طبق تعریف، «حقوق بشر» اطلاق میشود به اساسیترین و ابتداییترین حقوقی که هر فردی به صورت ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن، از آن بهرهمند میشود. در جهان امروزی مصادیق بیشماری برای این تعریف وجود دارد؛ اعم از مبارزه با نژادپرستی، برابری حقوق زنان و مردان، استعمارستیزی و امثال اینها؛ و همچنین در طی روزمره، پوشش رسانهای گستردهای از جرایم مبتنی بر نقض این قوانین و تجمعهای مردمی در محکومیت آنها در سرتاسر جهان رؤیت شده یا به گوش میرسد. در این گزارش قصد آن هست که به مصادیق «حقوق بشر» در داخل کشور پرداخته شود.
در کشور ما، نمونههای بیشماری از نقض حقوق دختران و زنان ایرانی در هر سطحی از جامعه، از محیط خانواده گرفته تا مقررات حکومتی دیده میشود. دخترانی که به دلیل سنتها و عقاید سختگیرانه قومی و دینی خانوادهی خود، حق تعقل و اختیار، که دو ویژگی فطری یک انسان است، از آنها سلب شده و به سان یک برده با آنها رفتار میشود؛ تا جایی که میل به رشد و شکوفایی در وجود آنها از بین میرود.
نمونهی دیگری که وجود دارد، این است که برخی، زن را بدون در نظر گرفتن ارزشهای درونی وی صرفاً وسیلهای برای تولید مثل میپندارند؛ و یا حتی از وی برای دستیابی به دارایی و ثروت، به عنوان وسیلهای برای معامله استفاده میکنند.
همچنین میتوان به خانوادههایی اشاره داشت که خود را مالک بیچون و چرای فرزند خویش پنداشته، و برای وی مطابق با سلیقه خود تعیین تکلیف میکنند.
در سطحی بالاتر و در قالب مقررات حاکم بر جامعه دو قوّه مزبور از زنان جامعه سلب میشود؛ به طوری که به نظر میرسد آنان هیچگونه حق انتخابی برای تعیین مسیر زندگی خود و تعالی درونی خویش ندارند. در این راستا میتوان به طور عیان اشاره کرد به احکام و قوانین سختگیرانه در خصوص پوشش زن. تا حدی این قوانین قدرت اصلاحکنندگی دارند و جامعه به آن نیاز دارد؛ اما واضح است که هر پیمانهای، ظرفیتی برای لبریزشدن دارد و نباید از آن حدود گذر کرد.
«و خداوند انسان را آزاد آفرید»؛ اما نمودی از آن در سطح جامعه امروزی دیده نمیشود و در تناقض با این سخن، چارچوبهای سفت و سختی ایجاد شدهاست؛ و عجیبتر آن که این چارچوبها محدود و محدودتر میشوند. با این حساب وعده «تعالی و شکوفایی شخصیت درونی انسان» به ویژه برای زنان چه میشود؟
همواره از فرهنگ غیرمتمدتانه غرب در برهههای زمانی مختلف گفتهاند، آیا اتفاقات امروزی جامعه تفاوتی با آنها دارد؟ آیا برچسبزدنهای مختلف، دلایل این اتفاقات را توجیه میکند؟ به هر حال، در جامعه کنونی ادای این حقوق در سایه امرار معاش به دست فراموشی سپرده شدهاست.
در کنار این مسائل موارد دیگری نیز وجود دارند که به مهمترین آنها در این روزهای اخیر اشاره شده است. نکته قابل تأمل آن است که چرا با این وجود و عکسالعملها و نظراتی که دریافت میشود، تغییری در جهت اصلاح آنها به وجود نمیآید؛ و حتی با عوامل خارجی که به صورت خودفعال سعی در تغییر شرایط دارند نیز مقابله شده و در معدودی از حالات، آن عوامل خود حذف میشوند.
به نظر میرسد که نه تنها راههای تعقل و تفکر بر عناصر جامعه بسته شده، بلکه ارائه پیشنهادات و انتقادات در راستای اعمال اقدامات سازنده تبعات سنگینی در پی خواهد داشت. در هر صورت به نظر میرسد که سیستم فعلی مانند هر سیستم دیگری که پشتوانه انسانی دارد، دچار نقصان است؛ که باعث میشود تا برخیها از آن در راستای منافع خود استفاده کرده و حقوق اساسی و بنیادی عناصر اصلی سیستم یعنی «مردم» نادیده گرفته شود. این مسئله نیروی محرکهای است تا سیستم در راستای ادای این حقوق و انجام اصلاحات، قدم بردارد تا جامعه به مسیر تعادل بازگردد و «مردم» به موجب احقاق خواستههایشان، با احساس رضایتمندی بیشتری به تعالی خویش بپردازند.