mh darian
mh darian
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

دکتر برویر نا امیدی همه چیز تمام

سالمومه سلطه گری در لباس میش
سالمومه سلطه گری در لباس میش

وقتی نیچه گریست گفت و گویی فلسفی-روانشناسانه میان علم و حقیقت است . اروین د . یالوم در این رمان قبل از این که به واکاوی وسواس و اثر آن در ضمیر ناخودآگاه انسان بپردازد بیشتر فلسفه را مورد پژوهش قرار داده .

اندکی معرفی

شاید وقتی ازهر کدوممون بپرسن که زندگیه آرمانی تو چییست؟؟ هممون (یا بیشترمون) میگیم که تو کارم موفق ترین باشم. یک همسر زیبا و با کمالات داشته باشم. ترجیحا خانواده زنم ثروتمند باشند. بچه های کوچولو و شیرین و سالم داشته باشم. دوستانی فهمیده همراهیم بکنند و مواردی ازین دست.

دکتر برویر داستان ما دقیقا همه این موارد را داشت. خودش که میگه همسرش هم زیباترین و هم ثروتمند ترین زن آن وقت های وین بوده. اطرافیانش هم که اورا به عنوان یکی از حاذق ترین پزشکان وین می شناختند. بالاخره ایشون توانسته بوده در مورد سیستم تنفسی و گوارشی کبوتر تحقیقاتی انجام بده (?).

وقتی نیچه گریست

من می خواهم اندکی در مورد دوست داشتنی ترین کتابی که حداقل امسال باهاش مواجه شدم صحبت بکنم. کتاب "وقتی نیچه گریست" از "اروین د. یالوم". قسط اسپویل کردن یا خلاصه نویسی کتاب را ندارم. خیلی جا ها در مورد معرفیش صحبت شده و احساس می کنم همین که به آنها اشاره بکنم کافیه.

بیشتر دلم می خواست یک یادداشت در مورد این اثر بنویسم. شاید دردل باشه. نمیدونم. اگر کتاب را نخوانده اول شدیدا توصیه می کنم که برید سراغش و آنرا مطالعه بکنید. اینجا PDF کتاب رو قرار دادم (یواشکی ?). اگرم به نسخه صوتیش علاقه دارید، این هم مورد با صدای آرمان سلطان زاده هم موجوده (نسخه مورد علاقه خودم).

حالا بریم سراغ رابطه منو کتاب.

همه تو ذهنم نیچه رو یک انسان دور از هر گونه عشق و حس تصور میکردم. بیشتر تصوراتم هم به دلیل این حرف فروید بود:

"فروید‌، شاعران‌ و نویسندگان‌ را بیماران روان رنجوری تلقی می‌کرد که به دلیل ناتوانی در‌ ارضای‌ غریزه‌ی جنسی خود، با آفرینش های هنری، تخلیه‌ی روانی می‌شوند"

در این کتاب وقتی شخصیت سالومه و برتا معرفی شدند. یک علامت سوال بسیار بزرگ در ذهن من بوجود آمد. چرا شخصی با یک زندگی بی نقص مانند دکتر برویر باید از لحاظ عاطفی درگیر یک بیمار شود. یا فیلسوفی بزرگ با اندیشه های اینچنینی باید بخاطر عشق یک زن مانند سالومه دچار بیماری و حتی افسردگی شود.

من یک روانشناس نیستم. پس نمی تونم به این سوالات جواب درستی بدهم. اما خب در موردشون مطالعه کردم. متوجه شدم که وقتی جوزف برویر اولین بار با نیچه هم صحبت میشود. آزادی او، نداشتن هیچگونه وابستگی و نبود هیچگونه مسئولیت بر گردن نیچه. از او انسانی آزاد و بی پروا ساخته است. چیزی که همیشه برویر در رویاهایش آنرا دنبال می کرده. اما آزادی مد نظر برویر در این داستان معمولا زنان دیگر را شامل میشود. چیزی که شاید ماتیلده همسر او هم از آن می ترسیده. و به دلیل همین ترس اورا مجبور کرده بود تا از منشی و بیمار سابقش فاصله بگیرد.

