: wa.me :
خلاصه ای مختصر و بریده بریده شده از شعر سردار جنگ یا «پنجره» که حدود 30 بیته./منظومه اشعار شیروش============
پنجره تا باز شد، رُخِ ماهش بدیدم، گُل از گُل باز شد،
آن نگاهِ گرم و شیرینش چو دیدم، دلم خود شاد شد،
من که تا صُوتِ بِهِشتیِ زبانش را شنیدم، ندانسته جوابش را بدادم،
آن که چون رَعدی با برقِ نَوایَش بِزَد بر زیرِ گوشَم، خدایا تو بِرس بِدادم...__________
*آن زبانش را چه گویَم، که خود گوئی فِشَنگ است...
*آن زبانش را چه گویَم، که خود گوئی فِشَنگ است...گَر برای دیگری آن را بِجُنبانَد، خود گوئی تُفَنگ است... است...
*خالِ لب را آنچناني به رُخَش بِنشَسته كه بگوئى تَركِشِ آن فِشَنگ است,
و أگر روزي رسد او را ببيني, زير لب اين را بگوئى: چه قشنگ قشنگ است...
*آن دَمی که چَشم ها چَشمی نبیند، صحنه را گوئی که خود میدانِ جَنگ است...
دُخترک را هَمچو نادِر، گَر کسی نَشناسَد بگوید که خودش سَردارِ جَنگ است...
*از زبانَش بُگذریم، قدرتِ زهرِ پیکانِ نگاهَش به قلبم نشسته است...
آهِ از دَردَش و آگاهی زِعَجزَش آنچنان است که أشهَد بر لَبان است...
من اگر دست را بر زَخمِ دل دارم، دستِ دیگر که خدایش شاکر است...
آن که مَستِ خُنیاگَرش را، نه فقط از بَهرِ دیدن به زن ها داده است...
،،،ادامه دارد،،،
***** اينستاگرام ******
.+ با عرض پوزش از ناقص بودن شعر، فعلأ بصورت قطعه قطعه و،، گذاشته میشه تا راه افتادن وبلاگ.
.درنهايت احترام تقديم به بانى شعر كه ندانسته و بي خبر در سپيده دم صبحگاهي پنجره اي رو باز کرد!
۰ نظر۵
منبع؛وبلاگ اصلیم @shirvash
https://vrgl.ir/nD3Kk
.