستهٔ ادبیات جنایی و روانشناسی قرن بیستم است که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد. این رمان به بررسی مفاهیم پیچیدهای چون عدالت، وجدان و انسانیت میپردازد و همزمان جنایتی اسرارآمیز را روایت میکند.
همهچیز از پیداشدن جسد یکی از افراد پلیس در کنارهٔ خیابان شروع میشود. بازرس «برلاخ» و دستیارش «چانتس» مسئولیت رسیدگی به پروندهٔ قتل این افسر پلیس، «اشمید»، را بر عهده میگیرند؛ اما در پی حل این معما، قصه رفتهرفته از یک اثر کلیشهای پلیسی به لایههای عمیقتری از فساد و خیانت میرسد و خواننده همراه با شخصیتهای مرموز داستان در دنیایی که در آن حقیقت و دروغ در هم آمیخته شدهاند، بهدنبال قاتل میگردد و تصمیمات انسانی را به چالش میکشد.
دورنمات به ما نشان میدهد که چگونه انسان در مواجهه با بحرانها ممکن است بهسمت انتخابهای غیراخلاقی سوق پیدا کند و چگونه ساختارهای اجتماعی میتوانند بر رفتارهای فردی تأثیر بگذارند.
قاضی و جلادش اثری است که نهتنها برای دوستداران ادبیات جنایی جذاب است، بلکه با نثر کشنده و پیچیدگیهای داستانی خود تجربهای منحصربهفرد برای هرکسی که به دنبال تأمل در مسائل انسانی و اخلاقی است، فراهم میآورد. این کتاب بهخوبی نشان میدهد که در دنیای قانونمند ما، مرز بین حق و باطل همیشه روشن نیست و هر انتخاب میتواند پیامدهای عمیقی داشته باشد.
معرفی موسیقی: «Johann Strauss Orchestra» | آرمین کوچکیپور
انتخاب یک قطعۀ موسیقی برای این بخش اصلاً کار سادهای نبود. گزینههای زیادی داشتم؛ از «سمفونی ششم» اثر «بتهوون» و «سوئیت دریاچۀ قو» اثر «چایکوفسکی» گرفته تا «رقصهای مجار» اثر «برامس»؛ اما در نهایت به این فکر کردم که باید موسیقیای را پیدا کنم که دقیقاً احساسی را که در لحظات پایانی سال تجربه میکنم، به من منتقل کند. لحظاتی که در آستانۀ تغییر، بهنوعی در خودت فرو میروی و به آینده فکر میکنی؛ همان دو دقیقۀ آخر قبلاز تحویل سال؛ اما درست در لحظهای که به انتظار رسیدن آن تغییر هستی، همهچیز با یک آغوش، یک تماس یا حتی یک پیام ساده از اطرافیان به هم میریزد. همینطور که به اطرافیان خود نگاه میکنی و دستها به هم گره میخورند، متوجه میشوی که این لحظه تنها یک لحظۀ گذرا نیست؛ بلکه چیزی عمیقتر از آن است، چیزی که شاید بیش از هرچیز دیگری با ریتم زندگی هماهنگ است.
وقتی به این لحظهها فکر کردم، فقط یک انتخاب برایم ماند: «والس دانوب آبی»، بهخصوص اجرای «Andre Rieu» و «Johann Strauss II». این قطعه برای من تداعیکنندۀ تمام آن احساساتی است که در این لحظات تجربه میکنم. «دانوب آبی» ساختۀ یوهان اشتراوس دوم، آهنگساز اتریشی دوران رمانتیک است؛ کسی که به پادشاه والس شهرت دارد. این اثر در سال ۱۸۶۷ ساخته شد و از همان ابتدا به یکی از شناختهشدهترین والسهای تاریخ تبدیل شد. ابتدا بهصورت یک والس کرال نوشته شده بود؛ اما نسخۀ ارکسترال آن محبوبیت بیشتری پیدا کرد. ملودی روان و هماهنگی زیبای این قطعه باعث شده که در سراسر جهان از جشنهای رسمی گرفته تا سینما و حتی رویدادهای ورزشی بارها اجرا شود.
چیزی که این اثر را ماندگار کرده فقط ملودی مشهور آن نیست، بلکه احساسی است که منتقل میکند. «والس دانوب آبی» با مقدمهای آرام و رؤیایی آغاز میشود، انگار که شنونده را به دنیایی خیالی دعوت میکند. ناگهان درست وقتی که هنوز در رؤیا به سر میبری، ریتم والس وارد میشود، موسیقی جان میگیرد و کمکم به نقطۀ اوج خود میرسد؛ جایی که ترکیب سازهای زهی و بادی، فضایی سرشار از شوق و انگیزه خلق میکنند.