اما در آخر داستان یکی از زیباترین اتفاقات ممکن رخ میدهد. دکتر برویر توسط نیچه و فروید تشویق می شود تا زندگی فعلی و تمام وابستگی هایش را رها کند. و به دنبال رویای خود برود. جایی که دکتر درمیابد تمام تصوراتش اشتباه بوده. و تمام کسانی که مدت ها تمام زندگی او بوده اند و تمام وجودش را در برگرفته اند. هرگز آن چیزی که برویر تصور می کرده نیستند. حتی تلاشش برای جلب توجه سایر افراد جامعه نیز ناموفق است. به همین دلیل به زندگی اش پایان می دهد.

"پاداش نهایی مرده، این است که دیگر نخواهد مرد."

پس از این قسمت متوجه می شویم که اون در یک خلصه ای عمیق تمام این اتفاقات را پشت سر گذاشته. و او هرگز خانواده اش را ترک نکرده است. و بعد از اینکه نیچه نیز این ماجرا را می شنود دست از عشق سالومه کشیده و او نیز روند زندگی خود را از سر میگیرد.

"ناامیدی هزینه ای است که هر فرد به منظور خودآگاهی باید بپردازد."

حقیقتا این نکته که انسان ذاتا میل به رهایی و آزادی دارد. غیر قابل چشم پوشی است. اما تقریبا در تمام مکتب ها، فرقه ها و ادیان به موضوع کنترل غرایز و نفس انسان اشاره شده است. این داستان مخصوصا در پایان خود اشاره ای مستقیم به این موضوع کرده. نویسنده با آن خلصه ی عمیق دکتر برویر ویرانی شخصیتی کسی را نشان می دهد که به دنبال اهداف پوچ و صرفا از سر حواس رانی رفته است. آن مرد همه چیز تمام حال تبدیل به آواره ای بی خانمان شده، که حتی صمیمی ترین دوستش نیز اورا به سختی می شناسد.

موضوع در مورد نیچه هم اینچنین است. فردی دانشمند و متفکر، درگیر عشقی عجیب می شود. عاشق کسی که هیچ علاقه ای به آن بند و بار های موجود در ذهنیت نیچه ندارد. کسی که روحیه سلطه طلبش را روح آزاد و بی پروای نیچه به هیچ عنوان نمی تواند تحمل کند. پس چرا نیچه نمی تواند بر نفس خود غلبه کند؟!

شاید داستان سعی دارد نشان دهد که برای یافتن راه خودمان در زندگی هرازگاهی باید هر آنچه داریم را از دست بدهیم. تا بتوانیم عاشق تمام آن چیزی باشیم که تا کنون در زندگی بدست آوریم. شاید زندگی مجموعه ای از آزمون هاست، تا تجربه های بدست آمده، دانش لازم در زندگی را به ما نشان بدهند. و در همین مورد است که نیچه می گوید:

" آزمون زندگی، نتیجه صحیح ندارد."

به شخصا برای من این کتاب بسیار چذاب بود. برایم از چیزی برای خواندن فراتر بود. خیلی با جوزف برویر همزاد پنداری می کردم. به همین دلیل بود که سعی کردم هدف نویسنده را بیشتر درک بکنم. و به نظرم زیباترین بررسی نوشته شده. این مطلب است.

تحلیل روانشناختی وقتی نیچه گریست | محمود رضایی

شما بگید، از نظر شما هدف از نوشتن این داستان چه بود؟! سالومه نماد چه کسی بود؟ خوشحال می شوم نظرات شما را در موردش بخونم.

خب میرسیم به طاقچه، جایی که قرار بود هر کسی چند خط در موردش بنویسد. اما جدا از تمام این کمپین ها و تگ کتابستان. فضایی مانند طاقچه در حال حاظر برای من تبدیل شده به یک سرگرمی در اوقات تلف شده ام. من ساعاتی زیادی از روزم را در حال رانندگی ام (بیش از 5 ساعت در روز). خب چی بهتر از این که وقتم را با یک کتاب صوتی جذاب پر کنم. کتاب هایی برای پیشرفت شخصی، رمان ها و کتاب های تاریخی. بی زحمت و دردسر. حتما حتما حتما پیشنهاد می کنم. کتاب صوتی را امتحان کنید. جذابیش وصف نشدنیست.

دوست دار شما. داریان

کتابستانوقتی نیچه گریستداریانdarianکتاب
برنامه نویس وظیفه، سربازی کد نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید