خواهر زاده ام یک روز گفت دایی بیا بریم جشن مدرسه داریم - اونجا فهمیدم The Wall را برای کی خوندن
می گن آموزش و پرورش
ما که نفهمیدیم این پرورش را چرا بهش اضافه کردن
ما که دوران مدرسه خوبی داشتیم
یادم تا چهارم دبستان بهمون تغذیه می دادن
سیب ، موز ، شیر پاکتی ، پنیر هلندی ، پسته و از اینجور چیزها
مدرسه ها پولی نبود .
فقط هم یک جور مدرسه داشتیم ( اون هم مال دولت بود و بس )
البته خدائیش نیمکت ها خیلی داغون بود.
نه کسی خیلی گیر می داد ، که هی درس بخون
مامان و بابا اصلا نمی دونست کلاس چندومیم
اما الان اوضاع فرق کرده
مدرسه های غیر انتفاعی و ....
یک داستان بگم
معلم هندسه من و محمد را برد جلو تخته سیاه
این داستان مال راهنمایی است
بعد به همه گفت این محمد درس نمی خونه ، در آینده گدا می شه
داریوش که درسهاش خوب میشه آدم پول دار
البته خدائیش من هم خیلی اهل خوندن نبودم - یعنی اصلا درس نمی خوندم - اما خوب بچه زرنگ بودم و خوب می فهمیدم ( حالا می گم چرا از خودم تعریف می کنم )
آقا الان که سالها گذشته وضع محمد توپ - با من اصلا قابل مقایسه نیست
فکر کنم دیپلمش هم نگرفت
یک آقایی شروع کرد به سخنرانی
یاد سخنرانی های هیتلر افتادم .
نظام آموزشی یک جوری هست ، انگار تنها چیزی که خارج از درس واسه بچه می ماند نفس کشیدن است . اون هم اگر وقت درس خوندن را ضایع نکن
اسم این دوست عزیز و با حال ما
آقای قلم چی است .
پینک فلوید آهنگش را برای آقای قلم چی خونده .
من حاضرم قسم بخورم