این موسیقی من را میبرد به همان لحظۀ خاص؛ لحظهای که در میان هزاران فکر و خیال ناگهان همهچیز را رها میکنی، عزیزانت را در آغوش میگیری، قلبت همزمان با ریتم زندگی میتپد و برای یک لحظه دیگر نه گذشته مهم است نه آینده. تنها چیزی که میماند، جریان موسیقی است و ضربانی که تو را آرام در خود میپیچد و به تو یادآوری میکند که زیبایی همینجاست؛ در این لحظۀ زنده، در هر نتی که با تو نفس میکشد.
معرفی موسیقی: شنیدن گوشههایی از تهران | اشکان دماوندی
در روزگار امروزی، گاه آنقدر دغدغههای مختلف داریم که دیگر حتی در تعطیلاتی مانند نوروز هم زمانی برای گشتوگذاری ساده باقی نمیماند. البته به لطف پیشرفت روزبهروز فناوری در جهان امکان گشتوگذار مجازی در مکانهای مختلف برایمان وجود دارد؛ اما هیچوقت آن حس واقعی که از دیدن آن مکانها بهدنبالش هستیم را منتقل نمیکند. حال اگر دقایقی از ضربالمثل «شنیدن کی بُوَد مانند دیدن» صرفنظر کنیم، میتوانیم حداقل گذری شنیداری در این مکانها داشته باشیم.
در کارنامۀ هنرمندان مختلف، گاه آثاری وجود دارد که از تجربۀ بودن در یک مکان الهام گرفته شدهاند. در این نوع آثار، صاحب اثر تلاش میکند حس دریافتی خود از آنجا را در قالب هنرش روایت کند. یکی از آثاری که چنین روایتهایی داخلش دارد و به حسوحال تهران قدیم اشاره دارد، آلبوم «پرنده بیپرنده» از «رضا یزدانی» است. این آلبوم شامل ۱۲ قطعه است که در سال ۱۳۸۲ با ترانهسرایی «یغما گلرویی» منتشر شد. در این معرفی، سه قطعۀ مهم از این آلبوم را معرفی میکنیم.
«جردن» اولین قطعۀ آلبوم است که نامش را از «خیابان جردن» یا همان «بلوار نلسون ماندلای» فعلی، خیابانی معروف در شمال تهران به ارث برده است. این خیابان پیشاز انقلاب به افتخار «ساموئل مارتین جردن»، بانی «دبیرستان البرز»، جردن نامگذاری شده است. یغما گلرویی در این اثر جردن را از نگاه جوانی اهل عشق و حال توصیف میکند و آهنگسازی قطعه حداقل برای من تاحدی بوی دود ناشی از اگزوز ماشینهای واقع در «چهارراه کالج» را تداعی میکند. جالب است بدانید که دکتر «محمدعلی مجتهدی»، بنیانگذار «دانشگاه شریف» خودمان، به مدت ۳۴ سال مدیریت دبیرستان البرز را بر عهده داشت و از این دورۀ مدیریت او بهعنوان درخشانترین دوران دبیرستان البرز یاد میشود.
سومین قطعۀ آلبوم «کافه نادری» است. در این قطعه، کافه نادری از نگاه جوانی عاشق و تنها توصیف میشود و بهدلیل حال و هوای شخصیسازیشدۀ آن، از موفقترین قطعات آلبوم محسوب میشود. کافه نادری یکی از قدیمیترین و خاطرهانگیزترین کافههای تهران است که در سال ۱۳۰۶ توسط «خاچیک مادیکیانس» در «خیابان نادری» همان «خیابان جمهوری» فعلی دایر شد و برای سالهای زیادی پاتوق شاعران، نویسندگان و روشنفکرانی مانند «نیما یوشیج»، «صادق هدایت»، «سیمین دانشور» و «جلال آلاحمد» بود. موفقیتهای فراوان کافه و حضور این افراد سرشناس در آن، اعتبار و شهرت خاصی را در گذر زمان به کافه نادری داد. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به قسمت ۳۷ پادکست «رادیو نیست» سر بزنید.
«لالهزار» نهمین قطعۀ آلبوم، گلههای فردی است که از فرط هیاهوی روزگار فعلی خواستار پناهبردن به نوستالژی و خاطرات دوران قدیم زندگیاش است و گویا «خیابان لالهزار» تهران برای او چکیدهای از تمام خوشیهای آن دوران گذشتهاش است. خیابان لالهزار از قدیمیترین خیابانهای مشهور تهران است که در گذشته یکی از پررفتوآمدترین مکانهای تهران بود. در این خیابان مکانهایی مانند «سینما خورشید»، «سینما لاله»، «باغ اتحادیه»، «گراند هتل»، «عمارت مشیرالدوله» و مکانهای خاطرهانگیز دیگری وجود داشت؛ اما درحالحاضر بورس لوازم الکتریکی و روشنایی و بافت تاریخی تخریبشده، جای آن لالهزار پرخاطره را گرفته است.