«نیمه جهانم»
*تو چرا ما را فریبی و به هر مسئله ای ما را عذابی، نیمه جانم،
نکند با دل طاهرت ابلیس دیدی مَرا، غافل از اینکه شدی نیمه جهانم...
*تو همان دخترک شاه پریان و بزاده آن شهر و دیاری که خساستش معروف است،
منکه خود حَیّ ام و حاضر،خدا را شاهد که خساست در این زیبائی به مثال نقطه ای ناچیز است...
*سرخی و شیرینیِ شهد لبِ تو همانی که مرا سی و سه باری به لبِ چشمه کشانید،
آنقَدَر بُرده و آورده دلم، که دگر پای نماند، هم آنجا بنشانید...
*و به آن رنگ رخساره ات را که بدانم خودش نقاشیِ خاصِ خداست،
و هر آنکَس که دَمی رویت ببیند، بداند که از باقیِ خَلقش جداست...
*و به آن خالِ لبانت که دلِ هر مردی را خودش عالی بقاپ است،
نظرِ من همانی که همه جان و تنم را از بَرِ بوسیدنش سینه چاک است...
*از دو اَبرویی بگویم که چون شمشیری، هر دو چشمم را به جنگیدن بخواست،
من که میدانم اگر رخصت دهم، هر دو چشمم را خودش کوری رواست...
*آه و واویلا از آن رنگ حنایش که من بد در هراسم بسی غرقم کند،
پیچشش گر نکند، بوی مویش را بگویم که همی ترکم کند...
*آن کسی را که تواند کَمَکی خوش، بویش کند، مجنونش کند،
من که با دیدن آن پیچشش نیز عاقبت مرگم بدانم، ولی باز، محبوبش کند...
،،،،،،
ادامه دارد...
«چند بیت بصورت قطعه قطعه و خلاصه از شعر نیمه جهانم، در نهایت احترام تقدیم به همان عزیزی که ندانسته بانی شعرم شد»/
، instagram: @imshirvash
' What's app: @dargahanclothing