
آیا تا حالا در رابطهای گیر افتادی که نه راه پیش داره، نه راه پس؟ از اون رابطههایی که انگار باید تموم بشن، اما یه نیروی نامرئی هی نگهت میداره؟ شاید این بار وقتشه یه سؤال مهمتر از خودت بپرسی: «این همه اصرار برای موندن، از کجا میاد؟»
واقعیت اینه که ریشهی خیلی از رفتارهای عاطفی ما، توی خونهی کودکیمون کاشته شده؛ جایی که اولینبار با عشق، امنیت، طرد شدن یا بیتوجهی آشنا شدیم.
شاید فکر کنی که انتخاب شریک عاطفی، حاصل شناخت و بلوغه. اما روانشناسی میگه اغلب ما، ناخواسته به سمت کسانی کشیده میشیم که یادآور پدر، مادر یا هر مراقب اصلی دوران کودکیمون هستن. اگه محبت بیقید و شرطی از والدینت نگرفتی، شاید امروز هم دنبال آدمهایی باشی که باهاشون بجنگی تا دوستت داشته باشن.
تو کلینیک روانشناسی دکتر سمانه خلیلی، بارها با مراجعینی مواجه شدیم که درگیر رابطههای بلاتکلیف بودن. نکته مشترک؟ اغلبشون از کودکی الگوهایی داشتن که باعث میشد احساس عدملیاقت، ترس از طرد شدن یا نیاز افراطی به تأیید در روابطشون نقش ایفا کنه.
وقتی کودک در خانهای بزرگ میشه که در اون عشق ناپایدار یا مشروط بوده، ناخودآگاه یاد میگیره که «عشق یعنی نگران بودن»، «عشق یعنی تلاش کردن بینتیجه». و حالا، سالها بعد، درگیر رابطهایه که هی قول میده درست شه ولی نمیشه. چرا؟ چون مغز به همون الگویی که از کودکی براش آشناست، برمیگرده—even if it hurts.
بله. اما نه با خوندن چند جمله انگیزشی. بلکه با شناخت ریشههای الگوهای رفتاریمون، و بازآموزی ذهن برای شکل دادن به رابطههایی سالمتر.
تو کلینیک دکتر سمانه خلیلی، ما با روشهایی مبتنی بر «درمان ریشهای وابستگیهای ناسالم» به مراجعین کمک میکنیم که بفهمن چرا فلان رابطه انقدر براشون مهم شده—even when it shouldn’t.
از جدایی میترسی، حتی وقتی خوشحال نیستی
احساس میکنی باید «نجاتدهنده» باشی
به خاطر تأیید دیگران، از خواستههات صرفنظر میکنی
احساس گناه داری اگه کسی رو ترک کنی
اول، باید خودت رو بشناسی. بعد، اون کودک درونت رو که هنوز دنبال عشق بیقید و شرطه، در آغوش بگیری. بعدش، باید یاد بگیری که عشق واقعی، با ترس و استرس همزیستی نداره.
اگر احساس میکنی تو هم درگیر این نوع رابطهها هستی، بدون که تنها نیستی. در کلینیک روانشناسی دکتر سمانه خلیلی، ما به آدمها کمک میکنیم که نهتنها رابطههاشون، بلکه ریشههای انتخابهای عاطفیشون رو هم بشناسن. چون درمان واقعی، از آگاهی شروع میشه.
گاهی برای نجات خودت، باید اول بفهمی که چطور و کجا گیر افتادی. این مقاله شاید اولین قدم باشه… اما نه آخرینش.