ســــــــــــــــــلام!
هر کی خوب نیست بگه یه کاری کنیم خوب شه :)
بذارین اول بگم که نمی خوام نام کاربریمو عوض کنم ولی چون یکم عجیب و طولانیه اگه دوست داشتین ساتو صدام کنین :)
از کجا شروع کنم؟ از ورودم!
قبلا اسم ویرگول رو از خیلیا شنیده بودم. خیلی اطلاعات نداشتم فقط می دونستم یه جاییه که هر کی دوست داشته باشه می تونه بیاد بنویسه، اما اصلا فکر نمی کردم که جوِّش اینجوری باشه؛ واسه همینم علاقه ای به وارد شدن بهش نداشتم.
یکی از دوستامم بهم معرفیش کرد اما همچنان علاقه ای نداشتم که بیام. بعد دیگه چالش روایتگر باش پیش اومد و منم گفتم حالا یه متن می نویسم امتحانش که ضرری نداره. و این شد که اومدم. متنای دیگه ای واسه چالش نوشته شده بود رو خوندم، ازشون خوشم اومد و رفتم تو اکانتای نویسنده هاشون و بقیه مطالبشونو خوندم. کلی ایده به ذهنم رسیده بود و می خواستم یه رمانم بنویسم.
در ویرگول چه کردم؟
نویسندگی کاری بود که خیلی دوسش داشتم و یکی از ساعتای مورد علاقه م توی مدرسه هم ساعت انشا بود. اما خیلی وقت بود که چیزی ننوشته بودم و کلی هم چیز میز تو ذهنم بود. چندین تا پیش نویس رو همزمان شروع کردم به نوشتن. و یه داستان دنباله دار رو هم شروع کردم!
اما امان از روزی که مدرسه ببینه داره به آدم خوش می گذره یا می خواد یه چیز جدید رو تجربه کنه! انقد امتحان و آزمون و المپیاد و هر سه نقطه ای که گیرش بیاد رو می ذاره پشت سر هم و هی هم عقبشون می ندازه!
انقدری که من الان یک ماهه منتظرم امتحانا تموم شن تا بتونم آخر هفته بشینم بنویسم!
دیدم نمی رسم داستانمو بنویسم واسه همین پاکش کردم و رفتم سراغ پیش نویسای دیگه م. رمانه رو گذاشتم تابستون با خیال راحت بنویسم:)
بعد دیگه دیدم همه دارم هی پست می ذارن من فقط ناظر ساکت مناطق مرتفع ویرگولم!(اصلانم از روی بیوی آویشن ننوشتمش??) باز اومدم بنویسم دیدم فقط دارم پیش نویس زیاد می کنم! ولی هیچ کدومشون تموم نمی شن که منتشرشون کنم!
چرا دوست داشتم که بمونم؟
چون هم از جو ویرگول و بچه هایی که دارن توش پست می نویسن خوشم اومد و به نظرم خیلی شبیه خودم اومدن :) همه هم شروع کردن کارای باحال کردن! مثلا چالشایی که جناب دست انداز می ذارن، انجمن نوجوونا که نشون می ده چه ایده های بزرگی دارن و دوست دارن چقد پیشرفت کنن! دیگه اینکه همه شون شروع کردن به خیال پردازی راجب آینده و خیلی جالب بود که می دیدم چقد قوه تخیل همه قویه!
دوس داشتم باهاشون بیشتر آشنا بشم و ببینم که چه جوری بدون اینکه بتونن چت خصوصی داشته باشن اینهمه صمیمی شدن؟ و خب شاید دلیل صمیمیت گروهیشون همین عدم امکان چت خصوصیه! همه باهم توی کامنتا چت می کنن و کلی به همدیگه ایده می دن!
منم می خواستم که باهاشون صمیمی باشم؛ پس رفتم زیر تمام پستاشون نظر دادم تا حالشون جا بیاد? و الانم تو برناممه که دیگه درست حسابی پست بذارم و نذارم که مدرسه بر من چیره بشه ??
قراره که دیگه شروع کنم پست بذارم!
در ویرگول چه می کنم؟
فعلا همونطور که گفتم ناظر ساکت مناطق مرتفع ویرگولم، ولی اینگونه نخواهد ماند. دارم کم کم با بقیه آشنا می شم و می بینم که هر کدومشون چه جور شخصیتی دارن و تو چه فازایی هستن.
دیگه اینکه دارم هزار تا پیش نویس رو همزمان می نویسم و منتظرم تموم شن تا بتونم منتشرشون کنم
می خواهم در آینده در ویرگول چه کنم؟
می خوام دوستایی پیدا کنم که با اینکه هیچ وقت ندیدمشون بتونم بشناسمشون و بتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم.
می خوام باهاشون کارای بزرگ بکنم! ایده های نو، کارای جدید، حتی دیدی یه دفعه به سرمون زد مثل داستان میا پاشدیم رفتیم برج میلاد!
دوست دارم درست نوشتن رو یاد بگیرم و تو نویسندگی پیشرفت کنم. بتونم چیزایی بنویسم که ارزش خوندن داشته باشن. شایدم تونستم رمانم رو بالاخره بنویسم تمومش کنم!
آهان راستی میا و حباب:
از اونجایی که بنده خیلی پررو تشریف دارم (اگه اشکالی نداره) می خوام خودمو وارد داستاناتون کنم? اگه موافقین یا مخالفین، موافقت یا مخالفتتون رو تو کامنتای همین پست بگین :)
فکر کنم بسه؛ بخوام ادامه ش بدم مث بقیه پیش نویسا می مونه رو دستم!
موفق باشویــــــــــــــــــد :)
و
همین دیگه
ختم جلسه?